دوست

/dust/

    amigo
    friend
    mate
    pal
    philo-
    boyfriend
    buddy
    hearty

فارسی به انگلیسی

دوست ایام خوشی و بی نیازی
fair-weather

دوست بسیار صمیمی
brother

دوست پسر
boyfriend, date

دوست جان جانی
alter ego

دوست جون جونی
chum

دوست دارنده
liker

دوست داشتن
care, cherish, like, love, relish, want, dig, dote, fancy, to love, to like

دوست داشتنی
favorite, friendly, likable, likeable, lovable, pleasant, cuddly, dear, simpatico, sociable, lovely, nice, peach, personable

دوست داشتنی بودن
loveliness

دوست داشتنی کننده
endearing

دوست داشته
darling

دوست دختر
girlfriend, date, ladylove

دوست دختردائمی
steady

دوست دمساز
intimate

دوست صمیمی
chum, crony, intimate, matey, sister, intimate or close friend, sidekick

دوست صمیمی بودن
chum

دوست قدیمی
homeboy, homegirl

دوست مکاتبه ای
pen friend, pen pal

دوست نداشتن
dislike, hate, mind

دوست نداشتنی
disagreeable, unlovely

مترادف ها

patron (اسم)
پشتیبان، حامی، دوست، نگهدار، ولینعمت، مشتری، حافظ

ally (اسم)
دوست

fellow (اسم)
آدم، یار، دوست، رفیق، بچه، یارو، مرد، شخص

friend (اسم)
یار، دوست، رفیق، مانوس

mate (اسم)
کمک، جفت، مات، دوست، شاگرد، همسر، رفیق، لنگه، همدم

boyfriend (اسم)
دوست

bosom friend (اسم)
یار، دوست

chum (اسم)
دوست، هم اطاق

schoolmate (اسم)
دوست، هم اموز، هم شاگردی، هم مدرسه

پیشنهاد کاربران

«دوست» تک آهنگی از هنرمند اهل ایالات متحده آمریکا مارشملو به همراه آن - ماری است. این ترانه داستان دو دوست است که یکی عاشق دیگری می شود.
این تک آهنگ در چارت های، اتریش در رتبه اول و در چارت های کانادا، والونیا، اسکاتلند، فنلاند، فلاندرز، سوئیس، پرتغال، بریتانیا جزو ده ترانه اول قرار گرفت
دوست
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/دوست_(ترانه_مارشملو_و_آن‌ماری)
از شش هزار لغت سومری دو هزار عینا منطبق بر تورکی روز و دو هزار دیگر مرتبط هستند . دوستان دهها سومرلوگ سومر رو پرتوتورک و مهاجر از آذربایجان دانسته اند که شباهت های زیادی بین مانناها و هوری ها و قوتتی های
...
[مشاهده متن کامل]
آذربایجان با سومر است . نکته بعدی دینگیر است ( خدای سومری و شامانیزم ) که تا امروز تانگری یا تانری به معنی خدای سر زبان تورکهاست . بهرحال تورک جغرافیای عظیم و تاثیرگذاری دارد و به نسبت جمعیت و وسعتش عمق تاریخی دارد . پس با انصاف و وجدان به تحلیل برویم . دوست از سومر تا الان سر زبان تورکهاست .

دوست به زبان سنگسری
رِفِقrefegh
اشِنا ashena
مهدی بارانی
دوست :محب و یکدل و یکرنگ و آشنا ورفیق و خیرخواه ویار را گویند ، آنکه طالب زیان و مضررت برای آشنای خود نیست و خیرخواه اوست
حکیمی را پرسیدند که: دوست بهتر یا برادر؟� �گفت برادر هم دوست به
سعدی
واژه دوست
معادل ابجد 470
تعداد حروف 4
تلفظ dust
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: dōst]
مختصات ( ص . )
آواشناسی dust
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع واژه نامه آزاد
فرهنگ بزرگ سخن
فرهنگ لغت معین
با دوستان که برای رفع عیب من را توضیح میدن، إستقبال میکنم.
مشکل اینجاست؛ وقتیکه خوبیهای منو، عیب وغلط میدانند!
گستاخند!
واژه دوست واژه از این تبلو تر هم مگه هست واژه کاملا پارسی خدا این سومری رو کجا اوریدآقا یا خانم ساقی چقدر آدم های بی سوادی هستید این جور که در تاریخ هست قوم عزیز ترک هیچ ربطی به قوم سومری ندارد چیزی از
...
[مشاهده متن کامل]
زبان سومری اصلا مانده که زبان عربی شاخه از شاخه سومری باشد دوستان اصلا حال خوبی ندارد یک سومری عرب نبود دو تمدن به دست ایلام از بین رفت دو نژاد اصل نژاد ترک زرد پوست هستند فقط باید از حرف اساتید تعجب کرد چقدر باسواد و معلومات هستند. این واژه یعنی دوست خیلی خیلی پارسی صد درصد پارسی است. فقط واقعا که تمام. لطفا انتشار بدهید.

کسی که هوای دیگری را داشته باشد دوست اوست.
mate
in British English
هر چند که پی بُردن به خاستگاهِ واژگانِ مشترکِ ایرانی و سومری سخت است ( از آنجایی که سومری یک زبان مستقل است و پیوندی با زبانهای امروزی ندارد ) ولی با توجه به ریخت ودگرریختِ واژه هایی همچون ( دوست ) در زبانهای ایرانی که در زبان سومری به دیسه یِ ( Du - sa ) واگویی می شده است، به نظر می رسد که واژه ( دوست ) از زبانهای ایرانی به سومری رفته است، چراکه این واژه در زبان سومری افزون بر دگرریختِ آوایی، با زدایشِ آوایی نیز همراه بوده است، همچنین واخنش هایِ ( مشتقاتِ ) واژه یِ ( دوست ) به فراوانی در زبانهای اوستایی و پهلوی دیده می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

چنانکه در رویه 288 از نبیگِ ( ریشه های هندواروپاییِ زبان پارسی ) آمده است:
( به شیوه یِ بکارگیریِ این واژه در زبانهای اوستایی، پارسی باستان و پهلوی بنگرید: )

دوست
به ترکی آرکاداش و یولداش
به تورکی آرکاداش ، یولداش
به تور کی === یوداش ، آرکاداش
سومری ها مجسمشون چون شبیه کوشانیای مغول بوده همواره احمتال شرقی بودنشون هست
مثل آثار ۲۴۰۰ ساله موجود در استان های هزاره نشین افغانیتان
واژه ( دوست ) واژه ای پارسی است که ریشه در زبان اوستایی ( زوشتَ ) دارد؛چنانکه در رویه 591 از نبیگِ ( فرهنگ واژه های اوستا ) آمده است:
( نیاز به یادآوری است که ( زوش ) در زبان اوستایی به چم ( دوست داشتن، مهرکسی را داشتن ) می باشد و دگرگونی آوایی ( س/ش ) در زبانهای هندواروپایی رواگمند ( رایج ) بوده است ) .
...
[مشاهده متن کامل]

دوستدوست
سومری ها در بین النه ین بودن نه مغولستان و بعد ترها آسیای میانه
دوست یعنی:عشق ، همدم ، رفیق ، همدردو . . .
دوست یعنی مونس ، همیار، یار
معنی اصلی :رفیق
آشنا، حبیب، خلیل، دمساز، دوستدار، رفیق، صحابه، صدوق، صدیق، محب، محبوب، محبوبه، مصاحب، معاشر، معشوق، ولی، همراه، همنشین، یار
لطفاً گسترش واژه کلمه دوست را هم بزارید با تشکر
زبان سومری نیای زبان عربی هست و از شاخه زبان های سامی حالا دیگه کی اومد جای مغولی و گرفت و شد جد زبان ترکی نمی دونم
پانترک وپانمغول
آدم متوهمی که اگه به حال خودش رها بشه همه دنیا رو یا ترک می کنه یا اگه نشدند با خاک یکسانش می کنه.
واژگانی که با ریشه آریایی در بسیاری از زبانهای هندو اروپایی وجود داشته رو می گیره یه روغن جلای ترکی بهشون می زنه و بعد فرو می کنه همون جایی که بودند.
خدمت عزیزان پانترک و تمدن خور
زبان تک خانواده ای سومری هم شده گوشت قربونی. چون بی صاحبه، بهترین گزینه است برای کسانی که از داشتن یک فرهنگ و تمدن به درد بخور محرومند و حالا با نشستن سر یه سفره ی آماده و گرفتن یه لقمه ی چرب و نرم، دستکم از بی آبرویی پدران بیابون گرد و غارتگر و تمدن نابودکن خود نجات پیدا می کنند.
...
[مشاهده متن کامل]

و اگر واژه دوست در پارسی و دوسا در سومری ( به چم دوست ) به هم شبیهند، ما این رو اتفاقی می دونیم و آنقدر مث بعضیا بدون پشتوانه فرهنگی و تمدنی نیستیم که بی درنگ روی سومر بیفتیم و برای خودمون تاریخ سازی کنیم.

سومری ها نیاکان ترک ها هستند.
زبان سورمی زبان ترکان قدیم هست
مطالعه بفرمایید

کاربر بی سوادِ اردم، شاید ندونی ولی زبان سومری نیایِ زبان های هندواروپایی از جمله فارسیه
دوست یعنی:همدم و یار، رفیق
متضاد:دشمن
صفت:مثال دوست داشتنی
دوست یعنی سنگ صبور، خانواده
واژه دوست در اصل از سومریِ "Du - sa" گرفته شده به معنی نزدیک و همجوار در زبان سومری، که بعدها وارد زبان های دیگر همچون هندو اروپایی شده و از آنجا وارد زبان پهلوی گشته است.
همدم ، یار ، مثل پدر و مادر که همدم و یار ما هستند
دوست یعنی همدم ، یار
رفیق و دوست و یار و یاور
انباز
آشنا، حبیب، خلیل، دمساز، دوستدار، رفیق، صحابه، صدوق، صدیق، محب، محبوب، محبوبه، مصاحب، معاشر، معشوق، ولی، همراه، همنشین، یار
دوست: یک روح در دو بدن، عاشق و معشوق، همدرد، غمخوار، رازدار، بی منت، بی توقع، با گذشت، ایثارگر، در کنار تاپای جان، کمیاب
این دغل دوستان که می بینی - مگسانند گرد شیرینی
دوست بسیار کم یافت می شود، در بوته آزمایش اغلب آشنایانند نه دوستان
...
[مشاهده متن کامل]

دوست به ترکی = یولداش ؛ معنی دقیق کلمه یولداش، همراه می باشد ولی به عنوان معادل کلمه دوست از آن استفاده می شود.

یار غار
کسی که همیشه پشت ماست وبه ما کمک می کنه
یار، همدمم، رفیق. . .
رفیق
همراه
خلیل
رفیق. همدم. عشق. نفس. و. . . . .
یعنی آشنا دوست می تواند هر کسى که ما می شناسیم باشد همسایه ، هم مدرسه اى
بعضی ها واژه ى دوست را با رفیق یکسان می دانند که تفاوت زیادى با هم دارن😉
به کسی گفته می شود که بدون داشتن وظیفه یا مسئولیتی نسبت بما ، از روی علاقه زندگی ما را کامل ، راحت و پر معنی می سازد. دوست نبایستی لزومآ دارای نکات عالی اخلاقی یا علمی باشد تا بتواند در حق ما دوستی کند!
...
[مشاهده متن کامل]
اما ، توجه او از سر مهر و فداکاری ، او را از ارزنده ترین موجودات برای ما می سازد. حتی همه زن و شوهرها یا همه فرزندان و والدینشان ، با وجود محبت سرشار بین خود ، لزومآ قادر به دوستی در حق یکدیگر نیستند! دوست واقعی بودن یا داشتن خودبخود نعمت و افتخاری برای طرفین محسوب می شود. یافتن چنین کسی یکی از بهترین هدایایی ست که عمر ما به ارمغان می آورد! چنین رابطه ای برای خود دوستان ، از ارزشی بی همتا برخوردار است. . . فیلسوفان و شاعران این واژه را چون کنیه ای برای خداوند نیز بکار برده اند.

این واژه پارسى است Dust و همتایان آن در پارسى اینهاست : یار Yar ، اَیارومند Ayaromand ( پهلوى: دوست ، رفیق، همکار ) ، اِرمان Erman ( پهلوى: دوست، رفیق، همدل و . . . ) ، ادیار Adyar ( پهلوى: دوست ، کمک ، معاون ) ، براتک Baratak ( پهلوى: بْراتَک: دوست، رفیق ) ، زوشَک
...
[مشاهده متن کامل]

Zushak ( پهلوى: دوست، یار، دلآرام ) ، دُشارْم Dosharm ( پهلوى: دوست ، علاقه مند ، محبوب ) ، دوستدار Dustdar ، دُشیتار Doshitar ( پهلوى: دوستدار ، عاشق ، متمایل ) ، ساربا Sarba ( پهلوى: رفیق ، دوست، صحابه ) ، مهرگار Mehrgar ( پهلوى: میتروکار: دوست، بامحبت، علاقه مند )
، ویکان Vikan ( پهلوى: دوست، متحد، همکار ) ، همبرات Hambarat ( پهلوى: برادرِ هم ، دوستى که چون برادر است )

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٣)

بپرس