wrinkled


معنی: چین دار، پرچین، چینخورده

جمله های نمونه

1. a wrinkled skirt
دامن چروکیده

2. her wrinkled face revealed no remnant of her former beauty
چهره ی پر چین و چروک او اثری از زیبایی گذشته ی او را نشان نمی داد.

3. an old man's wrinkled face
چهره ی چروکیده ی یک پیرمرد

4. nanneh massoom's hands were wrinkled and veined
دستان ننه معصوم چروکیده و رگ نما بودند.

5. his thick black hair topped a wrinkled forehead
موی پرپشت و سیاه او بر فراز یک پیشانی چروکیده قرار داشت.

6. She wrinkled her nose in disgust.
[ترجمه alireza ghazavi] او از روی دلزدگی ( مشمئز - شدن ) جلوی بینی اش را گرفت ( فشار داد )
|
[ترجمه گوگل]بینی اش را با نفرت چروک کرد
[ترجمه ترگمان]بینی اش را چین انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The wind wrinkled the water with waves.
[ترجمه alireza ghazavi] باد روی آب موج ایجاد می کرد.
|
[ترجمه گوگل]باد با امواج آب را چروک کرد
[ترجمه ترگمان]باد با امواج آب را چین می انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A wrinkled purse,a wrinkled face.
[ترجمه گوگل]یک کیف چروک، یک صورت چروکیده
[ترجمه ترگمان]یک کیف چروکیده، صورت پرچین و چروک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The wrinkled silk will flatten out again if you iron it.
[ترجمه گوگل]اگر آن را اتو کنید ابریشم چروک شده دوباره صاف می شود
[ترجمه ترگمان]اگر آهن آن را اتو کنی، ابریشم چروکیده دوباره بیرون خواهد جست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She smoothed down a wrinkled tablecloth.
[ترجمه فرید رستمی] رومیزی چین خورده را صاف کرد.
|
[ترجمه گوگل]رومیزی چروکیده را صاف کرد
[ترجمه ترگمان]رومیزی پرچین را صاف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Carter wrinkled his forehead in concentration.
[ترجمه فرید رستمی] پیشانی کارتر در اثر تمرکز کردن چین افتاد.
|
[ترجمه گوگل]کارتر با تمرکز پیشانی خود را چروک کرد
[ترجمه ترگمان]کارتر با تمرکز پیشانیش را چین داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The paper has wrinkled where it got wet.
[ترجمه گوگل]کاغذ در جایی که خیس شده چروک شده است
[ترجمه ترگمان] کاغذ از جایی که خیس شد چروک افتاده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She wrinkled her nose as if she had just smelt a bad smell.
[ترجمه گوگل]بینی اش را طوری چروک کرد که انگار تازه بوی بدی را استشمام کرده است
[ترجمه ترگمان]بینی اش را چین انداخت، گویی بوی بدی می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Alex wrinkled up her nose at the smell.
[ترجمه گوگل]الکس از این بو بینی اش را چروک کرد
[ترجمه ترگمان]الکس بینی اش را چین انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. His face was wrinkled with age.
[ترجمه فرید رستمی] صورتش با گذر عمر چروک شد.
|
[ترجمه گوگل]صورتش از پیری چروک شده بود
[ترجمه ترگمان]صورتش از این سن و سال چروکیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. I did indeed look older and more wrinkled than ever.
[ترجمه گوگل]من واقعاً پیرتر و چروکیده تر از همیشه به نظر می رسیدم
[ترجمه ترگمان]واقعا پیرتر از همیشه به نظر می رسیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

چین دار (صفت)
corrugated, frizzy, folded, wrinkled, plicate, frizzly, rugose

پرچین (صفت)
wrinkled

چین خورده (صفت)
wrinkled

تخصصی

[ریاضیات] چین دار

انگلیسی به انگلیسی

• full of wrinkles, creased, crumpled, furrowed
if your skin is wrinkled, it has wrinkles as a result of old age.
if something is wrinkled, it has uneven folds or lines in it.
see also wrinkle.

پیشنهاد کاربران

A wrinkled heart قلب چروکیده
پُر آژنگ - آژنگ
پر آژنگ - آژنگ
پوسیده، چروکیده
ناهموار
چروکیده
دارای پوست چروک
آراسته.
He's wrinkled as a prune
چروکیده

بپرس