ازرم

/~Azarm/

مترادف ازرم: ( آزرم ) انفعال، حجب، حیا، خجالت، خجلت، شرم، عار، ملایمت، ملاطفت، مهربانی، مهر، نرمی، تقوا، عفت، فضیلت

معنی انگلیسی:
modesty, shame

فرهنگ اسم ها

اسم: آزرم (دختر) (اوستایی، فارسی) (تلفظ: āzarm) (فارسی: آزرم) (انگلیسی: azarm)
معنی: داد، انصاف، شرم، حیا، لطف، ( در قدیم ) ملایمت، مهربانی، ارج و قرب، ارزش و احترام، آسودگی، آسایش، شرم وحیا، از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر خسروپرویز پادشاه ساسانی
برچسب ها: اسم، اسم با ا، اسم دختر، اسم اوستایی، اسم فارسی

لغت نامه دهخدا

( آزرم ) آزرم. [ زَ ] ( اِ ) شرم. حیا.ادب. نرمی. رفق. لطف و ملایمت در گفتار :
چو پرسدْت پاسخ ورا نرم گوی
سخنهای به آزرم و باشرم گوی.
فردوسی.
خردمند بی شرم خواند مرا
چو خاقان بی آزرم داند مرا.
فردوسی.
دل آرام دارید از چار چیز
کز او خوبی و سودمندیست نیز
یکی بیم و آزرم و شرم خدای
که تا باشدت یاور و رهنمای
دگر داد دادن تن خویش را
نگه داشتن دامن خویش را.
فردوسی.
گر این رستخیز از پی خواسته ست
که آزرم و دانش بدو کاسته ست...
فردوسی.
درشتی ز کس نشنود نرمگوی
سخن تا توانی به آزرم گوی.
فردوسی.
دل نامداران بتو گرم باد
روانت پراز شرم و آزرم باد.
فردوسی.
چو فرهنگی آموزیش [ شاه را ] نرم باش
بگفتار با شرم و آزرم باش.
اسدی.
اگر خواهی باآبروی باشی آزرم راپیشه کن. ( منسوب بنوشیروان ، از قابوسنامه ).
گفت ای بی حیا و بی آزرم
این چنین خندی و نداری شرم ؟
سنائی.
بوسید برش به رفق و آزرم
خارید سرش بناخن شرم.
امیرخسرو.
- به آزرم ؛ مُؤدب :
از اینجا برفتند ده تن بدند
ببازآمدن یازده تن شدند
بر ایشان فزوده ست مردی جوان
برخسار همچون گل ارغوان
از آن ده برادر به آزرم تر
نکوروی و زیبا و باشرم تر.
شمسی ( یوسف و زلیخا ).
|| خجلت. انفعال. شرمندگی. شرم زدگی :
ز آزرم خاقان چینی نخست
که بهرام از آزرم او دل بشست.
فردوسی.
|| حرمت. ( ربنجنی ). احترام. عزت. قدر. قیمت. منزلت. نام نیک. اعتبار. آبرو. ناموس. ارز. ارج. ادب :
دروغ ارز و آزرم کمتر کند
وگر راست گویی که باور کند.
ابوشکور.
مرا پیش خوانی ترا شرم نیست
خرد را برِ مغزت آزرم نیست.
فردوسی.
جهان را ز کردار بد شرم نیست
کسی را به نزدیکش آزرم نیست
همیشه بهر نیک وبد دسترس
ولیکن نجوید خود آزرم ِ کس.
فردوسی.
دل پهلوانان همی گرم دار
بگفتار با هرکس آزرم دار.
فردوسی.
جهاندار از او هم نه خشنود بود
ز تیزی روانش پر از دود بود
ز آزرم خاقان چینی نخست
که بهرام از آزرم او دل بشست بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( آزرم ) ( اسم ) ۱ - داد انصاف . ۲ - شرم حیا. ۳ - رفق لطف ملایمت ( در گفتار ) ۴ - مهر مهربانی محبت .۵ - حرمت احترام عزت . ۶ - یاد ذکر : بازرم من بیاد من . ۷ - اندیشه دل مشغولی . ۸ - تاب طاقت . ۹ - سلامت راحت . ۱٠ - اندوه غم . ۱۱ - جانبداری طرفداری نگاهداشت جانب رودر بایستی . ۱۲ - ضرر زیان . ۱۳ - ظاهر آشکارا . ۱۴ - فضیلت تقوی . ۱۵ - نکبت .
شرم حیا
شرم، حیا، نرمی، رفق، شفقت، به معنی بزرگی و شرف و عزت و حرمت
شرم و حیا

فرهنگ معین

( آزرم ) (زَ ) [ په . ] ( اِ. )۱ - داد، انصاف .۲ - شرم ، حیا. ۳ - رفق ، مدارا. ۴ - شفقت ، رحم . ۵ - حرمت ، عزت . ۶ - مهر و محبت . ۷ - طرف - داری ، جانب داری ، رودربایستی .۸ - فضیلت ، تقوی . ۹ - یاد، ذکر. ۱٠ - اندیشه ، دل مشغولی . ۱۱ - تاب ، طاقت . ۱۲ - سلامت ،

فرهنگ عمید

( آزرم ) ۱. شرم، حیا.
۲. نرمی، رفق: درشتی ز کس نشنود نرم گوی / سخن تا توانی به آزرم گوی (فردوسی: ۲/۲۰۲ حاشیه ).
۳. [قدیمی] شفقت.
۴. بزرگی و شرف و عزت و حرمت: دروغ آب و آزرم کمتر کند / وگر راست گویی که باور کند (ابوشکور: شاعران بی دیوان: ۹۵ )، ز کردار بد بر جهان شرم نیست / به نزدیک او شرم و آزرم نیست (فردوسی: ۳/۳۹۷ ).
۵. راحتی، فراغ.

گویش مازنی

( آزرم ) /aazrem/ شرمگاه میان کشاله ی ران از واژه ی آزرم به معنی شرم گرفته شده است

جدول کلمات

آزرم
شرم, حیا
حیا

مترادف ها

shame (اسم)
سرافکندگی، ننگ، عار، فضاحت، خجالت، خجلت، ازرم، شرم، شرمساری

modesty (اسم)
محجوبیت، عفت، تواضع، فروتنی، امساک، شکسته نفسی، حیا، حجب، ازرم

pudency (اسم)
عفت، فروتنی، حیا، حجب، ازرم، شرم

فارسی به عربی

تواضع , خزی

پیشنهاد کاربران

آزرم =شرم و حیا و پاکدامنی و مهربانی و مهر و محبت و پارسا و تقوا و عشق و. . . . . . از جمله واژگان پر معنی
ازرم =احترام
اردوان رای کنیزکی اپایشنیگ بوت کی اژ اپاریک کنیژکان اژرمیک تر و گرامیک تر
داشت
کارنامگ ارتشیر بابکان
چنان شد که در شهر بی هفتواد
نگفتی سخن کس به بیداد و داد
فراز آمدش ارج و آزرم و چیز
...
[مشاهده متن کامل]

توانگر شد آن هفت فرزند نیز
جهان را ز کردار بد شرم نیست
کسی را به نزدیکش آزرم نیست
دل پهلوانان همی گرم دار
بگفتار با هرکس آزرم دار.
کرا کار با شاه بدخو بود
نه آزرم و نه بخت نیکو بود.
ترا چون سواران دل و شرم نیست
مهان را به نزدیکت آزرم نیست.
ترا خود بدیده درون شرم نیست
پدر را بنزد تو آزرم نیست.
جهان را ز کردار بد شرم نیست
کسی را به نزدیکش آزرم نیست.
که دانا زد این داستان از نخست
که هر کس که آزرم مهمان نجست
نباشد خرد هیچ نزدیک اوی
نیاز آورد بخت تاریک اوی.
فردوسی.
ترا گر زآن برادر شرم بودی
مرا پیشت هزار آزرم بودی.
گه آمد کز بزرگان شرم داری
برادر را بسی آزرم داری.
( ویس و رامین )

حیا
بیائید در پی معنای خوب از یک واژه به ویژه در خصوص اسم باشیم! هر اسمی بسته گی به تعریف خودمان دارد.
در واقع آزرم نام خیلی خیلی زیبایی است که صرف نظر از بقیه به معنای اندیشه، مهر و حیا است
آزرم: انصاف: تاب و طاقت.
" اینک ثمره ی آن نیکو سیرتی و آزرمی که ما را داشتی. "
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۴۷. )
حجب، حیا، خجالت، خجلت، شرم
آزرم کسی را از دل رها کردن:حرمت او را حفظ نکردن، بی حرمتی کردن
باز گفتا چرا ددی سازم
اول آن به که بخردی سازم
گرچه ایرانیان خطا کردند
کز دل آزرم ما رها کردند
هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص۴۶۰.

آزرم : /āzarm/ آزرم 1 - داد، انصاف، شرم، حیا، لطف؛ 2 - ( در قدیم ) ملایمت، مهربانی، ارج و قرب، ارزش و احترام، آسودگی، آسایش. آزرم اسم دخترانه با ریشه فارسی است . اسم آزرم موردتاییدثبت احوال کشور برای نامگذاری دختر است . آزرم : شرم وحیا مهربانی ملایمت .

بپرس