پاره

/pAre/

مترادف پاره: برخ، برخه، تکه، جزء، قطعه، لخت، بهر، حصه، قسمت، بخش، فصل، دریده، شرحه، گسسته، گسیخته، ژنده، غاز، فرسوده، مندرس، خرقه، مرقع، وصله، پرش، پرواز، پریدن، باج، خراج، رشوت، رشوه، کود

معنی انگلیسی:
piece, bit, part, rag, patch, bribe, torn, rent, ragged, catch, crumb, disconnected, fraction, fragment, graft, ingredient, scrap, slab, snatch, strip, [rare.] bribe, [adj.] torn

لغت نامه دهخدا

پاره. [ رَ / رِ ] ( اِ ) پینه که بجامه کهنه زنند. رقعه. پینه. وصله. دَرپی. خرقة. الترویم ؛ پاره دردادن جامه. ( زوزنی ). اَللدّم ؛ پاره در جامه دادن. ( تاج المصادر بیهقی ) :
زیرا که بر پلاس نه نیک آید
بر دوخته ز ششترئی پاره.
ناصرخسرو.
نیست آزاده را قبا نمدی
که همش پاره برندوخته اند.
خاقانی.
|| ( ص ) دریده. شکافته. گسیخته. ازهم گسیخته. چاک :
چو بهرام نزدیک آن باره شد
از اندوه یکسر دلش پاره شد.
فردوسی.
همی گفت مادرت بیچاره گشت
بخنجر جگرگاه تو پاره گشت.
فردوسی.
هر آنکس که او تاج شاهی بسود
بر آن تخت چیزی همی برفزود
مر آنرا سکندر همه پاره کرد
ز بیدانشی کار یکباره کرد.
فردوسی.
میان همالان نشستم بخوان
که اندر تنم پاره باد استخوان.
فردوسی.
همیزد بر او تیغ تاپاره گشت
چنان چاره گر مرغ بیچاره گشت.
فردوسی.
پاره کردستند جامه دین بتو بر لاجرم
این سگان مست گشته روز حرب کربلا.
ناصرخسرو.
دل ملوک به صد پاره و همه در خون
ز بیم آن حرکت باز چون انار شده ست.
سیدحسن غزنوی.
ما پادشاه پاره و رشوت نبوده ایم
بل پاره دوز خرقه دلهای پاره ایم.
مولوی.
و در پیرهن پاره ، پلاس پاره ، پوستین پاره و امثال آنها بمعنی از چند جای دریده است و در شکم پاره بمعنی اسفرزه حکایت از شکل صورت تخم آن گیاه است.
|| ( اِ ) عطا، چنانکه گوئی فلان را نان پاره داد. ( لغت نامه اسدی ). || هدیه. تحفه و تبرک. ( برهان ) :
به از نیکو سخن چیزی نیابی
که زی دانا بری بر رسم پاره.
ناصرخسرو.
|| گرز آهنین. ( برهان ) :
بری را کوفته پاره دلی را دوخته زوبین
سری راخاروخس بالین تنی را خاک و خون بستر.
مسعودسعد.
در زیر بارژنگ همانا بکودکی
کردند...ش را ادب از پاره زرنگ.
سوزنی.
و رجوع به پاده با دال مهمله شود.
|| خرقه. رکوی. کهنه. مرقّع. || رشوت. ( صحاح الفرس ) ( برهان ). رِشوه. ( نصاب ) ( فرهنگ اسدی نسخه خطی نخجوانی ) ( زمخشری ) ( صحاح الفرس ) ( منتهی الارب ). بوالکفد. ( فرهنگ اسدی نسخه خطی نخجوانی ). بلکفد. اِتاوه. رشوه که قاضی را دهند. ( اوبهی ). راشی ؛ پاره دهنده. رشاه ؛ پاره داد او را. رائش ؛ میانجی میان پاره دهنده و پاره گیرنده. ( منتهی الارب ) : بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

جراح فرانسوی ( و. حدود ۱۵۱٠ - ف. ۱۵۹٠ م . )
قطعه، تکه، جزئ، پینه، قسمتی ازچیزی، دریده، شکافته، هرچیزبریده یاگسیخته
( اسم ) پرواز پرش پریدن پرواز کردن.
جراح فرانسوی بعهد هانری دوم و فرانسوای دوم و هانری سوم

فرهنگ معین

(رِ ) [ په . ] ( اِ. ) ۱ - رشوه . ۲ - ارمغان . ۳ - نوعی حلوا. ۴ - پیشکش ، هدیه . ۵ - بهر، بخش . ۶ - قطعه ، تکه . ۷ - پینه ، وصله . ۸ - دارای پارگی ، شکافته . ۹ - نادوشیزه . ۱٠ - گرز آهنین . ۱۱ - پول ، مسکوک . ۱۲ - کود. ۱۳ - باج ، خراج . ، ~ی دل عزیزترین

فرهنگ عمید

۱. جزء و قسمتی از چیزی، قطعه، تکه.
۲. (صفت ) دریده، شکافته.
۳. (صفت ) بریده یا گسیخته.
۴. [قدیمی] پینه که بر جامه بدوزند.
۵. [قدیمی] رشوه، رشوت: هرآنجا که پاره شد از در درون / شود استواری ز روزن برون (عنصری: ۳۶۰ ).
* پاره پاره: ‹پاره پار، پارپار›
۱. تکه تکه، لَخت لَخت.
۲. ریش ریش.
۳. جامه یا پارچه یا چیز دیگر که بیشتر جاهای آن دریده و ازهم گسیخته باشد.

فرهنگستان زبان و ادب

{part} [مهندسی مواد و متالورژی] بخشی از یک سامانه که خود به تنهایی به کار نرود و قابل تجزیه و تقسیم به اجزای دیگر نباشد

گویش مازنی

/paare/ پارچه ای کهنه و زبر که بعد از قشو پشت اسب را با آن تمیز کنند & بخشی از مزرعه ی برنج که یک دهنه آبخور دارد - وسیله ای در پاره بازی

واژه نامه بختیاریکا

( پا رَه ) راه پا؛ پیاده
جرنیدِه؛ تِگِلِه بُر؛ تِریز؛ جَر؛ دال؛ دِرده؛ شَندِره؛ شره؛ یه تریز؛ یه لا؛ شِر و پِر؛ شرنیده؛ تِلیش تِلاش

دانشنامه عمومی

پاره (ایتالیا). پاره ( به ایتالیایی: Parre ) یک کومونه در ایتالیا است که در استان برگامو واقع شده است. [ ۱] پاره ۲۲٫۵ کیلومتر مربع مساحت و ۲٬۸۲۱ نفر جمعیت دارد و ۶۵۰ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.
عکس پاره (ایتالیا)عکس پاره (ایتالیا)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

bit (اسم)
ذره، خرده، مته، رقم دودویی، تکه، قطعه، لقمه، سرمته، دهنه، لجام، پاره، ریزه، تیغه رنده

part (اسم)
پا، نقطه، جزء، قطعه، پاره، بخش، عضو، برخه، شقه، نصیب، جزء مرکب چیزی، جزء مساوی، اسباب یدکی اتومبیل، نقش بازگیر

portion (اسم)
سهم، جزء، قسمت، اری، تکه، قطعه، پاره، بخش، برخه، شقه، بهره، نصیب

rag (اسم)
کهنه، پاره، لباس مندرس، لته

bribe (اسم)
رشوه، پاره، بدکند

fragment (اسم)
خرده، تکه، قطعه، پاره، باقی مانده، قطعات متلاشی

fritter (اسم)
خرده، پاره، خاگینه گوشت دار

piece (اسم)
سر، خرده، دانه، مهره، تکه، قطعه، لقمه، پاره، بخش، نمونه، پارچه، کمی، عدد، اسلحه گرم، قطعه ادبی یا موسیقی، نمایشنامه قسمت

shred (اسم)
ذره، خرده، تکه، پاره، سرتکه پارچه

mammock (اسم)
برش، ذره، پاره، ریزه، قراضه، دم قیچی

scrap (اسم)
نزاع، جنگ، تکه، پاره، اشغال، اوراق، ته مانده، قراضه، ماشین الات اوراق

فارسی به عربی

جزء , فطیرة , قصاصة , نفایة

پیشنهاد کاربران

پاره خودش تورکیه چون اصولا کلمات زبان دری مختوم به "ه" نمیشوند کلماتی مثل جرگه ، لکه ، تکه ، قمه ، بهانه ، سگرمه ، چمباتمه ، تلمبه ، جرقّه و امثالهم تورکی اند.
ثانیا لغتنامه های تورکی همشون این لغت رو تورکی ذکر کرده اند مثل لغتنامه دکتر شاهمرسی
...
[مشاهده متن کامل]

اصل کلمه پاره در زبان تورکی پارا هست . کلمات تورکی که منتهی به " ا " میشن مثل قابلاما ، قوورما ، دلما ، قیما ، خاما ، چارا به شکل قابلمه ، قوورمه ، دلمه ، قیمه ، خامه ، و چاره وارد زبان دری میشوند و کلمه پارا نیز به شکل پاره وارد زبان دری شده مثل کلمه چاره که اصلش چارا هست یا کلمه چاپارخانا که به شکل چاپارخانه وارد دری شده.

پاره
واژه پاره
معادل ابجد 208
تعداد حروف 4
تلفظ pare
نقش دستوری صفت
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: pārak]
مختصات ( رِ ) [ په . ] ( اِ. )
آواشناسی pAre
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی معین
واژه نامه آزاد
مخرقه. [ م ُ خ َرْ رَ ق َ ] ( ع ص ) دریده. پاره شده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
ورنه برو به کون زن خویش پای سای
ای حر مادرت به سر خر مخرقه.
سوزنی ( یادداشت ایضاً ) .
و رجوع به تخریق شود.
لتره
همچنین پاره می تواند معنی حیدر بدهد. زیرا حیدر پاره می شود پس پاره همان حیدر است.
منبع: حیدر آلبوغیش از الدیا جین
ریشه ی واژه های #پارچه ، #پاره ✅
از بئرمک - bermək ترکی هستند به صورت امروزی وئرمک به معنی دادن است به فارسی به صورت پرداختن وارد شده است.
بئرمک طبق قائده ی آوایی ( a - ə , قارا ، قره ) حساب کنیم به صورت بارماق است.
...
[مشاهده متن کامل]

وئرمک از تفسیر اهدا کردن و دادن معنی تجزیه گرفته است. ♦️
بارچا - پارچا ( وئرجه - تکه - اهدا شده - جدا شده )
پارچالاماق - par�alamaq
پارا - para
پارتلاماق - partlamaq ( منفجر شدن )
وارد شده به زبان های اروپایی ، در انگلیسی به صورت part به معنی بخش و انواع مشتقات از آن
وئرمک - بئرمک - بارماق
بن اصلی آن را اگر از با بدانیم از بن اصلی تر از باماق ( دیوان لغات ترک به معنی بستن ) است.
وئرمک نوعی پیوند دادن است که پسوند گرفته است.
باریش ، باریشماق به معنی صلح کردن را هم از بن باغ دانسته اند. ♦️
باریشماق ( از تفسیر بر هم متصل شدن - یا از معنی بر هم دادن و تعامل است. )
پارلاماق به معنی درخشیدن هم از تفسیر نور دادن گفته شده است.

واژه انگلیسی part با واژه ی پاره فارسی به معنی قسمت و بریده از هر چیزی همریشه می باشد . در زبان آذری به پاره پاره و تکه تکه شدن و ترکیدن "پارتاماخ "گفته می شود. در زبان ترکی پارتاماخ یعنی تکه تکه شدن.
پاره:
دکتر کزازی در مورد واژه ی "پاره " می نویسد : ( ( پاره در پهلوی در ریخت پارگ pārag بکار می رفته است . در معنی مزد و پاداش است . در پهلوی نیز در همین معنی بکار می رفته است. ) )
( ( و گر پاره خواهی روانم تراست
...
[مشاهده متن کامل]

گروگان کنم جان بدان کت هواست ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 299. )
به پاره در زبان ترکی "پای" گفته می شود . پای در ترکی به معنی سهم ، پاداش، سهم رایگان و چیزی که به شکل رایگان از طرف کسی به دیگری داده می شود .
شهریار در شعر یار قاصدی می گوید:
هر گوزلدن بیر گول آلیب
سن گوزه له پای دئمیشم
یعنی از هر زیبارویی گلی دریافت کرده ، این سهم ( پای ِ ) زیبا رویی چون توست . به عبارتی دیگر :از هر زیبارویی گلی گرفته و آن را سهم و هدیه ای برای جمال تو در نظر گرفته ام.
به نظر می رسد این واژه با واژه ی انگلیسی part هم ریشه باشد.

پاره در کردی به معناست پول است
برابر پارسی پارت ( part، بخش ) میباشد
لشک
واژه ی پارسی برای "رشوه " می باشد!
بریده های فلزات که پس از دوره تهاتر و اولین مراحل تکوین اندیشه پول و پیش از پیدایش سکه کوبی یا ضرب سکه کار گرفته می شد.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس