94 1100 100 1 ابرصمترادف ابرص: پیس، جذام، خوره، قرص ماه، قمر معنی ابرص در لغت نامه دهخدا ابرص. [ اَ رَ ] (ع ص ، اِ) آنکه به برص مبتلا باشد. برص دار. پیس. (مهذب الاسماء). پیسه. پیس اندام. پیست. اَبقع. اَسلع. مؤنث : بَرْصاء. ج ، بُرْص : اکمه و ابرص چه باشد مرده نیززنده گردد از فسون آن عزیز.مولوی.- سام ّ ابرص ؛ جنسی از کرباسو و وزغ باشد که آن را آفتاب پرست و حربا و پژمره و آفتاب گردش و آفتاب گردک و اسدالارض و خامالاون نیز گویند. ج ، اَبارِص ، بِرَصَة، سَوام ّ، سَوام ّ ابرص. و رجوع به سام ّ ابرص شود.|| ماه. قرص ماه. قمر.ابرضاض را بخوانید. معنی ابرص به فارسی ابرصکسی که پوست بدنش دارای لکه سفیدباشد، کسی که به بیماری برص مبتلاباشد، برص دار، پیس( صفت ) ۱ - آنکه به برص مبتلا باشد برص دار پیس پیسه پیساندام پیست ابقع اسلع . ۲ - ماه قرص ماه قمر . یا سام ابرص سام ابرصبتشدید میم کریاس و در خلاصه گفته که وی سوسمار است سوام ابرصجمع سام ابرص ابرغ را بخوانید. معنی ابرص در فرهنگ معین ابرص (اَ رَ) [ ع . ] (ص .) ۱ - کسی که به برص مبتلا باشد، پیسه . ۲ - ماه ، قرص ماه . معنی ابرص در فرهنگ فارسی عمید ابرصمبتلا به بیماری برص. ابرص را به اشتراک بگذارید معنی یا پیشنهاد شما واژه نام شما رایانامه معنی یا پیشنهاد شما نام نویسی | ورود تازه ترین پیشنهادها فیض > A self contained divisionاسماعیلی > shodiKourosh > Anglosaxsonریحانه > مستمعانعلی > متخصصانفیض > A self contained divisionزهرا > my breathمحدثه فرومدی > delink نگارش واژه نو | پیشنهادهای امروز کوشاترین کاربران در یک هفته گذشته محدثه فرومدیمیلاد علی پورtinabailari jahanaks.blog.irعباس نعمتی فرآزاده جولاییعلی صداقت آرزو بهمن عنایتی کاریجانی فهرست کامل کوشاترین کاربران پرگفتگوترین واژگان در یک هفته گذشته وارشطوایف بمپوروارش چیستمینلهیواشقایقزهراحموله