گذشت
گذشتن، گذرکردن، ونیزبه معنی بخشش وبخشایش، وصرفنظرکردن ازچیزی
۱ - ( اسم ) گذشتن عبور . ۲ - سپری شدن مرور ( زمان ) : هر که نامخت از گذشت روزگار نیز ناموزد زهیچ آموزگار . ( رودکی ) ۳ - بخشایش عفو . ۴ - بلند همتی جوانمردی : شماها نمیدانید چه شیرین است وقتی آدم میتواند گذشت داشته باشد فدارکاری کند ... . ۵ - ( اسم ) راه گذرگاه . ۶ - جز بجز صرف نظر از ( گذشت از ... از گذشت ... ) : ای شرع پروری که گذشت از جناب تو دولت بهر دری که رود ایرمان بود . ( کمال اسماعیل ) از گذشت مصطفی و مجتبی جز مرتضی عالم دین را نیارد کس معمر داشتن . ( سنائی ) ۷ - آن سوی آن طرف آن جانب : گذشت دریای شور مک. معظمه است . ( یعنی از دریای شور گذشته در آن طرف مک. معظمه است ) ۸ - ( اسم ) گذشته رفته : گذشت برگشت ندارد .
[ گویش مازنی ] /gezasht chaal/ دره ای در کلاردشت چالوس
( مصدر ) ( صفت ) عفو بخشایش داشتن .
( مصدر ) بخشودن عفو کردن .
( صفت ) ۱- آنکه فرودستان را عفو کند زیر دستان را ببخشاید . ۲ - آنکه از گرفتن مال و وجوه خود چشم پوشد : آدم باگذشتی است مقابل بی گذشت .
بی اغماض . کم عفو . که هیچ عفو و اغماض ندارد دشمنی بی گذشت داریم . آدمی بی گذشت است .
( مصدر ) فوت وفات .