wrench

/ˈrent͡ʃ//rent͡ʃ/

معنی: تند، اچار، چرخش، اچار فرانسه، عمل تند و وحشیانه، نقشه فریبنده، پیچ دادن، پیچ خوردن
معانی دیگر: آچار، مهره چرخان، (ناگهان و با شدت) کندن، درکشیدن، درآوردن، پیچاندن، وازدن، تکاندن، (مچ پا و دست و غیره) پیچ خوردن، تاب خوردن، ضرب دیدن، دررفتن، تحریف کردن، (معنی چیزی را) اریباندن، واتگردانی کردن، دستکاری کردن، وارونمایی کردن (رجوع شود به: distort)، وازنی، یکه، ازجاکنی، (مچ پا و کمر و غیره) پیچ خوردگی، دررفتگی، ضرب دیدگی، (خودمانی) درد (به ویژه درد جدایی)، عذاب

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: wrenches, wrenching, wrenched
(1) تعریف: to twist suddenly and with force.
مشابه: rack, tug, turn, twist, wring, yank

- The force of the collision wrenched her neck.
[ترجمه گوگل] شدت برخورد گردنش را فشرده کرد
[ترجمه ترگمان] نیروی برخورد به گردنش فشار آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to damage or sprain by twisting.
مترادف: sprain, turn, twist
مشابه: pull, strain, tear

- She wrenched her knee while playing basketball.
[ترجمه گوگل] او هنگام بازی بسکتبال زانویش را فشار داد
[ترجمه ترگمان] در حالی که بسکتبال بازی می کرد زانو زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to twist, jerk, or pull (something) forcibly so that it splits or is dislodged.
مشابه: jerk, pull, yank

- The two dogs wrenched the Frisbee apart.
[ترجمه گوگل] دو سگ فریزبی را از هم جدا کردند
[ترجمه ترگمان] دو سگ دو سگ را از هم جدا کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The police wrenched the car door open and helped the passenger out.
[ترجمه گوگل] پلیس در ماشین را با آچار باز کرد و به مسافر کمک کرد تا بیرون بیاید
[ترجمه ترگمان] پلیس در اتومبیل را باز کرد و به مسافر کمک کرد تا بیرون برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to remove, extract, or obtain by, or as if by, twisting, jerking, or pulling; wrest.
مترادف: wrest
مشابه: extract, force, pluck, pry, pull, snatch, tear, wring

- The soldier wrenched the baby from its mother's arms.
[ترجمه گوگل] سرباز بچه را از آغوش مادرش بیرون آورد
[ترجمه ترگمان] سرباز بچه را از آغوش مادر بیرون کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He finally wrenched the tight ring off his finger.
[ترجمه گوگل] بالاخره حلقه محکم را از روی انگشتش کشید
[ترجمه ترگمان] بالاخره حلقه را از انگشتش بیرون کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She kept questioning him until she wrenched the truth from him.
[ترجمه گوگل] او مدام از او بازجویی کرد تا اینکه حقیقت را از او گرفت
[ترجمه ترگمان] او تا زمانی که حقیقت را از او بیرون بکشد از او سوال می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: to twist the meaning or nature of; distort.
مترادف: distort, pervert, twist, warp
مشابه: deform, falsify, garble, mangle, misrepresent, torture

- You are wrenching my words out of context.
[ترجمه گوگل] شما داری حرف های من را خارج از چارچوب می نویسی
[ترجمه ترگمان] شما کلمات مرا از متن خارج می کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: to cause suffering to.
مترادف: afflict, distress, harrow, pain, wring
مشابه: anguish, hurt, perturb, torment, trouble, wound

- The pitiful sight wrenched her heart.
[ترجمه گوگل] این منظره رقت انگیز قلبش را آزار داد
[ترجمه ترگمان] این منظره رقت انگیز قلبش را درهم کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to give a sudden twist, turn, or pull; yank.
مترادف: jerk, pull, yank
مشابه: tug

(2) تعریف: to make a sudden twist or turn; swerve.
مترادف: sheer, swerve, veer
مشابه: deviate, skew, turn, yaw
اسم ( noun )
(1) تعریف: a tool, often with adjustable jaws, that is used to grip and turn an object, often one threaded into another, such as a bolt or pipe.
مشابه: monkey wrench, socket wrench

