اب از سر گذشتن

پیشنهاد کاربران

بگردابی فرو شد پای دل را
که آب از سر بدر شد چون کنم چون
( فیض کاشانی )
آب از سر گذشتن: بدبختی به نهایت رسیدن. کار از چاره و تدبیر گذشتن.
It's all up with sb

بپرس