خطاب
خطاب ، مخاطب قرار دادن دیگری را گویند و از آن در باب
قضاء سخن گفته اند.
در صورت
سکوت دو طرف
دعوا در
محکمه، بر
قاضی مستحب است آنان را با خطاب جمعی یا با این عنوان که مدعیِ از شما سخن بگوید، به سخن گفتن فراخواند و
مکروه است خصوص یکی از آن دو را مخاطب قرار دهد؛ چون سبب نگرانی دیگری می شود. ظاهر
کلام برخی
حرمت آن است.
خطاب دارای اجمال به حسب متعلَّق را خطاب اجمالی گویند.
خطاب اجمالی، مقابل خطاب تفصیلی بوده و به خطابی گفته می شود که متعلق آن مشکوک و یا مردد می باشد؛ برای مثال، مکلف، علم دارد که در ظهر جمعه، خطاب «صلّ» متوجه او شده است، اما شک دارد متعلق آن نماز ظهر است یا نماز جمعه.
اوامر و نواهی فاقدِ ثواب و عقاب مستقل را خطاب ارشادی گویند.
خطاب ارشادی یا امر ارشادی مقابل خطاب مولوی بوده و به خطابی گفته می شود که بر طلب حقیقی دلالت نمی کند، بلکه بر طلب صوری دلالت می نماید و در حقیقت، از وجود مصلحت و یا مفسده در عملی خبر می دهد که، انجام آن در ضمن امر دیگری از مکلف خواسته شده، و یا جداگانه از آن نهی شده است؛ بنابراین در خطاب های ارشادی ثواب و عقاب وجود ندارد، زیرا چیزی جز تشویق مکلف به امتثال خطاب های مولوی و یا ارشاد به حکم وضعی ( شرطیت، مانعیت و...) نیست، مانند: ﴿اَطِیعُوا اللهَ وَرَسُولَهُ﴾ = انفال %۴۶. که خطاب «اطیعوا» خطاب ارشادی است.
خطاب استعطاف، خطاب در مقام مهربانی به مخاطب است.
«خطاب استعطاف» را «تحنن» نیز می گویند.
معنای لغوی تحنن و استعطاف
«استعطاف» در لغت به معنای طلب مهربانی، و «تحنن» به معنای مهربانی کردن است. هرگاه گوینده بخواهد به مخاطب مهربانی کند، از این نوع خطاب استفاده می کند.
مثال خطاب استعطاف
(قل یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله…)؛ «بگو ای بندگان من که بر خویشتن زیاده روی روا داشته اید از رحمت خدا نومید مشوید…». خداوند بندگان گناهکار خود را مورد نوازش و مهربانی قرار داده، به آن ها بخشش و مغفرت خود را نوید می دهد.
خطاب اعتبار، خطاب در مقام پند و عبرت آموزی مخاطب است.
«اعتبار» به معنای پند و اندرز و عبرت گرفتن، و «خطاب اعتبار» آن است که گوینده، مخاطب خود را به صورتی خطاب کند که از آن عبرت بگیرد.
← مثال اول
۱. ↑ اعراف/سوره۷، آیه۷۹.
فرهنگ نامه علوم قرآنی، برگرفته از مقاله «خطاب اعتبار».
...
خطاب اغضاب، خطاب در مقام برانگیختن خشم مخاطب به یک مطلب است.
«اغضاب» به معنای به خشم آوردن و «خطاب اغضاب» یکی از خطاب های قرآن و مربوط به زمانی است که گوینده می خواهد مخاطب را به خشم آورد تا درباره موضوع خطاب، عکس العمل نشان دهد؛
← مثال
۱. ↑ ممتحنه/سوره۶۰، آیه۹.
فرهنگ نامه علوم قرآنی، برگرفته از مقاله «خطاب اغضاب».
...
ادوات خطاب به حروف یا هیئت های دلالت کننده بر خطاب اطلاق می شود.
ادوات خطاب، به حروف یا هیئت هایی می گویند که بر خطاب دلالت دارد. حروف مانند:یای ندا و کاف خطاب که در اول کلام می آید، مثل:«یا ایها الذین».و هیئت ها، مثل: هیئت امر (مانند:«قوموا»؛ «صوموا») و هیئت نهی (مانند:«لا تضرب»؛ «لا تشرب الخمر»).
ازدواج اُم ّکُلْثوم دختر امام علی(ع) با عُمَر بْن خَطّاب از جمله ماجراهای نقل شده در منابع تاریخی است که بین شیعیان و اهل سنت درباره انگیزه، چگونگی و حتی گاه در اصل وقوع آن اختلاف شده است. برخی از اهل سنت، این ازدواج شاهدی بر عدم اختلاف بین امام علی (ع) و عمر بن خطاب دانسته اند. منابع اهل سنت بر وقوع این ازدواج تأکید کرده اند. برخی منابع شیعی نیز این ماجرا را ذکر کرده اند، اما عده ای دیگر از عالمان شیعه آن را نپذیرفته و نقل های موجود را بی اعتبار دانسته اند. در برخی روایات نیز این ازدواج را ازدواجی از سر اجبار معرفی کرده اند. کتاب های بسیاری در ردّ وقوع این ازدواج نگاشته شده است.
ام کلثوم چهارمین فرزند امام علی(ع) و فاطمه زهرا(س) است. برخی از منابع، از ازدواج او با عمر بن خطاب، خلیفه دوم، سخن گفته اند.
علت اهمیت این ازدواج در منابع شیعه و سنی آن است که برخی از عالمان سنی، وقوع این ازدواج را شاهدی بر عدم وجود اختلاف میان امام علی (ع) و عمر بن خطاب پس از ماجرای سقیفه دانسته اند و اثبات این ازدواج را به معنای نفی غصب خلافت و نفی شهادت حضرت زهرا می دانند.
به اعتقاد اهل سنت، ابوبکر، عمر را با مراجعه به همه پرسی و آرای عمومی، به جانشینی خود برگزیده است. در این نوشتار اثبات خواهیم کرد که این مطلب واقعیت ندارد و نادرست است، بلکه با وجود مخالفت های مردم و صحابه، ابوبکر، عمر را به جانشینی خود برگزید.
ابوبکر در روزهای آخر عمر خود با همه پرسی و مراجعه به آرای عمومی عمر را برای جانشینی خود پیشنهاد کرد. به مسجد رفت و خطاب به مردم گفت: من کسی را از میان بستگان و خویشاوندان خود برای به دست گرفتن زمام رهبری شما انتخاب نکرده ام. بلکه منتخب من عمر است. مردم یک صدا جواب دادند سمعنا و اطعنا.شرح زندگانی خلیفه دوم اثر شبلی و سیمای فاروق اعظم اثر ملا عبدالله احمدیان و فاروق اعظم اثر هیکل و تاریخ کامل ابن اثیر و تاریخ ابن جوزی و دیگر کتب تاریخ. اهل سنت اعتقاد دارند که انتخاب خلیفه و جانشین بعد از رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) به عهده مردم است و می گویند: در این باره نه دستوری از جانب خداوند صادر شده است و نه پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله وسلّم) وصیتی کرده است. و بر همین اساس ادعا می کنند خلافت ابوبکر، بر مبنای انتخاب مردم و بر اساس اجماع صحابه بوده است!.هر چند که ثابت شده است که این مطلب به دور از واقعیت است و در انتخاب ابوبکر نیز اجماعی در کار نبوده است که در جای خود ثابت شده است.اما سؤال ما این است که چرا همین رویه در انتخاب عمر پیش گرفته نشده و انتخاب عمر بر مبنای اجماع صحابه صورت نگرفت بلکه انتخاب او توسط ابی بکر انجام گرفت.
اعلام نارضایتی صحابه از انتخاب عمر
امام محمد بن مفلح مقدسی متوفی ۷۶۳ هـ (شاگرد ذهبی، مزی و تقی الدین سبکی) از فقیهان و محدثان بنام اهل سنت
کحاله، عمر رضا، معجم المؤلفین، ج۱۲، ص۴۴.
سؤال ما از دوستان اهل سنت این است که:شما می گویید رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) کسی را برای جانشینی خود معین نکرد و تعیین آن را به عهده مردم نهاد؛ پس چرا ابوبکر بر خلاف سنت رسول خدا رفتار نموده و عمر را به پیشوایی مردم انتخاب کرد؛ در حالی که اکثر مردم با این انتخاب مخالف بودند و دلایل خود را نیز بر این مخالفت اعلام کردند؟مگر نه این که رسول خدا برای تمامی مسلمین اسوه است و اطاعت از آن حضرت بر همگان واجب است؟اگر کار رسول خدا صحیح بوده است، چرا ابوبکر بر خلاف آن را انجام داد و اگر کار ابوبکر درست بوده، باید ملتزم بشوید که کار رسول خدا (نستجیر بالله) صحیح نبوده است.چگونه است که وصیت ابوبکر در حال اغماء، نافذ است و سخن او هذیان گویی به حساب نمی آید؛ اما وقتی رسول خدا که طبق نص صریح قرآن کریم سخنی جز وحی نمی گوید، می خواهد وصیت کند، برخی به بهانه مریضی آن حضرت، تهمت هذیان گویی به آن حضرت می زنند و با این عمل زشت، مانع نوشتن وصیت نامه می شوند؟ اگر حقیقتاً انتخاب خلیفه به عهده مردم بود، چرا ابوبکر با این که می دانست اکثر مردم از انتخاب عمر ناراضی هستند؛ وی را بر مردم تحمیل کرده و آزادی مردم را در انتخاب حاکم سلب نمود؟آیا شایسته نبود که به عواطف و احساسات مردم ناراضی توجه می شد و برخلاف نظر اکثر مسلمان ها، عمر را بر مردم تحمیل نمی کرد. و یا این که حداقل با اهل حل و عقد مشورت می کرد و نظر آن ها را ـ طبق قاعده شوری ـ جویا می شد؟
تاخیر بیان از وقت خطاب به تاخیر در بیان رافعِ اجمال خطاب تا بعد از وقت خطاب اطلاق می شود.
با توجه به این که زمان صدور حکم شرعی از سوی شارع را «وقت خطاب» و زمان لزوم عمل به آن را «وقت حاجت» می گویند، از دیرباز این سؤال در میان اصولی ها مطرح بوده که آیا تاخیر بیان از وقت خطاب جایز است یا نه؛ برای مثال، مولا در اول ماه می گوید: در روز دهم ماه کاری را برایم انجام دهید و در روز هشتم ماه می گوید: منظورم از آن کار، خریدن فلان کتاب است.
تاخیر بیان از وقت خطاب به تاخیر در بیان رافعِ اجمال خطاب تا بعد از وقت خطاب اطلاق می شود.
با توجه به این که زمان صدور حکم شرعی از سوی شارع را «وقت خطاب» و زمان لزوم عمل به آن را «وقت حاجت» می گویند، از دیرباز این سؤال در میان اصولی ها مطرح بوده که آیا تاخیر بیان از وقت خطاب جایز است یا نه؛ برای مثال، مولا در اول ماه می گوید: در روز دهم ماه کاری را برایم انجام دهید و در روز هشتم ماه می گوید: منظورم از آن کار، خریدن فلان کتاب است.
از نظر اصولیون
در میان اصولیون در باره جواز چنین عملی سه دیدگاه وجود دارد:۱. عده ای به جواز تاخیر بیان از وقت خطاب معتقد هستند؛۲. جمعی به عدم جواز تاخیر بیان از وقت خطاب معتقدند؛۳. برخی به تفصیل معتقد شده اند.به نظر مشهور اصولیون، تاخیر بیان از وقت خطاب، به دلیل وقوع آن در اوامر عرفی و عقلایی مطلقا جایز است.