- I'll need a bigger wrench to turn this nut.
[ترجمه گوگل] برای چرخاندن این مهره به یک آچار بزرگتر نیاز دارم
[ترجمه ترگمان] من یه آچار بزرگ تر لازم دارم تا این دیوونه رو برگردونم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a sudden forcible twist.
مترادف: jerk, wrest
مشابه: pull, sprain, tug, turn, twist, yank

- The dentist gave the tooth a wrench, and the troublesome thing was out.
[ترجمه گوگل] دندانپزشک یک آچار به دندان داد و مشکل از بین رفت
[ترجمه ترگمان] دندان پزشک دندان را به دندان گرفت و آن چیز دردسر ساز خاموش شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a strain or sprain, as to an ankle or knee, caused by such a twist.
مترادف: sprain, strain, twist

- He'll be out for the rest of the season due to the wrench of his knee.
[ترجمه گوگل] او تا پایان فصل به دلیل آچار زانویش از میادین دور خواهد بود
[ترجمه ترگمان] بقیه فصل را به خاطر آچار پایش بیرون خواهد کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: a sharp emotional pang, or the cause thereof.
مترادف: pang
مشابه: anguish, heartache, heartbreak, hurt, jolt, pain, throe

- He felt a wrench at leaving home.
[ترجمه گوگل] او در خروج از خانه یک آچار احساس کرد
[ترجمه ترگمان] او احساس کرد که می خواهد خانه را ترک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: a sharp twist in form or meaning; distortion.
مترادف: distortion, twist
مشابه: deformation, perversion, slant

جمله های نمونه

1. crescent wrench
آچار یک سر

2. double-ended wrench
آچار دو سر

3. monkey wrench
آچار فرانسه،آچار لوله

4. throw a wrench into (something)
(چیزی را) مختل کردن،از کار انداختن،خرابکاری کردن

5. throw a monkey wrench into
چوب لای چرخ گذاشتن،کارشکنی کردن

6. throw a monkey wrench into (something)
چوب لای چرخ گذاشتن،خرابکاری کردن

7. hard luck threw a wrench into his plans
بدبیاری نقشه های او را به هم زد.

8. leaving her parents was a great wrench for the bride
ترک والدین برای عروس درد بزرگی بود.

9. jaffar pulled the handle off with a wrench
جعفر با یک تکان دسته را کند.

10. naheed fell and gave her ankle a wrench
ناهید افتاد و مچ پایش پیچ خورد.

11. Leaving home was a terrible wrench for him.
[ترجمه گوگل]ترک خانه برای او آچار وحشتناکی بود
[ترجمه ترگمان]ترک کردن خانه یک آچار بزرگ برای او بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Leaving home was a terrible wrench for me.
[ترجمه گوگل]ترک خانه برای من آچار وحشتناکی بود
[ترجمه ترگمان]ترک کردن خونه یه آچار وحشتناک برای من بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He grabbed the rope and gave it a wrench.
[ترجمه گوگل]طناب را گرفت و آچاری به آن داد
[ترجمه ترگمان]او طناب را گرفت و یک آچار به آن داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He managed to wrench himself free.
[ترجمه گوگل]او توانست خود را با آچار آزاد کند
[ترجمه ترگمان]او توانست خود را آزاد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Use a wrench to loosen the nut.
[ترجمه گوگل]برای شل کردن مهره از آچار استفاده کنید
[ترجمه ترگمان]برای شل کردن مهره از آچار استفاده کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تند (اسم)
wrench

اچار (اسم)
complex, wrench, spanner

چرخش (اسم)
trepan, turn, twirl, revolution, whirl, wrest, wheel, roll, tumble, evolution, rotation, wrench, spin, swirl, gyration, troll, volte-face

اچار فرانسه (اسم)
wrench

عمل تند و وحشیانه (اسم)
wrench

نقشه فریبنده (اسم)
wrench

پیچ دادن (فعل)
strain, flex, screw, twist, hurtle, wrench, tweak, gnarl

پیچ خوردن (فعل)
loop, turn, wry, wreathe, wrench, sprain

تخصصی

[عمران و معماری] آچار
[صنعت] آچار، آچار فرانسه
[ریاضیات] چرخش، پیچش، پیچاندن، آچار

انگلیسی به انگلیسی

• violent twist; violent ripping; act of wresting; tool for gripping or turning bolts
pull by force; bend forcefully; twist; hurt by twisting; cut off; distort, pervert
if you wrench something that is fixed into a particular position, you pull or twist it violently.
if you wrench a limb or one of your joints, you twist it and injure it.
if you wrench your eyes or mind away from something, you make a great effort to stop looking at it or thinking about it.
if leaving someone or something is a wrench, you feel very sad about it.
a wrench is an adjustable metal tool used for tightening or loosening nuts and bolts.
a wrench is the same as a spanner; used in american english.
if you throw a wrench in something such as a deal or arrangement, you do something which seriously damages it; used in american english.
see also wrenching.

پیشنهاد کاربران

Lug wrench : آچار چرخ برای پنچرگیری ماشین
wrench 3 ( n ) monkey wrench
wrench
wrench 2 ( n ) monkey wrench
wrench
wrench 1 ( n ) ( rɛntʃ )
wrench
Throw a wrenxh in one's work
Throw a monkey wrench in one's work
چوب لای چرخ کار کسی گذاشتن
1 -
monkey wrench mainly US
a tool for holding and turning objects, especially one that can be made larger and
smaller to hold different sized objects
آچار فرانسه
an adjustable wrench
...
[مشاهده متن کامل]

2 -
a feeling of unhappiness when you have to leave a person or place that you love
اسم/ احساس ناراحتی که زمانی کسی یا محلی را که دوست دارید ترک می کنید، دلتنگی
She found leaving home a real wrench

wrench
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/wrench
ابزار آلات مختلف به انگلیسی:
toolbox = جعبه ابزار
bolt = پیچ 🔩
screw = پیچ
❗️نکته: هم screw و هم bolt به معنای پیچ هستند اما تفاوت آنها در این است که bolt به مهره و واشر برای سفت شدن نیاز دارد اما screw بدون مهره و واشر سفت می شود
...
[مشاهده متن کامل]

nut = مهره
nail = میخ
washer = واشر
screwdriver = پیچ گوشتی 🪛
Philips screwdriver = پیچ گوشتی چهارسو
flathead screwdriver / slotted screwdriver / flat blade screwdriver = پیچ گوشتی دو سو
bradawl = درفش
wrench ( American ) / spanner ( British ) = آچار
adjustable spanner ( British ) / monkey wrench ( American ) = آچار فرانسه
pipe wrench = آچار شلاقی
hammer = چکش 🔨
claw = میخ کشِ چکش
mallet = پتک
saw / handsaw = اره 🪚
chainsaw = اره برقی
circular saw = اره گرد، اره چرخی
hacksaw = اره آهن بُر
coping saw = اره مویی
two man saw = اره دو دست
ax / axe =تبر 🪓
wirecutter = سیم چین
pliers = انبردست
needle - nose pliers / long - nose pliers / snipe - nose pliers = دَم باریک
angle grinder = سنگ فرز
drill = درل
electric drill = دریل برقی
bit = مته
paint roller = غلطک رنگ زنی
utility knife = کاتر، تیغ موکت بری
file = سوهان
flashlight = چراغ قوه 🔦
plastering trowel = ماله گچ کاری، ماله کشته کشی
trowel = بیلچه
shovel = بیل
spade = بیل
❗️تفاوت بین spade و shovel را با یه سرچ ساده در گوگل می توانید مشاهده کنید
plane = رنده نجاری
spirit level = تراز، تراز سنج
vice ( British ) / vise ( American ) = گیره
❗️این گیره با گیره های معمولی که به طور روزمره از آنها استفاده می کنیم فرق دارد. عکس های آن را با سرچ در گوگل مشاهده کنید
tape measure = متر ( نواری )
rake = چنگک
wheelbarrow / barrow = فرغون

آچار کلاغی ( شلاقی ) . oxford photo dic
آچار فرانسه، پیچیدن، رگ به رگ شدن، دلتنگی
جدا کردن, رهانیدن ( ادبیات داستانی )
( TV )
( IV )
( N )
این مخفف های بالا Parts of speech این واژه است

1 - پیچ خوردن ( اعضای بدن )
2 - جدا کردن
غم، غصه، ناراحتی، غم دوری، اضطراب
a feeling of sadness or distress caused by one's own or another's departure . pain, ache, trauma. .
"it will be a real wrench to leave after eight years"
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس