متعهد از نظر قانونیliableمتعهد رسمیguarantorمتعهد شدنguaranteeمتعهد مشترکcosponsorمتعهد کردنcommit, obligate
warranter (اسم)شاهد، ضامن، متعهد، گواهunderwriter (اسم)متعهد، بیمه گر، تقبل کنندهundertaker (اسم)متعهد، مقاطعه کار کفن ودفن، جواب گو، کارگیر، عزیمت کنpromisor (اسم)متعهد، وعده دهندهwarrantor (اسم)کفیل، ضامن، متعهد، تعهد کنندهundertaking (صفت)مسئول، متعهد، متقبلengaged (صفت)نامزد شده، مشغول، متعهد، سفارش شدهpromising (صفت)متعهد، امید بخش، نوید دهنده
پذیرای فعلی. . . پذیرندهٔ کاری. . . تعهددادن. . . ــــــــــــقول متقن ، متعهد، کویرهابهشت. . . ازتصورفراتر. روزموعود. !بساط فتنه وبیع، شراء. . .کسی ک تعهد انجام کار ی را بر عهده گرفته استمتعهد به یک قلب در انلیسی جطور نوشته میشود؟مسئولیت پذیرمتعهد: پایبند، هم آوامتعهد شدند: پایبند شدندمثال در جمله:مسلمانان و یهودیان متعهد شدند که به پیمان نامه عمل کنندپایند هم به همین ماناک و چم میباشدملتزمضمانت، ضامن،این واژه تازى ( اربى ) است و سپارش مى شود بجاى آن از واژه هاى پدیستان Padistan ( پهلوى: متعهد ، وعده کننده ) ، توختار Tuxtar ( پهلوى: متعهد ، وفاکننده ، اداکننده ) ، ایکانگ ikanag ( باوفا ، متعهد ) ، خویشکار Xishkar ( پهلوى: متعهد ، وظیفه شناس ) ، گرفتارومندGereftaromand ... [مشاهده متن کامل] ( مسئول ، متعهد ، مأمور ) بهره بجویید+ عکس و لینک