wink

/ˈwɪŋk//wɪŋk/

معنی: چشمک، برق زدن، با چشم اشاره کردن، باز و بسته شدن، چشمک زدن
معانی دیگر: چشم برهم زدن، پلک زدن، سوسو زدن، (با: out - ناگهان) پایان یافتن، به اتمام رسیدن، خاموش شدن، ته کشیدن، علامت دادن (با نور یا چراغ)، (با: back یا away) با چشم به هم زدن زدودن یا کنار زدن، (با: at) نادیده گرفتن، غمز، غمزه، کرشمه، لحظه، زمان یک چشم برهم زدن، آن، (انگلیس - رانندگی) چراغ زدن، راهنما زدن، روشن و خاموش کردن یا شدن، نور متناوب، سوسو زنی، (با چشم یا چراغ و غیره) علامت، نشان، مخابره، اغما­ کردن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: winks, winking, winked
عبارات: wink at, wink out
(1) تعریف: to close and open one eye quickly, and usu. intentionally, as a signal, suggestion, or comment.

(2) تعریف: to close and open both eyes quickly; blink.
مشابه: blink

(3) تعریف: to shine or appear to shine intermittently; twinkle.
مشابه: twinkle
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to close and open (the eye or eyes) quickly or in rapid succession; blink.
مشابه: bat, blink

(2) تعریف: to convey or express (a signal or the like) by so doing.

- He winked his approval.
[ترجمه گوگل] چشمکی به تاییدش زد
[ترجمه ترگمان] به موافقت او چشمک زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to manipulate or control (something in the eye, usu. tears) by so doing (usu. fol. by away or back).
مشابه: blink
اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or motion of winking or blinking.
مشابه: blink

(2) تعریف: a signal, suggestion, or the like conveyed or expressed by winking.

(3) تعریف: the short time required for, or as if for, winking once.
مشابه: twinkle

- The child fell asleep in a wink.
[ترجمه گوگل] کودک در یک چشمک به خواب رفت
[ترجمه ترگمان] کودک چشمکی زد و به خواب رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: a single flash from a twinkling source; twinkle.
مشابه: blink, twinkle

(5) تعریف: (informal) a small bit, usu. of sleep.

- We got a few winks between midnight and three.
[ترجمه گوگل] بین نیمه شب تا سه چند چشمک زدیم
[ترجمه ترگمان] بین نیمه شب و سه ثانیه چشمک می زنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. wink at
نادیده گرفتن،اغماض کردن

2. a wink and a smile
یک چشمک و یک لبخند

3. to wink back tears
با چشم به هم زدن اشک ها را کنار زدن (پنهان کردن)

4. he refused to wink at any violation of the law
او حاضر نشد که هیچگونه تخطی از قانون را نادیده بگیرد.

5. quick as a wink
به سرعت یک چشم بر هم زدن

6. he disappeared in a wink
در یک آن ناپدید شد.

7. i didn't sleep a wink last night
دیشب یک لحظه هم خوابم نبرد.

8. the smoke forced him to wink his eyelids repeatedly
دود او را مجبور کرد که مکررا پلک هایش را برهم بزند.

9. suddenly that giant gave me a portentous wink
آن غول ناگهان به من چشمک حیرت انگیزی زد.

10. a nod is as good as a wink (to a blind horse)
عاقل را اشاره ای بس است،اشاره نیاز به توضیح ندارد

11. he developed a nervous twitch and began to wink constantly
او دچار تیک عصبی شد و شروع کرد به پلک زدن مداوم.

12. I didn't sleep a wink last night with all that noise.
[ترجمه گوگل]دیشب با این همه سروصدا یک چشمک هم نخوابیدم
[ترجمه ترگمان]دیشب با اون همه سر و صدا نخوابیده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I didn't get a wink of sleep on the aeroplane.
[ترجمه گوگل]یک چشمک هم در هواپیما نخوابیدم
[ترجمه ترگمان]من حتی یک ذره هم روی هواپیما نخوابیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He gave me a conspiratorial wink as they left the room.
[ترجمه گوگل]وقتی از اتاق بیرون می رفتند چشمکی توطئه آمیز به من زد
[ترجمه ترگمان]وقتی از اتاق خارج شدند چشمکی زد و چشمکی زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He didn't sleep a wink all night.
[ترجمه گوگل]تمام شب یک چشمک هم نخوابید
[ترجمه ترگمان]تمام شب چشمک نزده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. I didn't sleep a wink last night.
[ترجمه ف.میرزا] من شب گذشته اصلا نخوابیدم
|
[ترجمه گوگل]دیشب یک چشمک هم نخوابیدم
[ترجمه ترگمان]دیشب هم نخوابیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Thanks for tipping me the wink about those cheap tickets, Bill.
[ترجمه گوگل]متشکرم که در مورد آن بلیط های ارزان به من اشاره کردی، بیل
[ترجمه ترگمان] \"ممنون که بهم انعام دادی\" بیل
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. I saw him wink at her.
[ترجمه گوگل]دیدم به او چشمکی می زند
[ترجمه ترگمان]دیدم که چشمکی به او زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

چشمک (اسم)
blink, twinkle, wink, eyewink

برق زدن (فعل)
light, wink, ray, luster, flash, coruscate, glisten, glitter, fulgurate, glister, scintillate

با چشم اشاره کردن (فعل)
wink

باز و بسته شدن (فعل)
wink

چشمک زدن (فعل)
bat, sparkle, blink, twinkle, wink, winkle, nictitate

انگلیسی به انگلیسی

• act of closing one eye; blinking of the eyes; innuendo or hint that is expressed by the wink of an eye; brief moment, second (like the wink of an eye); flashing or twinkling of a light; short nap, little sleep (informal)
close one eye; blink the eyes; blink, flicker; insinuate with a wink; signal by winking
when you wink, you close one eye briefly, usually as a signal that something is a joke. verb here but can also be used as a count noun. e.g. `what a hostess!' said clarissa with a big wink at george.
if you don't sleep a wink, you stay awake and do not sleep at all; an informal expression.

پیشنهاد کاربران

I didn't sleep a wink
چشم روهم نذاشتم ( اصلا نتونستم بخوابم )
Modern family season 5
تفاوت Wink و Blink در چیست؟
Wink یعنی چشمک زدن که در جهت ابراز دوستانه یا شوخ طبع و گهگاهی برای علامت دادن به شخصی استفاده می شود.
Blink یعنی پلک زدن همزمان دو چشم به صورت طبیعی در خلقت انسان.
چشمک زدن
یعنی چشمک زدن، چشم رو باز و بسته کردن، با چشم اشاره کردن
Not sleep a wink
یعنی تمام شب رو نخوابیدن
Not sleep at all

بپرس