لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
( صفت ) آنکه آهن آلات خرد از قبیل قفل کلید چفت ورزه زنجیر انبر میخ و مانند آنها سازد .
کسی که قفل و کلید و چفت و رزه و چیزهای آهنین خرد ازین قبیل سازد یا تعمیر کند . قفل ساز
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
گویش مازنی
واژه نامه بختیاریکا
دانشنامه آزاد فارسی
چَلَنْگَر
هفته نامۀ سیاسی، فکاهی، انتقادی، وابسته به حزب توده، چاپ تهران. به صاحب امتیازی و مدیرمسئولی محمدعلی افراشته و سردبیری ابوتراب جلی، از ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۲ش، منتشر می شد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، مجدداً مدتی منتشر شد و سپس آهنگ جانشین آن شد.
هفته نامۀ سیاسی، فکاهی، انتقادی، وابسته به حزب توده، چاپ تهران. به صاحب امتیازی و مدیرمسئولی محمدعلی افراشته و سردبیری ابوتراب جلی، از ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۲ش، منتشر می شد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، مجدداً مدتی منتشر شد و سپس آهنگ جانشین آن شد.
wikijoo: چلنگر
جدول کلمات
پیشنهاد کاربران
چلنگر نام قوم عشایر که در شمال ایران زندگی میکردند در سالهای دهه ۷۰
خودت رو خسته نکن و همون یک پست رو بزاری خواننده متوجه میشه
خیلی جالبه این دوتا اومدن زیر واژه قفل گفتن قفل کلمه ای تورکیه و فارسیش میشه چلن و چلنگر، حالا اینجا اومدن گفتن چلنگر تورکیه، چرا اینقدر حرص میخورید، خوب یه باره بگید همه زبانهای دنیا لهجه های تورکی هستند
به بندری punk
از فعل ترکی " چلمک " ( chelmek ) که به یک معنی به معنی کوبیدن می باشد گرفته شده که از آن واژه " چلینگ " ( همان چلیک = فولاد ) مشتق می شود که به فلز آتش دیده و کوبیده شده اطلاق می شود که با افزودن پسوند
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
" یر" واژه " چلینگیر " مشتق شده که به معنی آهنگر یا کسی که با ساخت فلز آلات و ابزار فلزی سر و کار دارد ، می باشد شکل امروزی دیگر آن " چلیکچی" و " دمیرچی" می شود . البته " چلینگیر " یا " چیلینگیر " امروزه بیشتر برای قفل ساز ، کلید ساز و… در ترکی مورد استفاده قرار می گیرد .
بردیا
قفلساز . . . . . .
چلنگر یا چلینگر نام یکی از طوایف کولی ( Gypsy ) در ایران، نام یکی از مردمان رومان در ایران
چلنگر ( چلن گر ) یک کلمه تورکی است. به معنای کسی که ادوات و آلات آهنی از قبیل زرفین، حلقه، زنجیر در، قفل، و کلید درست می کرد، قفل ساز. که در بعضی جاها چ به ش تبدیل شده است. و شلنگر گفته شده است. ( مثل شوربا. وچوربا ) هر کلمه ایی گر داشته باشد. تورکی است. مثل آهنگر. رفتگر. رویگر.