zigzag

/ˈzɪɡzæɡ//ˈzɪɡzæɡ/

معنی: کج و معوج، جناغی، شکسته، منکسر کردن، دارای پیچ و خم کردن
معانی دیگر: دارای مسیر زیگزاگ، زیگزاگ، خط چند جا شکسته، منشاری

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a line or course that moves back and forth to form a series of sharp angles.
مشابه: stagger, traverse

(2) تعریف: one of a series of such sharp turns.
مشابه: angle
صفت ( adjective )
• : تعریف: moving or formed in a zigzag.
متضاد: straight

- zigzag stitching
[ترجمه گوگل] دوخت زیگزاگ
[ترجمه ترگمان] کج و معوج به کار افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
• : تعریف: in the manner of a zigzag.
فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: zigzags, zigzagging, zigzagged
• : تعریف: to move or cause to move in a zigzag.
مشابه: weave, wind

جمله های نمونه

1. zigzag stitch
بخیه ی ضربدر

2. a zigzag road
راه زیگزاگ

3. They staggered in a zigzag across the tarmac.
[ترجمه گوگل]آنها در یک زیگزاگ در سراسر آسفالت تلوتلو خوردند
[ترجمه ترگمان]از روی جاده پرپیچ و خم جاده تلوتلو می خوردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The lightning made a zigzag in the sky.
[ترجمه گوگل]رعد و برق یک زیگزاگ در آسمان ایجاد کرد
[ترجمه ترگمان]برق در آسمان کج شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The path ran zigzag up the hill.
[ترجمه گوگل]مسیر به صورت زیگزاگ از تپه بالا می رفت
[ترجمه ترگمان]کوره راه از تپه بالا می رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The country seems to have been following a zigzag course between democracy and dictatorship.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد این کشور مسیری زیگزاگی بین دموکراسی و دیکتاتوری را دنبال کرده است
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که این کشور مسیری زیگزاگ بین دموکراسی و دیکتاتوری دنبال می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Plant the peas, zigzag fashion, 2in apart.
[ترجمه گوگل]نخودها را به صورت زیگزاگ به فاصله 2 سانتی متر از هم بکارید
[ترجمه ترگمان]نخود، مد زیگزاگ، ۲ در فاصله از هم قرار دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Lightning flashed, an enormous zigzag of it ripping across the sky, followed by a deep rumble of thunder.
[ترجمه گوگل]رعد و برق درخشید، زیگزاگ عظیمی از آن در آسمان پراکنده شد و به دنبال آن صدای رعد و برق عمیقی به گوش رسید
[ترجمه ترگمان]رعد برق زد، یک پیچ عظیم و پرپیچ و خمی از آسمان گذشت و به دنبال غرش رعد در آسمان پدیدار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Select needles on both beds and knit the zigzag cast on row.
[ترجمه گوگل]روی هر دو تخت سوزن ها را انتخاب کنید و رج زیگزاگی را ببافید
[ترجمه ترگمان]needles را روی هر دو تخت خواب انتخاب کنید و به صورت زیگزاگ در ردیف قرار دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It's a steep, zigzag path up a mountainside.
[ترجمه گوگل]این یک مسیر شیب دار و زیگزاگی به سمت دامنه کوه است
[ترجمه ترگمان]یک مسیر پرپیچ و خم و کج و معوج در یک طرف کوه وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Plant the peas, zigzag fashion, 2in apart. Early potatoes should be sprouted indoors now to go out in spring.
[ترجمه گوگل]نخودها را به صورت زیگزاگ به فاصله 2 سانتی متر از هم بکارید سیب زمینی های زودرس را باید در داخل خانه جوانه زد تا در بهار بیرون بروند
[ترجمه ترگمان]نخود، مد زیگزاگ، ۲ در فاصله از هم قرار دهید در حال حاضر باید سیب زمینی های داخل خانه جوانه بزنند تا در بهار بیرون بروند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He noticed that they continually moved in a zigzag fashion.
[ترجمه گوگل]او متوجه شد که آنها به طور مداوم به صورت زیگزاگ حرکت می کنند
[ترجمه ترگمان]متوجه شد که پیوسته در یک شکل مارپیچ حرکت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. First, mounted on zigzag lightning I paid a visit to the Monster Fish Maidens.
[ترجمه گوگل]ابتدا، سوار بر رعد و برق زیگزاگ، از هیولا فیش میدنز دیدن کردم
[ترجمه ترگمان]اول، من سوار بر رعد و برق در حال zigzag بودم که به the ماهی Monster مراجعه کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She reads zigzag lines in the dirt that the Ant Family has written and copies the words into her purple notepad.
[ترجمه گوگل]او خطوط زیگزاگ را در خاکی که خانواده مورچه ها نوشته اند می خواند و کلمات را در دفترچه یادداشت بنفش خود کپی می کند
[ترجمه ترگمان]او خطوط زیگزاگ در کثیفی می خواند که خانواده مورچه این کلمات را در دفتر یادداشت purple چاپ و کپی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کج و معوج (اسم)
zigzag

جناغی (صفت)
zigzag

شکسته (صفت)
doddered, broken, fragmentary, zigzag, fragmental

منکسر کردن (فعل)
deflect, refract, zigzag

دارای پیچ و خم کردن (فعل)
zigzag

تخصصی

[برق و الکترونیک] زیگزاگ
[ریاضیات] دارای پیچ و خم، شکسته، منکسر

انگلیسی به انگلیسی

• broken line forming angles, line characterized by sharp turns first to one side then to the other
move in zigzag, swerve, crisscross
proceeding or formed in a zigzag (line characterized by sharp turns first to one side then to the other), angular, irregular
in a zigzag manner, in the manner of a line characterized by sharp turns first to one side then to the other, angularly, irregularly
a zigzag is a line with a series of angles in it, like a continuous series of `w's.
to zigzag means to move forward by going at an angle first to one side and then to the other.

پیشنهاد کاربران

هفت وهشتی
zigzag
کَج مَج ، کَژ مَژ ، کِی کَج ، گِی گَژ ، قِیقاج ، غِیغاژ
zigzag ( v, n, adj ) ( zɪɡz�ɡ ) e. g. The narrow path zigzags up the cliff. The path descended the hill in a series of zigzags. a zigzag line.
zigzag
پراکنده گویی.
شکسته
کج کردن راه خود. حرکت زیگزاگی. حرکت ضربدری
نوعی کاغذ که با گذاشتن تمباکو و ماری جوانا میتوان آن را استعمال کرد.

بپرس