wicked

/ˈwɪkəd//ˈwɪkɪd/

معنی: فاسد، شریر، بدکار، بد خو، گناهکار، تبه کار، نابکار، بدجنس
معانی دیگر: خبیث، شرور، بدنهاد، بدسرشت، بد ذات، بدجنسانه، شرارت آمیز، بدخواهانه، فتنه انگیز، شیطنت آمیز، دردآور، هولناک، ستهم، خطرناک، سیجناک، (بسیار) بد، (امریکا - خودمانی) ماهرانه، حاکی از زبردستی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: wickedly (adv.), wickedness (n.)
(1) تعریف: morally evil in actions or principles; sinful.
متضاد: good, sinless, upright, virtuous
مشابه: bad, black, evil, immoral, miscreant, nefarious, satanic, sinful, sinister, vicious

(2) تعریف: malicious or mischievous; naughty or roguish.
مشابه: bad, evil, malign, malignant, naughty, satanic, sinister

- You wicked child.
[ترجمه گوگل] ای بچه بدجنس
[ترجمه ترگمان] ای بچه شرور
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a wicked sense of humor
[ترجمه گوگل] حس شوخ طبعی بد
[ترجمه ترگمان] حس شوخ طبعی ناخوشایندی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: painful, harmful, or dangerous.
مشابه: malign, malignant

- a wicked sore throat
[ترجمه گوگل] گلو درد بدی
[ترجمه ترگمان] گلو درد می کند،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a wicked fall from a horse
[ترجمه سارا] سقوط دردآور از اسب
|
[ترجمه گوگل] سقوط شیطانی از اسب
[ترجمه ترگمان] افتادن شریر از اسب،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: (informal) impressive or formidable.
مشابه: mean, tough

- He plays a wicked trumpet.
[ترجمه محمد] محمد او ترومپت را بد می نوازد
|
[ترجمه گوگل] او یک شیپور شیطانی می نوازد
[ترجمه ترگمان] ترومپت خشنی می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He has a wicked backhand.
[ترجمه گوگل] او بک هند بدی دارد
[ترجمه ترگمان] اون یه ضربه شیطانی داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. wicked basket
سبد ترکه ای،نوپان

2. a wicked blow on afrasiab's head
ضربه ای ستهم بر سر افراسیاب

3. a wicked child
یک بچه ی شرور

4. a wicked headache
سردرد شدید

5. a wicked look
نگاه حاکی از بدجنسی

6. the wicked ruler
حکمران خبیث

7. the wicked stepmother
نامادری بدجنس

8. the wicked winter weather
هوای بد زمستانی

9. that woman's wicked words
سخنان شرارت آمیز آن زن

10. he plays a wicked game of tennis
تنیس بازی کردن او معرکه است.

11. a gas with a wicked odor
گازی با بوی بسیار بد

12. Carl had a wicked grin on his face as he crept up behind Ellen.
[ترجمه گوگل]کارل در حالی که پشت الن می خزید، پوزخندی شیطانی روی صورتش داشت
[ترجمه ترگمان]کارل ایل لبخند موذیانه ای زد و به پشت الن خزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. That was very wicked of you.
[ترجمه لیلانوری] کارت خیلی زشت بود.
|
[ترجمه گوگل]این کار شما خیلی بد بود
[ترجمه ترگمان] خیلی کار زشتی کردی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Better be poor than wicked.
[ترجمه nemat] آدم بهتره فقیر باشه ولی بدکار نباشه
|
[ترجمه محمد] فقیر بودن بهتر از شرور بودن است
|
[ترجمه لیلانوری] انسان اگر فقیر باشه بهتره ، تا فاسد و شرور باشه
|
[ترجمه گوگل]فقیر باشی بهتر از بدکار
[ترجمه ترگمان]بهتر از شریر بودن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She described the shooting as a wicked attack.
[ترجمه گوگل]او این تیراندازی را یک حمله شیطانی توصیف کرد
[ترجمه ترگمان]اون تیراندازی رو به عنوان یه حمله شیطانی توصیف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. It was a wicked thing to do.
[ترجمه گوگل]کار زشتی بود
[ترجمه ترگمان]کار بدی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فاسد (صفت)
perverse, bad, vile, evil, naught, reprobate, addle, decayed, rotten, corrupt, vicious, immoral, wicked, villainous, peccant, dissolute, rancid, gamy, sinister, depraved, rakish, putrid, jadish, virtueless

شریر (صفت)
heinous, nefarious, bad, evil, vicious, maleficent, wicked, villainous, flagitious, malefic, infernal, iniquitous, immane

بدکار (صفت)
nefarious, bad, evil, malicious, vicious, wicked, flagitious, rakish

بد خو (صفت)
bad, wicked, cranky, fractious, bad-tempered, ill-humored, ill-humoured, ill-mannered, ill-tempered

گناهکار (صفت)
transgressive, wicked, peccant, criminal, blameworthy, guilty, sinful, unregenerate, unrighteous, unregenerated

تبه کار (صفت)
maleficent, wicked, flagitious, untoward, iniquitous

نابکار (صفت)
nefarious, wicked, iniquitous

بدجنس (صفت)
mean, mischievous, wicked, malefic, shrewish

انگلیسی به انگلیسی

• evil, bad mischievous; vicious, malicious; severe; unjustified; dangerous; unpleasant, vile
someone or something that is wicked is very bad in a way that is deliberately harmful to people.
wicked also means mischievous in a way that you find attractive or enjoyable.

پیشنهاد کاربران

این کلمه در برخی متون به ویژه در متون روانشناسی، روانپزشکی و در زمینه اعتیاد به معنی بغرنج، پیچیده و دشوار ترجمه می شود.
با این توصیف می توان wicked problem را مشکل بغرنج و پیچیده تعریف کرد. یعنی شکلی که راه حل قطعی برای توصیف، تبیین و تعریف آن وجود ندارد و نمی توان از راه حل واحد و یگانه ای برای رفع آن استفاده کرد.
...
[مشاهده متن کامل]

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : wicked / wickedness
✅️ صفت ( adjective ) : wicked
✅️ قید ( adverb ) : wickedly
بدقِلِق
wicked problems
مشکلات بدقِلِق
طبق فرهنگ عمید، "بدقلق" به معنای "بدخو" است که از این بابت به معنی wicked نزدیک می شود
ناشایست
بد سگال، بد اندیش
دژخیم ، بدذات
در اصطلاح عامیانه به معنای خیلی خوب است
شرور ، خبیث ، بدذات ، بدجنس
My boss is a very wicked man
رئیس من فرد خیلی خبیثی است

شرارت آمیز، خبیثانه
So far, among Republicans, only Senator Ben Sasse of Nebraska, who described the president’s behavior as “wicked, ” has said he would consider impeachment
گناه کار
شیطانی
گوریده
بدخیم
به ویژه برای wicked problem، ترجمه به مشکلات بدخیم بهتر است
عامیانه جدید )
شگفت انگیز، معرکه، عالی، کولاک!!!
( در انگلیسی" مدرن"، بعضی از کلمات معنای قدیمی و اصلی آنها به مرور زمان تغییر کرده و بخصوص در بین جوانان و نوجوانان امروزی، باید با توجه به" تون صدا، متن و موضوع" معنای آنهارا پیدا کرد. مثلا
همین کلمه wicked,
یا
Naughty, sick, bad, . . .
البته در فارسی هم اینگونه کلمات را داریم، کلماتی مثل:
بلا، شیطون، بدجور، عالیه و. . . . که هم معنای "مثبت" دارند هم "منفی".
بلا : به معنای واقعی و اصلی یعنی مصیبت، گرفتاری
بلا : به معنای "مثبت" یعنی دوست داشتنی، خواستنی!!!
یا مثلا
اصطلاح" عالیه"
معنای مثبت آن که کاملا مشخص است اما،
معنای منفی آن:
گاهی یک شرایطی بوجود می آید یا مثلا خبر بدی میشنویم، در حالیکه از این شرایط کاملا ناراضی و ناراحت هستیم به "کنایه" میگوییم "عالیه"
یا حالا خوب شد، ( گل بود به سبزه نیز آراسته شد ) و . . .
چموش ( هنگام اطلاق به یک پدیده یا مسئله یا غیر انسان )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس