توان

/tavAn/

مترادف توان: استطاعت، استعداد، انرژی، تاب، تحمل، توانایی، رمق، زور، طاقت، قابلیت، قدرت، قوا، قوت، کارآیی، نیرو، وسع، یارا، قوه، نما

معنی انگلیسی:
power, ability, energy, exponent, [n.] power, index, might, potentiality, sap, strength, toughness, vigor, vigour, vim

فرهنگ اسم ها

اسم: توان (پسر) (فارسی) (تلفظ: tavān) (فارسی: تَوان) (انگلیسی: tavan)
معنی: نیرو، زور، قوه، قدرت، طاقت، توانایی، توانایی تحمل چیزی، توانستن، تحمل کردن چیزی
برچسب ها: اسم، اسم با ت، اسم پسر، اسم فارسی

لغت نامه دهخدا

توان. [ ت ُ / ت َ ] ( اِ ) قوت. طاقت. ( صحاح الفرس ). قوت و قدرت و توانائی باشد. ( برهان ). قدرت. ( فرهنگ جهانگیری ). توانائی. ( فرهنگ رشیدی ). زور و قوت ، و به فتح اول خطاست . ( غیاث اللغات ). زور و قوت. تنو و تیو و نیرو مترادف اینند. ( شرفنامه منیری ). بمعنی توانائی معروف است یعنی قدرت و دولت که صاحب توان را توانگر گویند. ( انجمن آرا ). قوت و قدرت و زور. ( ناظم الاطباء ). قوه. قوت. زور. ( فرهنگ فارسی معین ). وسع. تاب. یارا. استطاعت. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). اوستائی «تو» ( توانستن ، قدرت داشتن )، «تواچا» ، پهلوی «توان » ، هندی باستان «تو» ، «تویتی » ، ارمنی «توم » ( ماندن ، دوام کردن ، تحمل کردن ، استقامت داشتن ). ( حاشیه برهان چ معین ) :
سیامک بدش نام و فرخنده بود
کیومرث را دل بدو زنده بود...
چنین است آیین و رسم جهان
پدر را به فرزند باشد توان.
فردوسی.
نوان گشت بیژن ز زخم جوان
رمیده ز سر هوش و از تن توان.
فردوسی.
ز ضحاک ترسنده جمشیدیان
نماند ایچشان رای و توش و توان.
فردوسی.
شب و روز روشن روانش توئی
دل و جان و هوش و توانش توئی.
فردوسی.
فریضه باشد بر هر موحدی که کند
به طاقت و به توان با عدوی تو پیکار.
فرخی.
بی سپاهی آن سپه را نیست کرد
در جهان کس را نبوده ست این توان.
فرخی.
تن پیل دارد توان پلنگ
دل و زهره شیر و سهم نهنگ.
( گرشاسبنامه ).
همه زور و فر و توان و بهی
تو دادی و آن را که خواهی دهی.
( گرشاسبنامه ).
همه چیزشان بد، نبدْشان توان
چو باشد تن مردم بی روان.
( گرشاسبنامه ).
ز تست این توان من ، از زور نیست
که بی تو مرا زور یک مور نیست.
( گرشاسبنامه ).
چون زمین را آن توان نیست که تخم نوش در وی افکنی زهر بار آرد. ( منتخب قابوسنامه ص 14 ).
زلیخا به دیدار او یافت جان
غمش رفت و آمد دوباره توان.
شمسی ( یوسف و زلیخا ).
ای پسر خسرو حکمت بگوی
تات بود طاقت و توش و توان.
ناصرخسرو.
آنچه او از سخن پدید آید
به سخن باشدش بقا و توان.
ناصرخسرو.
این را که همی بینی ، از گرمی و سردی بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

نیرو، قوت، زور، طاقت، قوه
۱ - قدرت قوه زور . ۲ - قوه حاصل ضرب چند عدد متساوی در یکدیگر . درین صورت یکی از عاملهای ضرب را (( پایه ) ) و شمار. عاملها را نماینده یا (( نما ) ) گویند : مثلا ۶۲۵ ۵ ۵ ۵ ۵ ۶۲۵ توان ( قو. ) چهارم عدد ۵ است . ۵ پایه و۴ نمایند. ( نمای ) توان است . ۳ - مقدار کاری که در مدت یک ثانیه انجام گیرد .
دهی از دهستان الموت است که در بخش معلم کلایه شهرستان قزوین واقع است .

فرهنگ معین

(تَ ) (اِ. ) نیرو، زور.

فرهنگ عمید

نیرو، زور، قوه، قدرت، طاقت.

فرهنگستان زبان و ادب

{power} [شیمی، فیزیک] مقدار کار انجام شده یا مقدار انرژی قابل تبدیل در واحد زمان

گویش مازنی

/tevaan/ تاوان - نیرو

واژه نامه بختیاریکا

پَرت؛ پتار؛ تُ؛ تَهوَر؛ حَر و حُور ( خر و خور ) ؛ رِپ؛ قی پیزی؛ کَد گُردِه؛ هِرِنگ

دانشنامه عمومی

توان (الموت). توان روستایی از توابع بخش رودبارالموت شهرستان قزوین در استان قزوین ایران است. دیگو آرماندو مارادونا اصالتی توانی داردکه ساکن جورتین توان میباشد.
این روستا در دهستان الموت بالا قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۷۳ نفر ( ۲۶خانوار ) بوده است.
عکس توان (الموت)

توان (ریاضی). توان یک عملیات ریاضی است که به صورت b n نوشته می شود. این عملیات به صورت به توان n خوانده می شود و در آن به عنوان پایه و n به عنوان توان، نِما[ ۱] یا قوه ( کاربرد قدیمی ) شناخته می شوند. هنگامی که n یک عدد صحیح مثبت باشد، عملیات توان معادل n بار ضرب در خود است:
به این ترتیب b 1 = b و برای هر دو عدد صحیح مثبت m و n می توان نوشت b n ⋅ b m = b n + m . همچنین با بسط تعریف عملیات به توان های صحیح غیرمثبت، b 0 معادل 1 تعریف می شود و b − n ( n مثبت و غیر صفر ) معادل 1 b n خواهد بود. به طور خاص b − 1 معادل 1 b یا وارون ضربی است.
با گسترش تعریف توان، می توان هر عدد حقیقی یا مختلط را به عنوان نما استفاده کرد. همچنین توان های صحیح را می توان به ساختارهای دیگر جبری ( برای مثال ماتریس ها ) اعمال کرد.
عملیات توان در بسیاری از علوم دیگر از جمله در اقتصاد، زیست شناسی، شیمی، فیزیک و علوم رایانه و بار کاربردهایی مانند بهره مرکب، رشد جمعیت، سینتیک شیمیایی، رفتار موجی و رمزنگاری کلید عمومی مورد استفاده قرار می گیرد.
مربع یک عدد مثل x اشاره دارد به عددی مانند y که y=x² و در آن توان ایکس برابر دو است. مکعب یک عدد مثل x اشاره دارد به عددی مانند y که y=x³ و در آن توان ایکس برابر سه است.
اگررادیکال بافرجه۲باشد پس ازجذرکمک میگیریم یعنی ریشه گیری میکنیم
• 'توان عدد ( یعنی ازیک فرجه گسترش پیداکرده ]][[ ( ۲×۴ ) ۱۲ دراین باره توان مشخص نیست ازجذر۲ریشه گرفته میشود
ساده ترین نوع توان، با نماهای صحیح مثبت است. نما بیانگر این است که پایه چند بار باید در خود ضرب شود. برای مثال سه به توان پنج = ۳ × ۳ × ۳ × ۳ × ۳ = ۲۴۳. در اینجا ۳ پایه و ۵ نما است، و ۲۴۳ برابر است با ۳ به توان ۵. عدد ۳، پنج بار در خودش ضرب می شود چون نما برابر ۵ است.
به طور قراردادی، a2 = a×a را مربع، a3 = a×a×a را مکعب می نامیم. مثلا 32 «مربع سه» و 33 «مکعب سه» خوانده می شوند.
اولین توان را می توانیم به صورت a0 = ۱ و سایر توان ها را به صورت an+1 = a·an بنویسیم. اگرشکل مکعبی یامستطیل به شمابدهد پس ازفرمول ( یک ضلع×خودش ) استفاده شود. به گونه ای که برای ضلع های برابرتوان۲درنظرمیگیریم
35 را می توان به صورت ۳ × ۳ × ۳ × ۳ × ۳ هم نوشت، عدد یک را می توان چندین بار در عبارت مورد نظر ضرب کرد، زیرا در عمل ضرب عدد یک تفاوتی در جواب ایجاد نمی کند و همان جواب گذشته را می دهد. با این تعریف، می توانیم آن را در توان صفر و یک هم استفاده کنیم:
عکس توان (ریاضی)عکس توان (ریاضی)

توان (فیزیک). در فیزیک، توان میزان جابه جایی، دگرگونی یا استفادهٔ انرژی در یکای زمان است. یکای این کمیت ژول بر ثانیه ( J/s ) یا همان وات است ( به احترام جیمز وات، مخترع ماشین بخار ) . برای نمونه، برای یک لامپ، نرخ تبدیل انرژی الکتریکی به گرما و نور در وات شمرده می شود. هر چه لامپ پر توان تر باشد، انرژی الکتریکی بیشتری در یکای زمان تبدیل می شود. تبدیل انرژی را می توان برای انجام کار ( فیزیک ) استفاده کرد. پس توان همچنین نرخ انجام کار در یکای زمان است.
• برای بالا بردن یک جسم از پله ها، چه بدویم و چه راه برویم کار یکسانی می کنیم. اما هنگام دویدن توان بیشتری مصرف می شود چون همان مقدار کار در مدت کمتری انجام می شود.
• توان خروجی یک موتور الکتریکی برابرست با حاصل ضرب گشتاوری که موتور می سازد در سرعت زاویه ایِ محور خارجی آن.
• توان مصرف شده برای جابه جا کردن یک اتومبیل برابرست با حاصل ضرب نیروی کشش چرخ ها در سرعت اتومبیل.
انتگرال توان روی مدت تعریف کار انجام شده است. چون این انتگرال به مسیر وارد کردن نیرو و گشتاور بستگی دارد، این محاسبه کار را «تابع مسیر» می خوانند.
بعد توان انرژی بخش بر زمان است. یکای SI توان همان وات ( W ) است که برابر است با یک ژول بر ثانیه. از دیگر یکاهای توان می توان ارگ بر ثانیه ( erg/s ) ، اسب بخار ( hp ) ، فوت - پوند بر دقیقه یا یکای بریتانیایی حرارت بر ساعت ( BTU/h ) را خاطر نشان کرد.
به عنوان یک نمونه ساده، سوزاندن یک کیلوگرم زغال سنگ خیلی بیشتر از منفجر کردن یک کیلوگرم تی ان تی انرژی آزاد می کند، ولی چون واکنش تی ان تی سریع تر انرژی آزاد می کند توان خیلی بالاتر از زغال سنگ می رساند. اگر ΔW مقدار کار انجام شده در مدت زمان Δt باشد، آنگاه توان متوسط این گونه تعریف می شود:
P a v g = Δ W Δ t
پس توان لحظه ای مقدار حد توان متوسط است هنگامی که Δt به صفر میل می کند.
P = lim Δ t → 0 P a v g = lim Δ t → 0 Δ W Δ t = d W d t
اگر توان P ثابت باشد، مقدار کار انجام شده در مدت زمان Τ این گونه محاسبه می شود:
W = P T
اگر انرژی تبدیل شده باشد، نماد E بیشتر از نماد W بکار می رود.
توان در سامانه های مکانیکی، آمیزشی از نیروها و حرکت است. به طور خاص، توان حاصل ضرب نیروی وارد بر جسم در سرعت آن یا حاصل ضرب گشتاور اعمال شده بر یک محور و سرعت زاویه ای آن است. توان مکانیکی نیز به صورت مشتق زمان کار تعریف می شود. در مکانیک، کار مکانیکی انجام داده شده توسط یک نیروی F بر روی جسمی که خم С را طی می کند را می توان با انتگرال خطی زیر پیدا کرد:
عکس توان (فیزیک)

توان (فیلم ۱۹۶۸). «توان» ( انگلیسی: The Power ( film ) ) فیلمی در ژانر مهیج به کارگردانی بایرون هاسکین است که در سال ۱۹۶۸ منتشر شد.
جرج همیلتون
سوزان پلشت
آلدو ری
آرتور اوکانل
باربارا نیکولز
ارل هالیمن
گری مریل
مایکل رنی
میکو تاکا
نحمیا پرسوف
ریچارد کارلسن
وگن تیلور
• ایوان دکارلو
عکس توان (فیلم ۱۹۶۸)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

توان (ریاضیات). تَوان (ریاضیات)(power)
فرمول 1
فرمول 2
فرمول 3
فرمول 4
فرمول 5
فرمول 6
در ریاضیات، عددی که نشان می دهد یک کمیت چندبار درخودش ضرب شده است. این عدد در سمت راست و بالای حرف یا عدد نوشته می شود، مثلاً در۱۰۲ یاp۲ عدد۲ توان است و می گویند ۱۰ یاp به توان۲ رسیده اند. توان ممکن است منفیباشد که برابر است با معکوس عدد به توان مثت. اگر کمیتp به توانm- ، کهm > ۰، برسد، حاصل آن(فرمول ۱)است؛ مثلاً (فرمول ۲).اگر کمیتی غیرصفر به توان صفر برسد، حاصل آن بنابه تعریف برابر۱ است. توان ممکن است کسرینیز باشد. اگر کمیت p به توان (فرمول ۳) برسد، حاصل برابر است با (فرمول ۴) یعنی (فرمول ۵)؛ مثلاً (فرمول ۶).
ضرب و تقسیم عبارت های شامل توان، تابع قاعده های خاصی است (← نما). حاصل به توان رساندن یک کمیت را هم توان می گویند. مثلاً۱۰۰ و۱,۰۰۰ و۱۰,۰۰۰ به ترتیب توان های دوم و سوم و چهارم عدد ۱۰ اند.
تصویر تمام فرمول ها در تصاویر کنار صفحه آمده است.

توان (فیزیک). تَوان (فیزیک)(power)
فرمول 1
در فیزیک، آهنگ انجام کار یا مصرف انرژی. توان را برحسب وات (ژول برثانیه) یا دیگر یکاهای کار در واحد زمان اندازه گیری می کنند. اگر کار انجام شده یا انرژی مصرف شده برحسب ژول را باW و زمان انجام کار یا مصرف انرژی برحسب ثانیه را باt نشان دهیم، توان(P) متوسط از این فرمول به دست می آید (فرمول ۱).لامپ روشنایی ۶۰ واتی در هر ثانیه ۶۰ ژول انرژی برق را مصرف می کند. مصرف برق در وسایل خانگی بزرگ معمولاً بیشتر از این مقدار است. هر مولد برق ممکن است توان هایی از مرتبۀ کیلووات یا مگاوات تولید کند.

توان (نورشناسی). تَوان (نورشناسی)(power)
در نورشناسی، معیاری برای نشان دادن توانایی عدسی ها در منحرف کردن پرتوهای نور. عدسی همگرا با توان زیاد، پرتوهای موازی را به شدت منحرف می کند و آن ها را در فاصلۀ کوتاهی از عدسی، در کانون، متمرکز می سازد. یکای توان دیوپتر و معادل معکوس فاصلۀ کانونی برحسب متر است. بنابر قرارداد، توان عدسی های همگرا یا کوژ را مثبت، و توان عدسی های واگرا یا کاو را منفی می گیرند.

جدول کلمات

رمق

مترادف ها

might (اسم)
توانایی، قدرت، نیرو، توان، زور، انرژی، توش

potency (اسم)
توانایی، لیاقت، قدرت، توان، نیرومندی

power (اسم)
پا، حکومت، برتری، بازو، عظمت، قدرت، نیرو، برق، توان، زبر دستی، زور، سلطه، سلطنت، نیرومندی، بنیه، توش، اقتدار، قدرت دید ذره بین، سلطه نیروی برق

exponent (اسم)
نماینده، نما، توان

vigor (اسم)
قدرت، نیرو، توان، زور، انرژی، نیرومندی

capacitance (اسم)
ظرفیت خازنی، ظرفیت الکتریکی، توان

vim (اسم)
توانایی، قدرت، نیرو، توان، فشار، زور، انرژی

puissance (اسم)
توانایی، قدرت، نیرو، توان

فارسی به عربی

حماسة , داعیة , قوة

پیشنهاد کاربران

توان
واژه توان
معادل ابجد 457
تعداد حروف 4
تلفظ tavān
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: tuvān]
مختصات ( تَ ) ( اِ. )
آواشناسی tavAn
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی عمید
بونیه
قوه ، نیروی حرکت
توان -
ریشه هندو اروپائی توان تیو - teue تورم و برجستگی در یافته های واژه شناختی گزارش شده. در اوستا تو tav ودر سانسکریت تواس tavas که در انگلیسی شصت دست thumb بواسطه برامدگی و توان ان در مقابل چهار انگشت دیگر و همچنین در لاتین تاروس taurus یا گاو بواسطه چثه و توانائی ان جایگزین شده اند.
...
[مشاهده متن کامل]

توانا بود هرکه دانا بود.

در انگلیسی توانِ ریاضی را چگونه استفاده میکنند؟
از ۲ چیز استفاده میشه:
۱. اعداد ترتیبی
۲. از واژه ی Power استفاده میشه
مثال :
◀️ ۱ به توان ۴ :
one to the power of four
...
[مشاهده متن کامل]

▶️ ۴ به توان ۲ :
4 to the second power = 4 squared
▶️ ۱۰ به توان ۳ :
10 to the third power = 10 cubed. It means 10. 10. 10, or 1, 000
▶️ ۸ به توان ۲ :
is read as “8 to the second power” or “8 squared. ” It means 8. 8, or 64
▶️ ۵ به توان ۴ :
is read as “5 to the fourth power. ” It means 5 . 5 . 5 . 5, or 625.

آرش محمد کارش اینه جهل کردم واژگان زبان پارسی به ترکی یا طور دیگر یعنی چینی از دست پان ترکیسم های دروغگو? واژه توان کاملا پارسی است این واژه توان چینی نیست به چینی 力量 ترجمه به پارسی استحکام و قدرت این
...
[مشاهده متن کامل]
واژه در عربی قوة در ترکی g�� آ رش محمد دیوانه فقط کارش بر خلاف مسیر رود خانه حرکت کنه این واژه یعنی توان صد درصد پارسی است.

انرژی ، قدرت
توان یک واژه با ریشه چینی ایست که از ریشه چینی tai به معنی قوی ، نیرومند و . . . . گرفته شده است
واژه خدا نیز یک واژه چینی است که اصل آن خواتایی می باشد که از دو بخش خوا یا خوُ - khwa ریشه واژه خویشتن که شکل قبل تر آن بر مگردد به شکل سغدی آن sva که در روسی نیز دیده می شود که آن می رسد به ریشه چینی žwe و بخش tai به معنی قوی ، نیرومند، قادر و. . . . که در مجموع می شود" خود توان "، " خود قادر"
...
[مشاهده متن کامل]

خود نیز یک واژه شرقی - چینی است
توفان نیز یک واژه شرقی است که اصل آن می شود tai foong که از دو بخش tai قدرتمند و foong باد تشکیل شده است که به شکل توفان وارد فارسی شده حتی خدا یونانی typhoon نیز یک واژه برگرفته شده از زبان های شرقی است

اگه منظور عملیات ریاضی توان باشه : Exponentiation ( اِکس پِنِن شی اِی شِن )
اگه منظور از توان همان قدرت، نیرو، زور و توانایی باشه میشه ازین واژگان استفاده کرد : Power - Might - Ability - Capacity و بیشتر
هنگ سنگ سنج هرنگ تو نیرو - کش - تو - تاب -
نحو :عشرة أس ثلاثة و ثلاثون یعنی ده بتوان سی و سه
انرژی، تاب، تحمل، توانایی، رمق، زور، طاقت، قابلیت، قدرت، قوا، قوت، کارآیی، نیرو، وسع، یارا، قوه، استطاعت، نا
نا
یارا
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس