مارکسیسم
مارکسیسم (به
انگلیسی: Marxism)، مکتبی سیاسی و اجتماعی است که توسط کارل مارکس فیلسوف و انقلابی آلمانی، در اواخر
قرن نوزدهم ساخته شد. فردریش انگلس نیز از شکل دهندگان مهم به اندیشه مارکسیسم بوده است و مارکسیست ها با اصول کلی اندیشه او نیز موافق هستند.
مطالعات مارکسیستی، عبارت اند از: فلسفه مارکسیستی،
اقتصاد سیاسی، سوسیالیسم علمی.
حزب کمونیست ایران (دهه ۱۹۲۰)حزب کمونیست کارگری ایرانحزب کمونیست ایرانحزب کمونیست ایران (مارکسیست-لنینیست-مائوئیست)اتحاد سوسیالیستی کارگریاساس مارکسیسم، آن طور که در «مانیفست کمونیست» (نوشته مارکس و انگلس) بیان شده است، بر این باور استوار است که تاریخ جوامع، تا کنون، تاریخ مبارزه طبقاتی بوده است و در دنیای حاضر، دو طبقه، بورژوازی و پرولتاریا، وجود دارند که کشاکش این دو، تاریخ را رقم خواهد زد.
میان مارکسیست های مختلف، برداشت های بسیار متفاوتی از مارکسیسم و تحلیل مسائل
جهان با آن موجود است اما موضوعی که تقریباً همه در آن توافق دارند: «واژگونی نظام سرمایه داری از طریق انقلاب کارگران و لغو
مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و لغو کار مزدی و ایجاد جامعه ای بی طبقه با مردمی آزاد و برابر و در نتیجه، پایان ازخودبیگانگی انسان» است. (ازخودبیگانگی ای که کمونیست ها معتقدند در جهان سرمایه داری ناگزیر و حتمی است)
مارکس و اِنگِلس همانند بقیه سوسیالیست ها، تلاش کردند تا به
کاپیتالیسم و سیستم هایی که در جهت به خدمت گرفتن کارگران پایه ریزی شده بودند خاتمه دهند. در حالی که سوسیالیست ها در آغاز راه به دنبال اصلاحات اجتماعی بلند مدت بودند، مارکس و اِنگِلس معتقد بودند که انقلاب، اجتناب ناپذیر بوده و تنها مسیر ممکن برای رضایت مردم، حرکت به سوی سوسیالیسم و کمونیسم است. بزرگترین اندیشمندان این آموزه که نگارهٔ ایشان بر روی پرچم نمادینِ
مارکسیسم-لنینیسم دیده می شود، از سمت چپ به راست بترتیب، کارل مارکس،
فریدریش اِنگِلس و
ولادیمیر لنین میباشند.
مارکسیسم ساختارگرا، نظریه ای است که به تحلیل جبرگرایی در مارکسیسم می پردازد و برای اولین بار، توسّط لویی آلتوسر، مطرح شد. او در تحلیل این مسئله، می گوید که " باید فلسفه مارکسیستی را از علم جامعه شناسی مارکسیستی، متمایز کرد، مانند تمایز میان شیمی و فیزیک.
ساختارگرایی
مارکسیسم
در جایی دیگر عنوان می دارد که باید به جوامع به عنوان میان ساختارها نگریست نه به عنوان میان جوهرها.
مارکسیسم باید در عین آنکه انسجام منطقی خود را حول فرض زیربنای اقتصادی («بعد شیمیایی») حفظ کند، باید ساختارهای نسبتاً مستقل را مفروض بدارد. از همه مهمتر (به زعم آلتوسر) ایدئولوژی به عنوان یک مجموعة زبانی و ساختاری مطرح است.
او در جایی دیگر به بحث دربارهٔ قوانین می پردازد و به قوانین با عینکی منتقدانه نگاه کرده و می گوید که قوانین جوامع بشر نباید به صورتی پیچیده باشند بلکه باید به صورتی قابل بررسی و تجربی و ساده باشند.
مارکسیسم-لنینیسم یک جهان بینی یا فلسفه سیاسی است که بر اساس مارکسیسم و لنینیسم شکل گرفته و در پی تأسیس
دولت سوسیالیستی و توسعه آن در آینده است. مارکسیست-لنینیست ها بسته به فهمشان از مارکسیسم و لنینیسم، از گروهی از دیدگاه ها حمایت می کنند، اما به طور کلی از دیدگاه هایی همچون حزب پیشتاز، نظام تک حزبی، تسلط دولت بر
اقتصاد، انترناسیونالیسم، ضدیت با دموکراسی بوژوایی و ضدیت با سرمایه داری پشتیبانی می کنند. مارکسیسم-لنینیسم ایدئولوژی رسمی احزاب حاکم در چین، کوبا، لائوس و ویتنام است و همچنین ایدئولوژی
حزب کمونیست اتحاد شوروی و دیگر احزاب حاکم بوده است که بلوک شرق را می ساختند.
مارکسیسم-لنینیسم برای نخستین بار در خلال دهه ۱۹۲۰ به جنبش فلسفی متمایزی در اتحاد شوروی تبدیل شد، هنگامی که ژوزف استالین و پشتیبانانش کنترل حزب کمونیست روسیه (بلشویک) را به دست گرفتند. مارکسیسم-لنینیسم عقایدی را که در آن زمان در میان مارکسیست ها رایج بود، مانند انقلاب جهانی به عنوان پیش نیاز ساختن سوسیالیسم در روسیه (به نفع مفهوم سوسیالیسم در یک کشور)، و انتقال تدریجی از سرمایه داری به سوسیالیسم (دال بر مقدمه برنامه پنج ساله نخست) مردود ساخت. انترناسیونالیسم مارکسیسم-لنینیسم در پشتیبانی از انقلاب های کشورهای خارجی مطرح می شود (به عنوان مثال در ابتدا از طریق
انترناسیونال کمونیستی یا در اتحاد شوروی متأخر از طریق مفهوم «کشورهای مایل به سوسیالیسم»).
هدف
مارکسیسم-لنینیسم، توسعه دولت به یک جمهوری سوسیالیستی از طریق رهبری انقلابی پیشرو است که به عنوان بخشی از طبقه کارگر در نتیجه دیالکتیک پیکار طبقاتی به آگاهی طبقاتی می رسد. دولت سوسیالیستی که بازنمایاننده «دیکتاتوری پرولتاریا» (در برابر دیکتاتوری بورژوازی) است، به وسیله حزب پیشتاز انقلابی و از خلال پروسه سانترالیسم دموکراتیک که لنین از آن به عنوان «تنوع در مباحثات و وحدت در عمل» یاد می کند، اداره می شود. این پروسه توسعه سوسیالیسم را تا تحقق کمونیسم، نظام اجتماعی بی طبقه با
مالکیت عمومی ابزار تولید و برابری اجتماعی کامل برای اعضای جامعه تعقیب می کند.
مارکسیسم-لنینیسم به عنوان یک فلسفه و جنبش سیاسی در طول
سال ها، به سبب نسبتش با استالینیسم، اتحاد شوروی، سرکوب دولتی در مدیریت مارکسیستی-لنینیستی و مارکسیسم کلاسیک از طرف جریان های ایدئولوژیک کاملاً متفاوتی مورد انتقاد واقع شده است. تروتسکیست ها مدعی هستند که مارکسیسم-لنینیسم به تأسیس سرمایه داری دولتی منجر می شود. دیگران، مانند اریک فوگلین مدعی هستند که مارکسیسم لنینیسم در هسته بنیادی خود (چنان که در آرای کارل مارکس و فریدریش انگلس هست) طبیعتی ستمگر دارد، و حتی مدعی است که «بینش مارکسی سرانجام استالینیستی را دیکته می کرد، نه به خاطر اینکه اتوپیای کمونیستی اجتناب پذیر بود، بلکه به این خاطر که ناممکن بود». چنین انتقادهایی به نوبه خود به خاطر «جبرباوری فلسفی» مورد انتقاد قرار گرفته اند، بدین معنی که رخدادهای منفی در تاریخ جنبش به واسطه اعتقاداتشان از پیش تعین یافته اند. تاریخنگاری به نام رابرت وینسنت دانیلز، چنین استدلال می کند که مارکسیسم «استالینسم را توجیه می کرد، اما دیگر به آنچه برای رهنمود سیاسی و چه برای تشریح واقعیت اجازه کار نداد». ای. وان ری کاملاً برعکس استدلال می کند که استالین به یک «توافق کلی» با آثار کلاسیک مارکسیسم تا زمان مرگش ادامه داد.
مارکسیسم-لنینیسم-مائوئیسم (م-ل-م یا م ل م، به انگلیسی: M-L-M or MLM) گرایشی نظری است که بر اساس مارکسیسم-لنینیسم و برخی از جوانب اندیشهٔ مائو تسه تونگ بنیان نهاده شده است. این گرایش نخستین بار در سال ۱۹۹۳ از سوی جنبش انقلابی انترناسیونالیستی رسمیت بخشیده شد.
هر تلاشی در راستای مبارزه با بورژوازی در شرایط خاص خود، با استفاده از همان تاکتیک ها و استراتژی هایی که بورژوازی به کار می برد، به شکست منجر خواهد شد. (مائوئیست ها استناد می کنند که جدای از انقلاب اکتبر، هر تلاش انقلابی مستقل که از
جنگ متعارف بهره بگیرد، توسط بورژوازی به شکست انجامیده شده است)
نمی توان پیش بینی کرد که چه زمانی شرایط عینی برای انقلاب وجود خواهد داشت؛ بنابراین شرایط ذهنی -به عنوان مثال آگاهی طبقاتی- می باید در روند پیشرفت شکل داده شود.
تسخیر قدرت دولتی به یکباره در یک سقوط رخ نمی دهد. شرایط قدرت دوگانه در مرحلهٔ جنگ درازمدت خلق و هنگامی ظهور می کند که پیشاهنگ پرولتاریا بخش هایی از کشور را هم زمان با بورژوازی کنترل می کند.
حزب اگر تجربهٔ نظامی در خودش نداشته باشد، نمی تواند به رهبری پرولتاریا در تسخیر قدرت امیدوار باشد؛ بنابراین تجربهٔ نظامی - مثلاً تجربهٔ به دست آمده در پیکار واقعی، حتی در مقیاسی محدود- می باید در روند پیشرفت تسخیر قدرت به دست بیاید. قدرت دوگانه، علاوه بر اینکه برای
دیکتاتوری پرولتاریا ضرورت دارد، (در کنار دانش مدنی، سوخت لازم برای تلاش های تبلیغاتی، مصالح کمکی برای حزب، و گسترش و توسعهٔ مشی توده ای) در فراهم آوردن این تجربهٔ نظامی ارزش فراوانی دارد.
مائوئیسم از دههٔ ۱۹۶۰ به بعد -زمانی که برخی از سازمان های مارکسیستی ضد تحریف گری (آنتی ریویزیونیستی) در شکاف چینی-شوروی طرف چین را گرفتند، تا ۱۹۹۳ -زمانی که جنبش انقلابی انترناسیونالیستی (RIM) به مارکسیسم-لنینیسم-مائوئیسم همچون مرحله ای تازه و بالاتر از مارکسیسم-لنینیسم رسمیت بخشید، به عنوان مترادف اندیشهٔ مائو تسه تونگ (و یا همچنین مارکسیسم-لنینیسم اندیشهٔ مائو تسه تونگ) در نظر گرفته می شد. این باعث انشعاب در جنبش مائوئیستی شد و پیروان اندیشهٔ مائو تسه تونگ با ترک کردن جنبش انقلابی انترناسیونالیستی (RIM) حول همایش بین المللی احزاب و سازمان های مارکسیست لنینیست (نشریه بین الملل) جمع شدند.
تئوری مشی توده ای بر بنیان تئوری حزب پیشتاز
ولادیمیر لنین، استراتژی عمومی کردن ایدئولوژی انقلابی، تثبیت دیکتاتوری پرولتاریا و قویتر ساختن حزب را برای بنا نهادن سوسیالیسم معین می کند.
مشی توده ای می تواند در عبارت «از توده ها، برای توده ها» خلاصه شود و دارای سه جزء (یا مرحله) به شرح زیر است:
مارکسیسم و جهان امروز (به انگلیسی: Marxism and the World Today)، اثری معروف از منصور حکمت، تئوریسین کمونیست ایرانی و بنیانگذار
حزب کمونیست کارگری ایران است.
http://books.google.com/books/about/Marxism_and_the_World_Today.html?id=GL4zYAAACAAJ
http://osdir.com/ml/politics.marxism.analysis/2002-08/msg00170.html
این جزوه برای اولین بار به صورت مصاحبه و در چند شماره از نشریه
انترناسیونال، ارگان وقت حککا، به چاپ رسید.
این اثر از مهم ترین آثار منصور حکمت و کمونیسم کارگری به شمار می رود و از همین رو به
انگلیسی، آلمانی، عربی و ایتالیایی ترجمه شده است. تسلط به این اثر را معمولاً از شروط کادر بودن در حککا می دانند.
کارل مارکس، متفکر آلمانی قرن نوزدهمی، بنیان گذار و نظریه پرداز اصلی مارکسیسم، نگرشی پیچیده و ضد و نقیض نسبت به
دین داشت. وی در وهلهٔ اول دین را «افیون توده ها» و «روحِ شرایط بی روح» می دانست که برای طبقهٔ حاکم مفید است زیرا هزار سال بود که به طبقهٔ کارگر امیدهای دروغین می داد. در عین حال، مارکس دین را به عنوان نمودی از اعتراض طبقهٔ کارگر نسبت به وضعیت اقتصادی نامناسب و ازخودبیگانگی شان، در نظر می گرفت. در تعبیر مارکسیست-لنینیستی از نظریهٔ مارکسیستی، که بخشی عمده از آن توسط گرجستانی انقلابی و رهبر شوروی جوزف استالین، توسعه یافته است، به
دین، به صورت مانعی که پیشرفت بشری را کند می کند نگریسته می شود. به همین دلیل، تعدادی از حکومت های مارکسیست-لنینیست قرن بیستمی، از جمله شوروی پس از ولادیمیر لنین و جمهوری خلق چین تحت رهبری مائو تسه تونگ، بی خدایی حکومتی را در دستور کار قرار دادند.
دیدگاه های کارل مارکس به مذهب، موضوع تفسیرهای بسیاری بوده اند. او در بخشی مشهور از «نقد فلسفه حق هگل» می نویسد:
رنج مذهبی، در آن و عین حال، تجلی رنج حقیقی و اعتراضی به رنج حقیقی است. دین آهِ مخلوق مظلوم، قلب دنیایی سنگ دل، و روح شرایط بی روح است. افیون توده هاست.
نابودی دین، که بانی خرسندی دروغین توده هاست، خواسته ای در راستای خرسندی حقیقی آن هاست. دعوت آنان به دست کشیدن از توهمات دربارهٔ وضعیت خود، همانا فراخوانی برای رهایی از وضعیتی است که وهم لازمهٔ آن است. بدین ترتیب
نقد دین، در نطفهٔ آن، نقد اشک های دروغینیست که دین هالهٔ مقدس آن است.
ایدئولوژی های گوناگون سیاسی به نقد مارکسیسم پرداخته اند.
اقتصاد مارکسیستی به دلایل متعددی مورد انتقاد قرار گرفته است. برخی منتقدین به تحلیل مارکسستی سرمایه داری اشاره می کنند در حالی که دیگران استدلال می کنند که نظام اقتصادی پیشنهادی کمونیسم کارکردنی نیست.
مکتب
اقتصاد اتریش از نظام اقتصادی مارکس به دلیل بنا شدن بر اساس نظریه کلاسیک ارزش کار انتقاد می کند. این مکتب استدلال می کند که این نظریهٔ بنیادین اقتصاد کلاسیک نادرست است، و ترجیح می دهد از نظریه ارزش مدرن و بعدی نظریه ذهنی ارزش که کارل منگر در کتاب اصول اقتصاد خود ارائه کرده استفاده کند. مکتب اتریشی در حمله به باور کلاسیک اقتصاد مارکسی به نظریه ارزش کار تنها نیست، آلفرد مارشال اقتصاددان
انگلیسی می گوید، «درست نیست که چرخیدن کلاف در کارخانه ... نتیجه کار کارگران است. این نتیجهٔ کار آنان به همراه کارفرما و مدیران تابع، و سرمایهٔ به کار بسته شده است.» مارشال به این اشاره می کند که سرمایه دار پولی را که می توانست مصرف کند برای سرمایه گذاری در کسب و کار، که نهایتاً کار تولید می کند فدا می کند. مارشال از طریق عرضه و تقاضا نظریه ارزش مارکسی را مورد حمله قرار داد. به گفتهٔ او قیمت یا ارزش نه تنها بوسیلهٔ عرضه بلکه همچنین با تقاضای مصرف کننده تأمین می شود. کار در قیمت مشارکت می کند ولی خواسته ها و نیازهای مصرف کنندگان نیز مشارکت می کنند. انتقال از کار به عنوان منبع همهٔ ارزش به ارزیابی های فردی «آفریننده ی» همهٔ ارزش نتیجه گیری های اقتصادی مارکس و برخی از نظریات وی را تضعیف می کند.
جان مینارد کینز داس کاپیتال را یک کتاب درسی منسوخ می داند که نه تنها از نظر علمی مغلوط است بلکه برای جهان مدرن نفع یا کاربردی ندارد.