window

/ˈwɪndoʊ//ˈwɪndəʊ/

معنی: روزنه، پنجره، دریچه، ویترین، پنجره دار کردن
معانی دیگر: پادکانه، (مجازی) مجال، فرصت، وسیله ی دستیابی، (باجه ی بانک و سینما و غیره) دریچه، دهانه ی باجه، روزنگاه، بخش شفاف پاکت (معمولا از طلق که نشانی را نمایان می سازد)، پنجره ی پاکت، رجوع شود به: chaff، (بخشی از فضای زمین که امواج رادیویی و نوری و گرمایی به آسانی از آن می گذرند) دریچه ی فضایی، اسپاش روزن، (کامپیوتر) پنجره ی پرده ی نمایش، پنجرک، (کامپیوتر - جمع - نام بازرگانی نوعی نرم افزار) ویندوز، پنجرک ها

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: an opening, esp. in a wall, allowing air and light to enter and providing a view out from within an enclosed space.

(2) تعریف: the framework, glass, and fittings that define and equip such an opening.

(3) تعریف: anything that resembles a window in appearance or function.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: windows, windowing, windowed
مشتقات: windowless (adj.)
• : تعریف: to equip with one or more windows.

جمله های نمونه

1. window of opportunity
دریچه ی فرصت

2. a window case
قاب پنجره

3. a window of hope
روزنه ی امید

4. a window of standard width
پنجره ای به عرض معمولی

5. edit window
پنجره ی ویرایش

6. the window afforded a view of the garden
پنجره منظره ای از باغ را نشان می داد.

7. the window closes quietly
پنجره به آرامی بسته می شود.

8. the window flew open
یک دفعه پنجره باز شد.

9. the window gives to the garden
پنجره رو به باغ است.

10. the window stood ajar
درز پنجره باز بود،پنجره نیمه باز بود.

11. the window was cobwebbed with ropes
پنجره را با شبکه ای از طناب پوشانده بودند.

12. this window permits more light to enter the room
این پنجره دخول نور بیشتری به اتاق را ممکن می کند.

13. this window rattles in the wind
این پنجره در باد تق تق می کند.

14. display window
ویترین مغازه

15. ticket window
باجه،گیشه،محل فروش بلیت

16. a car window
پنجره ی اتومبیل

17. a dummy window painted on the wall
پنجره ی دروغین که بر دیوار نقاشی شده بود

18. a latticed window
پنجره ی مشبک

19. a long window
پنجره ی دراز

20. a shut window
پنجره ی بسته

21. a splayed window
دری که دیوار دور آن یک سو فراخ است

22. an open window
پنجره ی گشوده

23. let the window open!
پنجره را باز بگذار!

24. opening the window was of no help either
بازکردن پنجره هم فایده ای نداشت.

25. seal the window to prevent cold air from coming in
برای جلوگیری از نفوذ هوای سرد پنجره را رخنه گیری کردن

26. the broken window lets a lot of heat escape
شیشه ی شکسته ی پنجره حرارت زیادی را به خارج انتقال می دهد.

27. the car window is up
شیشه ی اتومبیل بالا است.

28. from his second-floor window he oversees the whole town
او از پنجره ی آپارتمان خوددر طبقه ی دوم بر تمام شهر اشراف دارد.

29. he jimmied the window and tiptoed in
او پنجره را با دیلم باز کرد و پاورچین داخل شد.

30. he leaves the window open all night however cold it is
با وجود سردی هوا تمام شب پنجره را باز می گذارد.

31. i closed the window tight
پنجره را کیپ کردم.

32. i lowered the window
پنجره را پایین کشیدم.

33. i opened the window and imbibed the cool air
پنجره را گشودم و هوای خنک را استنشاق کردم.

34. i reached the window by shining up the tree
با بالا رفتن از درخت به پنجره رسیدم.

35. she opened the window
او پنجره را باز کرد.

36. thieves pried the window open
دزدان پنجره را (به زور) باز کردند.

37. can i open the window now?
آیا حق دارم حالا پنجره را بازکنم ؟

38. i promptly opened the window
بی درنگ دریچه را گشودم.

39. i will open the window if you don't object
اگر مخالفتی نداری پنجره را باز می کنم.

40. next, he opened the window
سپس پنجره را باز کرد.

41. one leaf of the window was open
یک لنگه ی پنجره باز بود.

42. seat yourself by the window and watch the rain
کنار پنجره بنشین و باران را تماشا کن.

43. smoke issuing from the window
دودی که از پنجره بیرون می رفت

44. the opacity of this window pane
ماتی این شیشه ی پنجره

45. they broke the neighbor's window just for the hell of it!
بیخود و بی جهت شیشه ی همسایه را شکستند!

46. to dress a store window
ویترین مغازه را آراستن

47. to trim a store window
ویترین مغازه را آراستن

48. a candle glimmered behind the window
در پشت پنجره شمعی سوسو می زد.

49. hardly had i opened the window than the bird flew out
تا پنجره را باز کردم پرنده بیرون پرید.

50. he darted out of the window and disappeared in the forest
او مثل تیر از پنجره پرید و در جنگل ناپدید شد.

51. he gained entry through the window
از پنجره وارد شد.

52. he like to broke the window down
نزدیک بود پنجره را بشکند.

53. he positioned himself by the window so that he could see the street
او خود را کنار پنجره مستقر کرد تا خیابان را ببیند.

54. noise drifted in from the window
صدا از پنجره به داخل می آمد.

55. the driver rolled down his window
راننده پنجره اش را پایین کشید.

56. they look out of the window
آنها از پنجره به خارج نگاه می کنند.

57. while you're up, close the window
حالا که از جا برخاسته ای،پنجره را ببند.

58. within four strides of the window
در چهار قدمی پنجره

59. a curtain was stretched across the window
پرده ای در راستای پنجره آویخته شده بود.

60. be kind enough to open the window
لطفا پنجره را باز کنید.

61. he chucked the bottle through the window
او بطری را از پنجره بیرون افکند.

62. he made an entrance through the window
او از پنجره داخل شد.

63. he took a shot at the window with his snowball
با گلوله ی برفی پنجره را هدف قرار داد.

64. she edged her way to the window
با تانی به طرف در رفت.

65. the thief slid out of the window
دزد مخفیانه از پنجره بیرون رفت.

66. the ticktack of raindrops on my window
صدای تیک تیک قطرات باران بر پنجره ی من

67. there is a warp in the window
پنجره تاب برداشته است.

68. there was a knock on the window
ضربه ای به پنجره زده شد.

69. to pop one's head into the window
سر خود را ناگهان از پنجره تو کردن

70. to show the effect of the window light, he highlighted half of the face
برای نشان دادن اثر نور پنجره،نیمی از چهره را روشن تر کشید.

مترادف ها

روزنه (اسم)
scuttle, hatch, aperture, orifice, window, hole, pore, outlet, clearance, loophole, peephole, peep, casement, slit, fossa, eyelet, foramen, ostium

پنجره (اسم)
grating, window, casement, iron railing, sash window, lattice window, persian blinds

دریچه (اسم)
scuttle, gate, hatch, valve, trap, window, porthole, choke, vent, wicket, lid, closure, slacker, hatchway, sallyport, trapdoor

ویترین (اسم)
window, showcase

پنجره دار کردن (فعل)
window

تخصصی

[کامپیوتر] پنجره - پنجره - ناحیه ای از صفحه نمایش که برای منظور خاصی کنار گذاشته شده است . در مک اینتاش، میکروسافت ویندوز و سایر سیستمهای عامل مشاه، صفحه به پنجره هایی برای تک نرم افزارهای گوناگون تقسیم می شود، و کاربر می تواند اندازه شکل م مکان هر پنجره را کنترل کند. پنجره ی فعال، پنجره ای است که شما در حال نوشتن در آن هستید . برای حرکت دادن پنجره، اشاره گر ماوش را روی خط عنوان ( titte bar) قرار داده، دکمه ی چپ را پایین نگه دارید و ماوس را حرکت دهید. برای تغییر اندازه ی پنجره نیز همان کار را انجام دهید ؛ اما با اشاره گر روی حاشیه چپ، راست، یا انتهای پنجره . این کار را بکنید. برای بستن پنجره، کلید ماوس را روی کادر close را فشار دهید. نگاه کنید به menu bar ; scrool bar; icon ; minimize ; title bar; pull-down menu; message box; dialog box ; minimize .
[برق و الکترونیک] پنجره 1. بازتابنده پاد سنج رادار، تشکیل شده از ورقه فلزی یا سیمهایی که طول آنها به گونه ای انتخاب می شود که در بسامدهای مورد انتظار رادار دشمن تشدید ایجاد کنند. این بازتابنده به صورت قطعات از هواپیما فرو می ریزند یا از بدنه راکت جدا می شوند . آنها را برای اولین بار پنجره نامیدند زیرا قطعات اولیه به اندازه قابهای شیشه ای کوچک بودند بعدها معلوم شد که قطعات نواری نیز به همان خوبی عمل می کنند و ورقه فلزی کمتری مصرف می کنند . 2. سوراخی در جداکننده میان دو کاواک یا موجبر که برای تزویج به کار می رود .3 . ماده که حداقل مقدار انرژی تابشی را جذب و منعکس می کند . از آن برای درزگیری حباب خلأ لامپها ریزموج یا الکترون دیگر استفاده می شود تا مانع از عبور تابش مطلوب از طریق حباب به سیستم خروجی شود. آلومینا، یاقوت، برلیان، و کوارتز نمونه هایی از مواد پنجره ای هستند که انرژی ریزموج را عبور می دهند . از مواد دیگر برای خروج انرژی مادون قرمز استفاده می شود . 4. پنجره رادیویی جوی . - پنجره

انگلیسی به انگلیسی

• opening that is in the wall or roof of a structure and is usually covered with glass letting in light and/or air; windowpane; opening; rectangular frame that appears on-screen and houses data or an application (computers)
make or supply with windows
a window is a space in a wall or roof or in a vehicle, usually with glass in it.

پیشنهاد کاربران

پنجره
مثال: She looked out the window at the falling snow.
او از پنجره به برف هایی که می افتادند نگاه کرد.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
پنجره_گیشه_وقت خالی
window 4 ( n ) =a small area of sth that you can see through, for example to talk to sb or to read sth, e. g. There was a long line of people at the box - office window.
window
window 3 ( n ) =an area within a frame on a computer screen, in which a particular program is operating or in which information of a particular type is shown
window
window 2 ( n ) ( also store window ) =the glass at the front of a store and the area behind it where goods are shown to the public, e. g. I saw the dress I wanted in the window.
window
window 1 ( n ) ( wɪndoʊ ) =an opening in the wall or roof of a building, car, etc. , usually covered with glass, e. g. She looked out the window. to open the window.
window
مجال، فرصت، بازه زمانی، مهلت، زمان، وقت مناسب برای کاری
پنجره
وقت خالی
پنجره، باجه، گیشه
a period when there is an opportunity to do something
فرصت، وقت مناسب برای کاری، فراغت، مجال
I'm busy this week but there might be a window on Friday
If a window of opportunity ( = an opportunity ) should present itself, I'd take advantage of it
window = رخنه
in these windows that let forth thy life
وای از این رخنه ها که راه بر جان تو گشود
چنجره ( شیشه )
Example :
My neighbours love this song on 100 volume so much that day threw a break into my bedroom window so they could hear it better
window ( رایانه و فنّاوری اطلاعات )
واژه مصوب: پنجره 1
تعریف: محدوده‏ای مستطیل‏شکل در پرده که نمایندۀ کار معینی است
واژه window به معنای پنجره
معادل واژه window در فارسی پنجره است. منظور از پنجره بطور کلی منفذی بر روی دیوار و یا سقف خانه و اتومبیل و. . . است. پنجره معمولا از شیشه ساخته می شود البته پنجره های فلزی و چوبی نیز وجود دارند. مثال:
...
[مشاهده متن کامل]

?is it all right if i open the window ( اشکالی ندارد اگر من پنجره را باز کنم؟ )
منبع: سایت بیاموز

دریچه
ریشه وا‍‍‍‍‍‍‍‍‍ژه window ( پنجره ) کلمه قدیمی vindauga است که درزبان نروژی به معنی چشم باد است. قدمت آن به عصر غارنشینی بشر برمی گردد.
مهلت، زمان، فرصت ( برای نمونه پنجره ی شکایت حقوقی، پنجره ی نقل و انتقال بازیکن و. . . )
تایم خالی، زمان آزاد
پنجره 🎉🎉
Daniel broke a window this morning
دنیل امروز یک پنجره را شکست
لایه ای از زمین که احتمال وجود هیدروکربور در آن میرود. مثل:
Oil Window
Gas Window
خلال، فرصت، بازه زمانی، فرصت کاری، دوره کاری
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس