نیک

/nik/

مترادف نیک: خوب، نکو، نیکو، هژیر، خوش، مطبوع، پسندیده، ستوده، مستحسن، زیبا، ظریف، تمام، کامل، بسیار، خیلی، زیاد، سخت

متضاد نیک: بد، ناپسند

معنی انگلیسی:
good, well, [adj.] good, [adv., lit] well, very, fortunate, right

فرهنگ اسم ها

اسم: نیک (پسر) (فارسی) (تلفظ: nik) (فارسی: نيک) (انگلیسی: nik)
معنی: خوب، نیکو، آدم خوب، شخص صالح، شایسته، خوشی، سعادت، ( در حالت قیدی ) به خوبی، ( در قدیم ) مفید، سودمند، کامل، خوبی، نیکی، ( در نجوم ) دارای اثر فرخنده، سعد
برچسب ها: اسم، اسم با ن، اسم پسر، اسم فارسی

لغت نامه دهخدا

نیک. ( ص ) خوب. ( انجمن آرا ) ( از غیاث اللغات ) ( آنندراج ). خوش. ( ناظم الاطباء ). مقابل بد. ( آنندراج ). هژیر. ( فرهنگ فارسی معین ). نیکو. ( آنندراج ). جیّد. نغز.حسن. ( یادداشت مؤلف ). مطلوب. پسندیده :
بنگه از آن گزیده ام این کازه
کم عیش نیک و دخل بی اندازه.
رودکی.
از او دیدم اندر جهان نام نیک
ز گیتی ورا باد فرجام نیک.
فردوسی.
همانا که در دهر گفتار نیک
نگردد تبه تا جهان است ویک.
فردوسی.
امیر گفت این اندیشیده ام و نیک است اما یک عیب بزرگ دارد... باد در سر کند. ( تاریخ بیهقی ص 264 ). چنان باید زیست که پس از مرگ دعای نیک کنند. ( تاریخ بیهقی ص 371 ).
دارد از خوی نیک خویش ندیم.
( از تاریخ بیهقی ص 388 ).
علم به کردار نیک جمال گیرد. ( کلیله و دمنه ). زنده را از دانش و کردار نیک چاره نیست. ( کلیله و دمنه ).
گریار نیک خواهی شو نیکنام باش
تنها نماند آنکه بود نام نیکش یار.
سوزنی.
از اصل نیک هیچ عجب نیست فرع نیک.
سوزنی.
بخت نیک آرزورسان دل است
که قلم نقش بند هر صور است.
خاقانی.
نام نیکش رانهم بنیادها کز نفخ صور
آسمان بشکافد و نشکافد این بنیاد من.
خاقانی.
به نام نیک نیزم می بمیران
بود عمر مخلد نیکنامی.
ابن یمین.
|| صالح. ( یادداشت مؤلف ). شخص نیکوکردار. نیکوکار. ( فرهنگ فارسی معین ) برّ. نیک خو. نیک روش. نیکان. پاکان. اخیار. ابرار. صلحاء :
بدو گفت پیران که ای نیک زن
شدستم سرافراز بر انجمن.
فردوسی.
اگر نیک باشی بماندت نام
به تخت کئی بر بوی شادکام.
فردوسی.
ثواب است بر نیک مر نیک را
بدان را به هر حال بر بد جزاست.
ناصرخسرو.
از علم زاید وز خرد قول راست
چون مردنیک نیک بود مسکنش.
ناصرخسرو.
نیک نام از صحبت نیکان شوی
همچو از پیغمبر تازی بلال.
ناصرخسرو.
نیک است و بد است مردم گیتی
بد را بگذار و نیک را بگزین.
معزی.
گر تو نیکی مرا چه فایده زآن
ور بدم من ترا از آن چه زیان.
سنائی.
ری نیک بد ولیک صدورش عظیم نیک بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

خوب، خوش، زیبا، شخص نیکوکار، خوبی، احسان، نیک
۱ - ( صفت ) خوب نیکو هژیر : مقابل بد : ((تا دامن قیامت این چمش. نیک از چشم بد مصون باد . ) ) . یا نام نیک . شهرت خوب و پسندیده : (( نام نیک ار طلبد از تو غریبی چه شود ? تویی امروز درین شهر که نامی داری . ) ) ( حافظ . ۲ ) ۳۱۳ - زیبا . ۳ - سعد : (( ... هر دو را بفال نیک گرفت . ) ) یا نیک بزرگ . سعد اکبر : مشتری . یا نیک خرد . سعد اصغر زهره . ۴ - شخص نیکو کار نیکو کردار : جمع :گاییدن زن را . جماع کردن . صحبت . مباضعت . وطی . مواقعه . مجامعت .

فرهنگ معین

[ په . ] (ص . ) ۱ - خوب ، خوش . ۲ - زیبا. ۳ - خیلی ، زیاد.

فرهنگ عمید

۱. خوب، خوش.
۲. (قید ) به خوبی.
۳. (اسم، صفت ) شخص نیکوکار.
۴. (قید ) [قدیمی] بسیار.
۵. (قید ) [قدیمی] کاملاً.
۶. [قدیمی] سودمند.

واژه نامه بختیاریکا

سنگریزه استفاده شده در بازی یَه قل دو قُل

دانشنامه عمومی

جدول کلمات

خوب

مترادف ها

good (صفت)
قابل، شایسته، پسندیده، خوب، صحیح، سودمند، مهربان، مطبوع، خیر، خوش، پاک، نیک، نیکو، ارجمند، خوشنام

فارسی به عربی

جید

پیشنهاد کاربران

واژه نیک
معادل ابجد 80
تعداد حروف 3
تلفظ nik
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [پهلوی: nēwak]
مختصات ( ص . )
آواشناسی nik
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
نیک، نیکو و نیکا.
در بیشتر زبانهای هندواروپائی و هندو ایرانی به نیکو یاد شده.
نیک ار اصل از بن ریشه هندو اروپائی نیب neyb - یا خوشبختی و مقدس و هندو ایرانی نیبس naybas تشکیل یافته. واژه نیک در پهلوی و فارسی میانه نیک و نیو و در بنگالی نیکا و در ایرلندی قدیم نیب naib یا شادی آمده.
...
[مشاهده متن کامل]

کنرفته از داده های ویکشنری.

نیک یک واژه عربی هم است . نیک در عربی یعنی جماع کردن . فعل امر هم می باشد یعنی جماع کن .
نیکو یعنی او را بگایید. ( مذکر را ) و نیکوهِ یعنی ان زن را بگایید.
نام های غربی مثل نیک و نیکی ریشه از همین واژه داره و نیک هم یک واژه فارسی هست
نیک کوفته شد : کاملاً آسیب دید. . .
نیک: کامل
کوفته : آسیب
نیک در پهلوی نیواک ( nevak ) بوده است
نیک = خوب
احتمالا با واژه nice انگلیسی از یک ریشه هستند
نیک تنها خوب بودن نیست چرا که خوب بودنِ اندیشه و گفتار و کردار من شاید برای تو خوب نباشند.
این سه پند نیک زرتشت همان خرد است و زرتشت این سه پند را بر پایه ی همان خرد گفته است که نخست در جایگاه بالا
...
[مشاهده متن کامل]

——— - > اندیشه نیک را آورده
دوم گفتار نیک را و سوم کردار نیک را آورده
چون پیش از هر سخنی ( گفتاری ) ، نخست باید اندیشید
و پیش از هر کرداری باید در آن زمینه گفتار داشت.
برای نمونه هتا اگر می خواهی به کسی یاری برسانی، نخست باید بپرسی تا ببینی آیا آنکسی را که تو نیازمند می بینی، آیا خواستار و یا نیازمند به یاری تو است یا نه.
اینکه یکی در انجام افتادن در چاله و چاه و یا غش کردن است، اینجا نیاز به گفتار ( پرسیدن ) نیست ولی در زمان های دیگر همیشه نخست باید به نیکی بیاندیشی که چگونه بپرسی، دوم به نیکی بپرسی، سوم اگر نیاز و خواستاری بود کردار کنی.

سلام ما اسم نی نی مونو گذاشتم نیک همه میگن ک نیک تو زبان عربی دشنام هست درسته؟
نیک
نیک یک واژه سره پارسی است که از هر دو سو خوانده میشود.
نیک 🔄 کین
نیک باید باشیم تا کس از ما کینه به دل نگیرد.
همچنان باید نیک باشیم و ناخواسته کمک نکنیم که اگر فردا آنکس ما را نادیده گرفت باز ما کینه به دل میگیریم.
...
[مشاهده متن کامل]

نیک بودن = سر گرم کار خود بودن و کار خود را سرشته به سر رساندن و کاری به کار دیگران نداشتن.
نیک باشید.
نیکی نکنید.
بزرگ ترین نیکی به دیگران، خود نیک بودن و خود را نیک نگه داشتن است.
نیک باشید تا کینه به دل شما و دیگران رخنه نکند و راه نیابد.
بسیاری از واژه گان پارسی از دو سو خوانده میشوند و پاسخ خود را میدهند و یا بگویم خود را معنی میکنند.
مانند:
درک 🔄 کرد
خوش 🔄 شوخ
مزه 🔄 هزم
مغز 🔄 زغم
شمار 🔄 رامش
روز 🔄 زور
راز 🔄 زار
وزارت 🔄 ترازو
سر 🔄 رس ( به سر خود برسید ) .
گاه 🔄 آگ 🔥
ریش 🔄 شیر
خر 🔄 رخ 😳😉
چیز 🔄 زیچ
۱۰ دس 🔄 سد ۱۰۰
نیک 🔄 کین
نیک باشید تا دروازه کینه را ببندید.

ادیب مهر، مرندی ، لغت نیک معلوم نیست حتما پرشین و فارسی بباشد، نیک در لاتین و انگلیش هم بیامدهNik ، و ریشه عربیک هم میتوان بررسی نمود در ریشه افعال سه حرفی نیک ، ن ی ک ، ، نیج ، ناج ، نوج . . ناس موی نوج نیس نایس ، . . نایز نیز ، . . نوز ، نیغ ، نیق . . ممنون
نیک در جدول سه حرفی است
و حرف دوم و سوم اش در آمده مثل
ک ود
معنی اسم سه نیک:
سه نیک اسم پسر اینجانب می باشد و شناسنامه ای می باشد.
معنی آن هم :گفتار نیک - کردار نیک - پندار نیک است.
نیک :
دکتر کزازی در مورد واژه ی نیک می نویسد : ( ( نیک در پهلوی در ریخت نک nēk به کار رفته است. ) )
سه پاسِ تو چشم است وگوش و زبان؛
کزین سه رسد نیک و بد بی گُمان
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 185 )
نیک: خوب، پسندیده، نیکو، خوش، بی آک
یک واژه از زبان های هندو اروپایی با کاربرد فراگیر و جهانی.
ریشه در پهلوی: nivak
زبان های آریایی: ni اوستایی و نیا هندو - اروپایی aka اوستایی ( بدون آک=بی عیب= درست=نیک )
صاین
برتر�برترین�بهترین
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس