متعهد

/mote~ahhed/

    bound
    engagé
    guarantee
    sponsor
    surety
    warrantor
    (one) who undertakes
    engag

فارسی به انگلیسی

متعهد از نظر قانونی
liable

متعهد رسمی
guarantor

متعهد شدن
guarantee

متعهد مشترک
cosponsor

متعهد کردن
commit, obligate

مترادف ها

warranter (اسم)
شاهد، ضامن، متعهد، گواه

underwriter (اسم)
متعهد، بیمه گر، تقبل کننده

undertaker (اسم)
متعهد، مقاطعه کار کفن ودفن، جواب گو، کارگیر، عزیمت کن

promisor (اسم)
متعهد، وعده دهنده

warrantor (اسم)
کفیل، ضامن، متعهد، تعهد کننده

undertaking (صفت)
مسئول، متعهد، متقبل

engaged (صفت)
نامزد شده، مشغول، متعهد، سفارش شده

promising (صفت)
متعهد، امید بخش، نوید دهنده

پیشنهاد کاربران

پذیرای فعلی. . .
پذیرندهٔ کاری. . .
تعهددادن. . .
ــــــــــــ
قول متقن ، متعهد،
کویرهابهشت. . .
ازتصورفراتر.
روزموعود. !
بساط فتنه وبیع، شراء. . .
کسی ک تعهد انجام کار ی را بر عهده گرفته است
متعهد به یک قلب در انلیسی جطور نوشته میشود؟
مسئولیت پذیر
متعهد: پایبند، هم آوا
متعهد شدند: پایبند شدند
مثال در جمله:
مسلمانان و یهودیان متعهد شدند که به پیمان نامه عمل کنند
پایند هم به همین ماناک و چم میباشد
ملتزم
ضمانت، ضامن،
این واژه تازى ( اربى ) است و سپارش مى شود بجاى آن از واژه هاى پدیستان Padistan ( پهلوى: متعهد ، وعده کننده ) ، توختار Tuxtar ( پهلوى: متعهد ، وفاکننده ، اداکننده ) ، ایکانگ ikanag ( باوفا ، متعهد ) ، خویشکار Xishkar ( پهلوى: متعهد ، وظیفه شناس ) ، گرفتارومندGereftaromand
...
[مشاهده متن کامل]

( مسئول ، متعهد ، مأمور ) بهره بجویید

بپرس