wired

/ˈwaɪərd//ˈwaɪəd/

(امریکا - خودمانی - به ویژه ساختمان) سیم کشی شده به منظور استراق سمع، سیم دار، سیم کشی شده، سیم کشیده، مفتول دار، پیم پیچ شده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: equipped with wires.

- The house is wired so that the power can be turned on.
[ترجمه آناهیتا] خانه سیم کشی شده است تا برق بتواند روشن شود.
|
[ترجمه گوگل] خانه سیم کشی شده است تا بتوان برق را وصل کرد
[ترجمه ترگمان] خانه به طوری برنامه ریزی شده است که امکان دارد برق روشن شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: made from or consisting of wire.

- wired sculpture
[ترجمه گوگل] مجسمه سیمی
[ترجمه ترگمان] که سیم کشی شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: bound with a wire or wires.

(4) تعریف: (slang) equipped with secret listening devices.

(5) تعریف: (slang) tense with excitement, esp. from drugs.

(6) تعریف: (slang) well-connected, as with important people.

جمله های نمونه

1. he wired in his resignation
استعفای خودش را با تلگراف فرستاد.

2. the statues were wired together
مجسمه ها با سیم به هم بسته شده بودند.

3. be careful, the room is wired
مواظب باش در اتاق وسایل استراق سمع کار گذاشته اند.

4. If a plug is wired incorrectly, it can be dangerous.
[ترجمه گوگل]اگر دوشاخه به اشتباه سیم کشی شود، می تواند خطرناک باشد
[ترجمه ترگمان]اگر یک پلاگین به طور غلط سیم کشی شده باشد، می تواند خطرناک باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The cooker is not yet wired in to the main supply.
[ترجمه گوگل]اجاق گاز هنوز به منبع اصلی وصل نشده است
[ترجمه ترگمان]زودپز هنوز به منبع اصلی متصل نشده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He wired for his son immediately.
[ترجمه گوگل]بلافاصله برای پسرش سیم کشی کرد
[ترجمه ترگمان]فورا برای پسرش برنامه ریزی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I was totally wired before the interview.
[ترجمه گوگل]من قبل از مصاحبه کاملاً در جریان بودم
[ترجمه ترگمان]کاملا قبل از مصاحبه برنامه ریزی شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Tonight he is manic, wired and uptight.
[ترجمه گوگل]امشب او شیدایی، سیمی و تنبل است
[ترجمه ترگمان]امشب او دیوانه شده و عصبی و عصبی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Is the house wired up yet?
[ترجمه گوگل]آیا خانه هنوز سیم کشی شده است؟
[ترجمه ترگمان]خونه خراب شده؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The microphone was wired to a loudspeaker.
[ترجمه گوگل]میکروفون به بلندگو وصل شده بود
[ترجمه ترگمان]میکروفون به یک بلندگو وصل شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The fabric was displayed on a wired stand.
[ترجمه گوگل]پارچه روی پایه سیمی نمایش داده شد
[ترجمه ترگمان]پارچه روی یک پایه سیمی نمایش داده شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Many colleges now have high-tech libraries and wired dormitories.
[ترجمه گوگل]اکنون بسیاری از کالج ها دارای کتابخانه های با فناوری پیشرفته و خوابگاه های سیمی هستند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از دانشکده ها کتابخانه ها با فن آوری پیشرفته و خوابگاه های سیمی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The poles had all been wired together.
[ترجمه گوگل]تیرها همه به هم سیم کشی شده بودند
[ترجمه ترگمان]همه ستون ها به هم وصل شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She had her jaws wired together so that she wouldn't be able to eat.
[ترجمه گوگل]آرواره هایش را به هم وصل کرده بود تا نتواند غذا بخورد
[ترجمه ترگمان]آرواره هایش را به هم وصل کرده بود تا بتواند چیزی بخورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. As soon as the equipment is wired up, you can use it.
[ترجمه گوگل]به محض سیم کشی تجهیزات، می توانید از آن استفاده کنید
[ترجمه ترگمان]به محض اینکه تجهیزات سیم کشی شده، می توانید از آن استفاده کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[برق و الکترونیک] سیم کشی شده

انگلیسی به انگلیسی

• wired clothing or material has wires sewn into it in order to keep it stiff.
if a place is wired, it is connected by electrical wires to an alarm system, in order to discourage burglars from entering it.
if someone or something is wired, hidden microphones have been placed on them or in it, so that conversations can be listened to by someone outside.
see also wire.

پیشنهاد کاربران

به هم پیوسته -
Hyper و energetic هم معنی می ده
هلاک ( و خسته )
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : wire
✅️ اسم ( noun ) : wire / wireless / wiring / wirer
✅️ صفت ( adjective ) : wired / wireless / wiry
✅️ قید ( adverb ) : wirelessly
نهادینه شده
کشش داشتن
چسبیده، وصل، وابسته
1. پرشور، هیجان زده
2. برقرار، متصل
3. سیم کشی شده
منابع• https://www.ldoceonline.com/dictionary/wired
1. پر شور و هیجان زده
2. متصل، برقرار
3. سیم کشی شده
در زیان انگلیسی کلمه wired بیشتر به معنی هیجان زده و بی قرار استفاده میشود
wired the money فکر میکنم به معنای پول را تسویه کردن هست، یا پرداخت کردن
من تو کتاب آقای اناری دیدم این کلمه به معنای کشش داشتن است. برای مثال:
it seems that human beings are wired for speech
به نظر میرسد انسانها به حرف زدن کشش دارند.

Very active
متصل، مرتبط - پرشور، هیجانزده
متصل بودن - مرتبط بودن - برنامه ریزی شدن
عصبی
- تعیین شده به وسیلۀ ژنتیک، ساخته شده به شکلی ثابت
Our brains are wired in terms of how we respond to changes in energy balance
سیمی
very active
به خصوص بعد از مصرفcoffee زیاد یا مصرف دارو
نشئه ( پس از مصرف مشروب و مواد )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس