ارغ

/~Aroq/

لغت نامه دهخدا

( آرغ ) آرغ. [ رُ ] ( اِ ) آروغ .
ارغ. [ اُ ] ( ص ) بادام و پسته و فندق و نارگیل و گردکان و زردالو و امثال آن را گویند که درون آن تیز و تلخ و تند شده باشد. ( جهانگیری ) ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). گردکانی که بدبو و بدطعم شده باشد و آنرا بتازی خنز گویند بفتح خای معجمه و کسر نون و آخرش زای معجمه. ( فرهنگ سروری ). زَنِخ. ( فرهنگ رشیدی ). ( جهانگیری ) ( برهان قاطع ).

ارغ. [ اَ رُ ] ( اِ ) بادی که از گلوی مردم بخوردن طعام یا چیزی ناگوارا به آواز برآید. ( مؤید الفضلاء ). بادی است بدبو که از گلوی مردم در وقت امتلای معده برآید. آروغ. زراغن. گوارش. بادگلو. آجل. رجک. جشاء. آرغ. زروغ. روغ. وروغ.

فرهنگ فارسی

( آرغ ) بادگلو
آروغ
( صفت ) ۱ - بادام و پسته و فندق و گردو و مانند آن که درون وی تیز و تلخ و تند شده باشد . ۲ - خشک باری که بدبو و بد طعم شده باشد . ۳ - زنگ سفید یا سبزرنگی که روی نان یا غذای شب مانده ظاهر گردد کپک .

فرهنگ معین

( آرغ ) (رُ ) ( اِ. ) آروغ .
( اَ رُ ) (اِ. ) نک آروغ .

پیشنهاد کاربران

آرغ یا آروغ در سنسکریت آرُه Aroh به معنی بالا آمدن و در سغدی آروغد Aruqd به معنی میل داشتن است.

بپرس