woebegone

/ˈwoʊbɪɡɒn//ˈwəʊbɪɡɒn/

معنی: افسرده، درهم و برهم، گرفتار غم
معانی دیگر: غم زده، اندوهبار، محزون، مغموم، فلاکت بار، مصیبت آمیز، فلاکت زده، مفلوک، بلادیده، (قدیمی) رجوع شود به: woeful، غرق دراندوه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: displaying or full of distress.
مترادف: anguished, dolorous, miserable, mournful
متضاد: cheerful
مشابه: desolate, despairing, disconsolate, forlorn, gloomy, sad, sorrowful, unhappy, woeful, wretched

- The poor dog wears a woebegone look when his master is away.
[ترجمه گوگل] سگ بیچاره وقتی اربابش غایب است، قیافه ای غم انگیز به تن می کند
[ترجمه ترگمان] وقتی اربابش می رود، سگ بیچاره خیلی غمگین به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- As she was put into the cell, the woman let out a woebegone wail.
[ترجمه گوگل] هنگامی که او را به سلول می‌سپردند، زن ناله‌ای غمگین بلند کرد
[ترجمه ترگمان] زن پس از آن که وارد سلول شد، زن بسیار اندوهگین ناله کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The woebegone child was obviously lost.
[ترجمه گوگل] کودک غمگین آشکارا گم شده بود
[ترجمه ترگمان] بدیهی است که کودک بسیار اندوهگین از دست رفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: in bad condition.
مترادف: bedraggled, shabby, sorry, woeful
مشابه: dilapidated, forlorn, miserable, ragged, wretched

- a shabby, woebegone doll
[ترجمه گوگل] یک عروسک کهنه و فریبنده
[ترجمه ترگمان] یک عروسک قدیمی و غمگین،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a woebegone village
یک دهکده ی مصیبت دیده

2. a lover's woebegone face
چهره ی غم زده ی یک عاشق

3. In the bathroom, her woebegone face stared at her from the mirror.
[ترجمه گوگل]در حمام، چهره ی غمگینش از آینه به او خیره شده بود
[ترجمه ترگمان]در حمام، چهره her از آینه به او خیره شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She sniffed and looked woebegone.
[ترجمه گوگل]او بویی کشید و به نظر ترسیده به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]او آب بینی اش را بالا کشید و خیلی غمگین به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Why wear such a woebegone look?
[ترجمه گوگل]چرا چنین قیافه غم انگیزی بپوشید؟
[ترجمه ترگمان]چرا خیلی غمگین به نظر می رسه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. See you that fashion that wear a woebegone wording, how, primp as my boyfriend, so fold you old your good ego?
[ترجمه گوگل]آن مدی را می‌بینی که با عبارتی غم انگیز می‌پوشی، چطور، مثل دوست پسر من، پس منیت خوبت را پیر می‌کنی؟
[ترجمه ترگمان]این مد رو دیدی که خیلی woebegone داره، مثل دوست پسرم، مثل دوست پسر من، تو رو مثل دوست پسر من عوض کردی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The parting sadness vanishes slowly, and she is woebegone all day.
[ترجمه گوگل]غم فراق به آرامی ناپدید می شود و او تمام روز را غمگین می کند
[ترجمه ترگمان]اندوه جدایی به آرامی ناپدید می شود و او از آن پس نمی تواند تمام روز را بشناسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Look you are woebegone, what thing?
[ترجمه گوگل]ببين تو غمگين شدي، چه چيزي؟
[ترجمه ترگمان]ببین خیلی woebegone، چی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. When he wants to go for a walk, the dog sits by the door with a woebegone expression.
[ترجمه گوگل]وقتی می خواهد برود قدم بزند، سگ با حالتی غمگین کنار در می نشیند
[ترجمه ترگمان]وقتی می خواهد قدم به قدم بگذارد، سگ در کنار در می نشیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Of course, the commodity that we face false bad today still is a pair woebegone.
[ترجمه گوگل]البته، کالایی که امروز با آن بدی کاذب روبرو هستیم، هنوز هم یک جفت واهی است
[ترجمه ترگمان]البته، کالایی که امروزه با بد غلط مواجه هستیم، یک جفت غمگین است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

افسرده (صفت)
gloomy, depressed, glum, pensive, hypochondriac, cheerless, dejected, downhearted, broody, downbeat, heartless, low-spirited, withering, heavy-hearted, saturnine, woebegone

درهم و برهم (صفت)
intricate, desultory, turbid, sloppy, topsy-turvy, untidy, unorganized, woebegone, tangly

گرفتار غم (صفت)
pensive, woebegone

انگلیسی به انگلیسی

• sad, depressed, grief-stricken
someone who looks or feels woebegone looks or feels very sad; a literary word.

پیشنهاد کاربران

بپرس