wrecking


معنی: مخرب، مسبب خرابی
معانی دیگر: وابسته به ویران سازی یا خراب کردن، خانه کوبی، ساختمان خراب کنی، تباهگری، ویرانگری، خراب سازی، درهم کوبی، فروپاشی

جمله های نمونه

1. a wrecking crew
کارگران ویژه ی تخریب

2. He teed off on his son for wrecking the car.
[ترجمه گوگل]او به خاطر خراب کردن ماشین پسرش را به خطر انداخت
[ترجمه ترگمان]به خاطر خراب کردن ماشین به این موضوع فکر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The can exploded, wrecking the kitchen and bathroom and blowing out windows.
[ترجمه گوگل]قوطی منفجر شد و آشپزخانه و حمام را ویران کرد و پنجره ها را منفجر کرد
[ترجمه ترگمان]The منفجر شد، آشپزخانه و حمام را منفجر کرد و پنجره ها را منفجر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He'd been on the binge of all time, wrecking cars, hitting her, almost breaking two of her fingers.
[ترجمه گوگل]او در همه زمان‌ها در حال پرخوری بود، ماشین‌ها را خراب می‌کرد، او را می‌زد، تقریباً دو انگشتش را شکست
[ترجمه ترگمان]او در تمام مدت در عیاشی بود، ماشین ها را می زد، به او ضربه می زد، تقریبا دو انگشت او را می شکست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. No disaster, and the wrecking of this ship is a disaster, justifies you to act stupidly.
[ترجمه گوگل]هیچ فاجعه ای نیست و غرق شدن این کشتی یک فاجعه است، شما را توجیه می کند که احمقانه رفتار کنید
[ترجمه ترگمان]فاجعه در کار نیست، و تخریب این کشتی یک فاجعه است، و شما را متقاعد می کند که احمقانه عمل کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. No, the hard part was wrecking the safe and leaving a mess.
[ترجمه گوگل]نه، قسمت سخت آن خراب کردن گاوصندوق و به هم ریختگی بود
[ترجمه ترگمان] نه، قسمت سختش رو رفت به گاوصندوق و یه گندی بالا رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Also facing the wrecking ball will be the former Loft Theater.
[ترجمه گوگل]همچنین روبروی توپ ویران، تئاتر سابق Loft خواهد بود
[ترجمه ترگمان]هم چنین روبرو شدن با توپ منفجر کننده، تئاتر سابق Loft خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. But her very presence seemed to be wrecking what chance the company had of any success.
[ترجمه گوگل]اما به نظر می رسید که حضور او شانس موفقیت شرکت را از بین می برد
[ترجمه ترگمان]اما چنین به نظر می رسید که حضورش ممکن است به احتمال موفقیت شرکت را خراب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. One gang set fire to a shop after wrecking it and then that too became a feature of the attacks.
[ترجمه گوگل]یک باند پس از ویران کردن یک مغازه، آن را به آتش کشید و سپس این نیز یکی از ویژگی های حملات شد
[ترجمه ترگمان]یک گروه پس از تخریب آن به سمت یک مغازه آتش گشودند و سپس آن نیز یکی از ویژگی های این حملات شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Why should the Tory rebels vote for a wrecking amendment which has been rendered futile?
[ترجمه گوگل]چرا باید شورشیان محافظه کار به اصلاحیه ویرانگری که بیهوده شده است رأی دهند؟
[ترجمه ترگمان]چرا شورشیان توری به لایحه wrecking رای می دهند که بی هوده بوده است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Hitler had the odium of wrecking Europe.
[ترجمه گوگل]هیتلر اودیوم ویران کردن اروپا را داشت
[ترجمه ترگمان]هیتلر \"odium ویران کردن\" اروپا \"رو داشت\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. By the time the wrecking ball began leveling block after block of postwar New York, serendipitously depositing the angel's head at Karp's feet, the city's architectural aesthetic had changed.
[ترجمه گوگل]زمانی که توپ ویرانگر شروع به تسطیح بلوک به بلوک در نیویورک پس از جنگ کرد و سر فرشته را به شکلی سرسام آور زیر پای کارپ قرار داد، زیبایی شناسی معماری شهر تغییر کرده بود
[ترجمه ترگمان]تا زمانی که توپ منفجر کننده بعد از پایان جنگ پس از جنگ در نیویورک متوقف شد، serendipitously سر فرشته را در پای کارپ گذاشت، زیبایی شناسی معماری شهر تغییر کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The solo exhibition is the most nerve wrecking for a new artist.
[ترجمه گوگل]نمایشگاه انفرادی اعصاب خردکن یک هنرمند جدید است
[ترجمه ترگمان]نمایشگاه انفرادی مهم ترین عامل برای یک هنرمند جدید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Instead of wrecking the valley, the waters are put to use making electricity.
[ترجمه گوگل]به جای ویران کردن دره، از آب ها برای تولید برق استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]به جای تخریب این دره، آب برای استفاده از برق مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مخرب (صفت)
mortal, destructive, wrecking, withering

مسبب خرابی (صفت)
wrecking

پیشنهاد کاربران

بپرس