بهمن

/bahman/

    avalanche
    bahman
    eleventh month having 30 day
    slide

مترادف ها

avalanche (اسم)
بهمن، نزول ناگهانی و عظیم هر چیزی

snowslide (اسم)
بهمن، سرسره برفی

snowbreak (اسم)
بهمن

snow devil (اسم)
بهمن

me (ضمير)
به من، مرا، خودم، بمن

پیشنهاد کاربران

بهمن در اوستا ( وهمن، وهومنه ) :
پس از مرگ اسفندیار، گشتاسب� تاج و تخت را به بهمن واگذار می کند
آرتور کریستین سن، بهمن را همان اردشیر دراز دست می داند
، به دلیل جنگ با سرزمین های دوردست وی را درازدست نامیده اند
...
[مشاهده متن کامل]

مسعودی در تاریخش آورده که بازگشت یهودیان به اورشلیم در هنگام شاهی بهمن بوده است وی که زنی یهودی داشته، به� یهود گرویده اما پس از اندکی از آن دست کشیده و دوباره زرتشتی شده است. همچنین در سرگذشت بهمن آمده است که او به یونان تاخته و پیروز بازگشته است.
بهمن به خونخواهی پدر با شاهان� زابلستان جنگ می کند
زَواره ( برادر رستم ) و فرامرز ( پسر رستم )
� را به اسیر می کند گویا کشته شدن رستم و زال به توطئه بهمن بوده است
♦️بهمن در پایانی زندگی اش پادشاهی را به دخترش هما سپرد برخی مدت زندگی بهمن را صد و ده سال و پادشاهی اش هشتاد سال ذکر کرده اند
ضَحاکی راحت

بهمن: اوستایی: vahmna، vahuman؛ سغدی: vahman؛ مانوی و پهلوی: vahman ( اندیشه ی نیک ) .
شکی در نامهای نکوی بهمن نیست و همهدر بالا توصیف آمدهولی متاسفانه هیچکدام بر لرزه و تزلزل برف و بوهمن که یا فاجعه و نام پارسی زلزله است اشاره نکردهاندوعلاوه از ذکر خیر و خوبی های بهمن هر چیزی که لرزه پذیرد مانند بهمن بوهمن است وایرانیان قدیموقتی خشم این شاهزاده و شهنشاه ایران را با خاندان رستم دیدند همه منزجر ومتنفر از او شدند شاید نام بوهمن از آن ببعد بر بهمن و برف منجمدشده روانه از دامن کوهستان را بهمن گفتند چون بهمن هم مانند برف در اول مقدس و عزیز بود چون یادگار شهنشاه اسفندیار روئن تن بود و لذا شاه در نظر ایرانیانمقدسو نماینده یزدان در زمین بود به همان سبب رستم زال از جنگ با اسفندیار طرفهمیرفت و راضی بنبرد با او نبودهرچه اسفندیار اصرار داشت رستماکراه داشت تا بل آخره ناچار بنبرد با وی گردید و اسفندیار با وجودی که روئین تن بود وهیچ سلاحی بر او کار گرنبود بغیر از دو چشمانشکه این موضوع را رستم میدانست ولی خودش نمیدانست که دوچشم او آسیب پذیر است وقتی یکصدوشصت تیر خدنگ به سمت رستم رهاکرد رستم سپر بر سر کشید وتابا یک تیر دوشاخه از چوب گز بر دوچشم اسفندیار رها کرد از دوچشم کور شدو خود رستم پرورش شاهزاده بهمن ابن اسفندیار را بر عهده گرفتو تمام فنون جنگ و نبرد را به او آموخت زال یاخن دریدومزیگفت. . .
...
[مشاهده متن کامل]

کشی اژر وبچه اطش پروری بدیوانگی ماند این داوری. . . وتا بهمن بتختشاهی جلوس کرد تمامخانوادهرستم را کشت و بردار زد

بهمن ، معنی که شده اندیشه نیک هست که درست نیست .
Bahman, vahaman, vahauman, vahumi, Bumi, از ریشه vahi هستند مانند vahumi به معنی زمین یا بهی که نام دین بهی هست به معنی دین این جهانی ، بینش جهان ،
همه این واژه ها وام گرفته از واژه وهیش ، وهیشته، وهیشتا ، هستند یا همین بهشت همه یک واژه هستند
برای یادسپاری آسان تر می توان با کلمات بازی کرد و داستان ساخت.
بهمن:پسر اسفندیار.
کمک کننده به یادسپاری آسانتر: بهمن در اصل باید پدر اسفند باشد چون بهمن، ماه یازدهم و اسفند، ماه دوازدهم است و از این بگذریم کاش اسم پسر هم وزن اسم پدرش بود یعنی بهمنیار.
بهمن =پهمن=هومن=هوومن =هوو من
اول
هوو= 《هم شوهر ) هم مانند من
من =از ماندن می اید
همانند من
بهمن =کولاک=پهمن پی من =پی ماندن
په من
پاز پیوست می اید .
من از ماندن
پیوست ماندن . باهم ماندن
برف طوفان یعنی دشمن متولدین فروردین
بَهمَن
در زبان گاهی پیش می آید که دو واژهء ناهم سان از نگر مَئنی لَفزِش ( تلفظ ) شان هم سان می شود .
بَهمَن به مینهء اَندیشهء نیک است :
بَهمَن : بَه - مَن
بَه = نیک ، خوب همریشه با واژهء لایتن :bene, buen که شاید در پارسی بَن بوده باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

مَن = اندیشه ، فکر ، که واژه های به نمایان اَرَبی : معنی ، معنا ، معنوی ، معنویت؛ و واژه های انگلیسی : mean , meaning , mental , mention , mind , mentality; واژه های آلمانی :Meinung , meinen , هم ریشه با آن هستند و واژه های : مَنِش ( نامواژه ساخته شده از کارواژهء مَنیدن ) و مَشی به مینهء انسان که مَنِشی بوده و وات " ن" آن با گذشت زمان افتاده است و به انسان مَنِشی یا مَشی میگفتند چون می اندیشد و می فِکرَد ( فکر میکند )
( فکر پارسی است به جُستار فکر بازرَوید ( مراجعه کنید ) .
بَهمَن
به مینهء بَرف سنگین که از بلندی و فَراز به پَستی و زیر و نشیب و پایین فرومی ریزد و سرنگون می شود از بخش های دیگری ساخته شده است :
بَهمَن در اسل بَفمَن و بَرفمَن بوده که با گذشت زمان کوتاه تر و وات های " ر" و " ف" افتاده و دِگَریده شده اند
بهمن< بفمن< برفمن
واژه ء مَن در اینجا به مینهء اندازه بسیار ( مقدار زیاد ) است که در گذشته ها یکای سنگینی ( واحد وزن ) بوده برابر با ۶ هزار گِرَن ( کیلو گرم ) ؛ همین گونه در : خَرمَن و
یکای ( واحد ) پول کِشور اَران ( آذربایجان ) مَنات است که از مَن - آت ساخته شده.
هرچند بایا به بازگویی ( ذکر ) است که مَن = اندیشه و مَن = سنگینی و وَزن هر دو به مینهء اندازه = measure , metre, Mass . messen هستند به این مئنی که هر چیزی در جهان اندازه دارد : اندازه نگه دار که اندازه نکوست ؛ زِ کار زمانه میانه ( اندازهء میانه ) گزین! چه اندیشه و فکر چه سنگینی و وزن!
بُنابراین بَرفمَن = برف بسیار و فراوان و زیاد و سنگین
می گُمانم که نام گذاری ماه یا بُرج یازدهم سال برفمن یا بَفمن است چون برف فراوان می بارد .
در فارسی ( دَری ) افغانستان بَرفمَن را بَرفکوچ می گویند.

بهمن:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " بهمن" می نویسد : ( ( بهمن در پهلوی در ریخت وهمن wahman ، بکار می رفته است. در واژه، به معنی نیک اندیش و نیکومنش است وارونه ی دشمن. این واژه از وهومنه ی اوستایی برآمده است که نام نخستین امشاسپند از شش امشاسپند یا فرشته مهین در آیین زرتشت است. امشاسپندان ویژگی های بنیادین اهورا مزدایند که در شش فرشته ی بهمن، اردیبهشت ، شهریور ، سپندارْمذ ، خرداد و امرداد نمادینه شده اند . در "فرزانگی فروغ "، بهمن نام نخستین برآمده از فروغانْ فروغ ( = نورالانوار ) است. ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( به تن ژَنده پیل و به جان ، جبرئیل ؛
به دست ، ابر بهمن ؛ به دل ، رود نیل. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 227. )

سلام من دختر بهمن ماهی هستم آیندنگر ، مهربان، دلسوز، فداکار، آزادی خواه، خوشگل ، درونگرا ، عاشق هنر وغیره. . . خیلی از متولدین این ماه این ویژگی ها رو دارن
من کورد هستم و برام جالب بود این اسم ریشه فارسی و کوردی داره. خیلی اسممو دوس دارم
بهمن نامی پسرانه
نام شاهزاده و پهلوان ایرانی در شاهنامه پسر اسفندیار که بسیار بد جنس بود و دشمن خاندان رستم زال زابلی بود
فردوسی می فرماید
ندیدی که بهمن چه بیداد کرد
فرامرز را زنده بر دار کرد شعر را از حفظ نوشتم درست ان در ساهنامه فردوسی است
نامی پسرانه است
بهمن نزول ندارد بلکه نوعی زازله است و نام دیگر ان زلزله می باشد
بهمن مخفف بوهمن است که بر اثر ستگینی و خیزش از قله کوه بطرف دامن گاهی اوقات علاوه بر بستن راه ها و جاده ها و تلفات سنگین روستاهای اطراف را هم در زیر برف مدفن می نماید
بهمن : منش خوب
بهترین مرد

وهومنه، وهمن، بهمن و هومن یکی هستند.
معنی: نیکو، نیک سرشت، مرد نیک، نیک اندیش، منش نیک.
نام یکی از سرداران افراسیاب در شاهنامه.
در آیین زرتشتی نام اولین امشاسپند نیز می باشد که آن ها را فرشتگان مقرب درگاه خداوند می دانند.
...
[مشاهده متن کامل]

وهمن یا وُهومَنَه یا بهمن به معنی اندیشه نیک است که در طرف راست اهورامزدا می نشیند و تقریباً نقش مشاور او را دارد. موکّل و پشتیبان حیوانات سودمند در جهان است. با انسان و اندیشهٔ نیک انسان ارتباط دارد؛ چون مظهری از خرد آفریدگار است. زیرا از طریق اندیشهٔ نیک است که به شناخت دین می توان رسید. او اندیشهٔ نیک را به ذهن آدمیان می برد و ایشان را به سوی آفریدگار رهبری می کند؛ و پس از مرگ نیز روان آدمیان را خوشامد میگویدو آنان را به بالاترین بخش بهشت رهنمون می شود. زردشت نیز از طریق او به درگاه اورمزد بار می یابد. همکاران او در میان ایزدان، ایزد ماه و ایزد گوشورن ( ایزد موکّل بر چهارپایان ) هستند ایزدان رام و سپهر و زروان نیز در زمرهٔ یاران او به شمار آمده اند. او گزارشی روزانه از اندیشه و گفتار و کردار مردمان تهیه می کند. این امشاسپند نرینه و رقیب اهریمنی او اکومن است.

اسم برادرعزیزم بهمن است که خیلی خوش اخلاق وجوانمرداست.
بهمن : /bahman/ بَهمن 1 - ( در اوستایی، vohumana ) ؛ 2 - ( در پهلوی، vahuman ) نیک اندیش، به منش، نیک نهاد؛ 3 - ( در گاه شماری ) ماه یازدهم از سال شمسی؛ 4 - ( در گیاهی ) نام گیاهی دو ساله و سبز رنگ با
...
[مشاهده متن کامل]
گلی زرد رنگ که ریشه ی آن مصرف دارویی دارد؛ 5 - ( در جغرافیا ) توده عظیمی از برف و یخ، که از قسمت های بلند کوهستان لغزیده و همراه خود هزاران تن سنگ و مواد دیگر حمل می کند؛ 6 - ( در قدیم ) در فرهنگ ایران قدیم فرشته ای که موکل بر روز و ماه بهمن بوده است؛ 7 - ( در قدیم ) ( در موسیقی ایرانی ) از الحان قدیمی؛ 8 - ( اَعلام ) 1 ) ( در شاهنامه ) پسر اسفندیار که پس از کشته شدن پدر به پادشاهی رسید و به خونخواهی پدر برخاست؛ 2 ) نام پسر کیقباد، شاعر زردشتی، سراینده ی �قصه ی سنجان�.

بهمن=به من
به=خوب
مَن=آنچه مانا باشد
بهمن=خوب همیشگی
یازدهمین ماه خورشیدی، مترادف دلو در افغانستان،
در اکستا وهومنه و در پهلوی وهمن به چم یا معنای نیک و خوب، صفت مردانه، در بهمن سال ۵۵۹ ق. م کوورش بزرگ �تاجگذاری می کند و� مادشاهی بزرگ ( امپراتوری ) پارس تأسیس می گردد. در بهمن ۱۳۵۸ اولین رئیس جمهوری ایران ( ابوالحسن بنی صدر ) انتخاب می شود. در تاریخ ششم بهمن ۱۳۴۱ انقلاب سفید پهلوی به وجود آمد. در ۱۲ بهمن سال ۱۳۵۷ ورود امام خمینی و در ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷ پیروز انقلاب اسلامی و بهمن نام دومین روز در گنامه پارسی و روز بهمن در ماه بهمن روز وهمن یا روز مرد نیک می باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

بهمن یعنی فرشته ی روان
بهترین مرد
بهمن نیای مشترک ایل بهمئی از ایلات لر که در دو استان خوزستان و کهگیلویه و بویراحمد سکونت دارند.
پارسی شده ی نام محسن. پدر نیکی و یا همان کلمه ابوالحسن
بهمن=به من
بهمن=مرد نیک اندیش
بهمن: الهه نیکی ، ماه شادی😍
بهمن بمعنی من بهتر یا من برتر. در معنای لغوی کلمه نوعی خودستایی آریایست که من بهترین نیک و رستگارترین در کل خوشبخت ترین مرد زمین را تحت عنوان دارد
بهمن
یعنی . فرشته روان
فرشته ی آرامش
بهمن= به من
به= خوب یا الهی و میوه به
من=ماندن
بهمن=خوب بودن
من نظرم درباره ی بهمن اینکه یه ماه خیلی آرامش بخشیه
به::بهترین
من::منش. فکر. اندیشه

به::بهترین
من::اندیشه. فکر
علفی خود رو در مناطق گرمسیر لر بختیاری

به من
بهترین تن
علاوه بر معانی ذکر شده مرد نیک
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٧)

بپرس