اب در هاونگ کوبیدن

اصطلاحات و ضرب المثل ها

( آب در هاونگ کوبیدن ) معنی ضرب المثل -> آب در هاونگ کوبیدن
کار عبث و بیهوده انجام دادن.

پیشنهاد کاربران

It is idle to do something
boil the ocean
it's ill striving against the stream
بخیه به آب دوغ زدن
flog a dead horse
گوز بر گنبد افشاندن ( فشاندن ) ؛ کار عبث و بیهوده کردن :
تو با این سپه پیش من رانده ای
همی گوز بر گنبد افشانده ای.
فردوسی.
گوز بر گنبد ایچ کس نفشاند.
سنایی ( از امثال و حکم ج 3ص 1329 ) .
...
[مشاهده متن کامل]

گوز بر گنبد فشان و روز همچون شب گذار
یعنی از ظلمت میا بیرون چو مرغ شب پری.
ادیب پیشاوری.
گوز پوده شکستن ؛ کار بی فایده کردن : این جوان را بگوئید تا. . . نابوده نجوید و گوز پوده نشکند. ( سندبادنامه ص 185 ) .

To hit the miss
آب در هاون کوبیدن
رنگ آسمان تراشیدن: کار بیهوده و تمنای غیر ممکن کردن ، در بیت زیر ایهاماً رنگ و آبروی آن ماه رخسار را از میان بردن .
گفت امشب به بوسه قانع باش
بیش از این رنگ آسمان متراش
( هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص 508 )
bang ( one's ) head into a brick wall
( خط بر آب کشیدن ) خط بر آب کشیدن. [ خ َ ب َک َ / ک ِ دَ ] ( مص مرکب ) کار بیفایده کردن. || امر دشوار و صنعت عجیب نمودن. ( غیاث اللغات ) .
از برهنه پوستین کندن ؛ کار بیهوده کردن :
نی برای آنکه تا سودی کنم
وز برهنه پوستینی برکنم.
مولوی.
مهتاب بگز پیمودن ؛ کار بی حاصل کردن.
آب به غربال پیمودن ؛ کاری بی حاصل و بی سود کردن :
هرگز نکند بر تو اثر چاره دشمن
هرگز نشود بر تو روا حیله محتال
کان چاره چو سنبیدن کوهست بسوزن
وان حیله چو پیمودن آب است بغربال.
معزی.
- باد پیمودن ؛ کار بی نتیجه و سود کردن :
...
[مشاهده متن کامل]

تو تا می بادپیمائی شب و روز
در این خانه برآمد سال هفتاد.
ناصرخسرو.
تو باد پیمودی همچو غافلان و فلک
بکیل روز و شبان عمر بر تو برپیمود.
ناصرخسرو.
خدای داند من دل بر او نمی بندم
که باد پیمود آن کس که آسمان پیمود.
مسعودسعد.
به آتش اندری از آبروی رفته خویش
مپاش بیش بسر خاک و باد کم پیمای.
سوزنی.
نخواستم اگر این باد عشق پیمودن
و لیک می نتوان بستن آب طبع روان.
سعدی.
گفتن که نه ازو داد باشد
پیمودن باد و باد باشد.
امیرخسرو.

waste ( one's ) breath
it's like talking to a brick wall
like water off a duck's back
- خشت برآب زدن ؛ کار بیهوده کردن.
- خشت بر دریا زدن ؛ کنایه از کار عبث کردن است.
خشت بر دریا زدن بی حاصل است.
سعدی.
- خشت بر زبر آب زدن ؛ خشت برآب زدن ، کار بیهوده کردن :
در عشق تو مر دل رقم صبر کشیدن
چون خشت زدن بر زبر آب روان است.
ابن یمین.
آب به کون/ما تحت خر/شتر ریختن
کا بیهوده کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس