اسمان

/~AsemAn/

مترادف اسمان: ( آسمان ) سپهر، سما، طارم، عرش، فلک، کرسی، گردون، فضا، هوا

متضاد اسمان: ( آسمان ) زمین

معنی انگلیسی:
sky, heaven, firmament, welkin, overhead, azure

فرهنگ اسم ها

اسم: آسمان (دختر) (فارسی) (طبیعت، کهکشانی) (تلفظ: ās (e) mān) (فارسی: آسمان) (انگلیسی: asman)
معنی: عالم بالا، درگاه قدس خداوند، عالم غیب، جایگاه فرشتگان، سپهر، فضای لایتناهی که منظومه ها و صورت های فلکی در آن قرار دارند، ( اَعلام ) نام فرشته ای موکل تدابیر امور، عالم الوهیت و قداست، ( در قدیم ) ( گاه شماری ) روز بیست و هفتم از هر ماه شمسی در ایران قدیم، فضای بالای سر ما که آبی رنگ به نظر می رسد، نام روز بیست وهفتم از هر ماه شمسی در ایران قدیم، نام کوهی در نزدیکی بندر نخیلو در ساحل خلیج فارس
برچسب ها: اسم، اسم با ا، اسم دختر، اسم فارسی، اسم طبیعت، اسم کهکشانی

لغت نامه دهخدا

( آسمان ) آسمان. [ س ْ / س ِ ] ( اِ ) چرخ. سماء. سما. فلک. اثیر. ام النجوم. سپهر. گنبد. گردون. گرزمان. خضراء. خضرا. میناء. عجوز. جرباء. رقیع. ضاحیه. جربةالنجوم. و آن بعقیده قدماء هفت باشد. مقابل زمین :
اخترانند آسمانْشان جایگاه
هفت تابنده دوان در دو و داه.
رودکی.
همه بازبسته بدین آسمان
که بر برده بینی بسان کیان.
ابوشکور.
سوی آسمان کردش آن مرد روی
بگفت ای خدا این تن من بشوی
از این اَزْغها پاک کن مر مرا
همه آفرین زآفرینش ترا.
ابوشکور.
وآن شب تیره کآن ستاره برفت
وآمد از آسمان بگوش تراک.
خسروی.
ستاره شناسان برِ او شدند
همی زآسمان داستانها زدند.
فردوسی.
ز سُم ستوران در آن پهن دشت
زمین شد شش و آسمان گشت هشت.
فردوسی.
درختش ز یاقوت و آبش گلاب
زمینش سپهر، آسمان آفتاب.
فردوسی.
اگر یاد گیری چنین بیگمان
گشاده ست بر تو در آسمان.
فردوسی.
چگونه رسد نوک تیر خدنگ
بر این آسمان برشده کوه و سنگ.
فردوسی.
کسی را که رستم بود هم نبرد
سرش زآسمان اندرآرد بگرد.
فردوسی.
سپهبد سوی آسمان کرد روی
چنین گفت کای داور راستگوی.
فردوسی.
همی جست بر چاره جستن رهی
سوی آسمان کرد روی آنگهی.
فردوسی.
گرفتی زمین وآنچه بد کام تو
شود آسمان نیز در دام تو.
فردوسی.
و پارسیان او را آسمان نام کردندیعنی ماننده آس از جهت حرکت او که گرد است . ( التفهیم ).
سخاوت تو ندارددر این جهان دریا
سیاست تو ندارد بر آسمان بهرام.
عنصری.
اسب تاختن گرفتم چنانکه ندانستم که بر زمینم یا در آسمان. ( تاریخ بیهقی ).
ز من بگسل بفضل این آشنائی
نه بر من پاسبان کرد آسمانت.
ناصرخسرو.
همی دانم که این جور است لیکن
ندانم زآسمان یا زآسمانگر.
ناصرخسرو.
بگشای درِ آسمان به نیکی
نیکیت کلید در آسمان است ( کذا ).
ناصرخسرو.
بر آسمانْت خواند خداوند آسمان
بر آسمان چگونه توانی شد از زمی ؟
ناصرخسرو.
آسیاآساست ناساید دمی بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( آسمان ) کوهی است نزدیک بندر نخیلو در جنوب ایران ٠
( اسم ) ۱ - فضای لایتناهی که منظومه ها و صورتهای فلکی در آن قرار دارند ۲ - مجموعه. افلاک در نظر قدما سمائ سپهر. ۳ - هر یک از طبقات هفتگانه یا نه گان. افلاک در نظر قدما فلک . ۴ - قسمتی از فضا که مانند سرپوش بالای سر ما قرار دارد . ۵ - سقف آسمانه . ۶ - بالا جانب علو. ۷ - آس آسیا . ۸ - یکی از ایزدان ۹ - روز بیست و هفتم از هر ماه شمسی . یا آسمان برین . فلک اعلی فلک الافلاک . یا آسمان وفا . مثل اعلای وفا نمونه و مظهر وفا. یا به آسمان شدن . مردن در گذشتن . یا دست بر آسمان برداشتن . دعا کردن با افراختن دو دست .
چرخ سمائ

فرهنگ معین

( آسمان ) (س ِ ) [ په . ] (اِمر. ) ۱ - سپهر، فلک . ۲ - هر یک از طبقات هفتگانه یا نه گانه افلاک در نظر قدما، فلک . ۳ - یکی از ایزدان . ۴ - روز بیست و هفتم از هر ماه خورشیدی . ، ~ به زمین آمدن کنایه از: اتفاق خارق العاده افتادن و نظم امور را به هم زدن .

فرهنگ عمید

( آسمان ) ۱. (نجوم ) فضای بی پایان و نیلگون که بالای سر ما دیده می شود. رنگ آبی آن، رنگ هوایی است که کرۀ زمین را احاطه کرده است.
۲. (نجوم ) فضایی که ستارگان و کهکشان ها در آن قرار دارند.
۳. سقف بنا.
۴. نیروهایی ماوراءالطبیعه که بر سرنوشت انسان تاثیر می گذارند، سپهر، گردون، فلک.
۵. [قدیمی] روز بیست وهفتم از هر ماه اوستایی: آسمان روز ای چو ماه آسمان / باده نوش و دار دل را شادمان (مسعودسعد: ۵۵۰ ).

گویش مازنی

( آسمان ) /aasemaan/ آسمان

واژه نامه بختیاریکا

( آسمان ) کَوو پَهن؛ کَوو پیر

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] آسمان. آسمان در مقابل و بالای زمین قرار دارد و از آن با کلمه سماء نیز یاد می شود.
معادل واژه «آسمان» در عربی «سماء» است به معنی «آنجه در بالا جای دارد، سقف یا سایبان».
ابن منظور، لسان العرب، ذیل واژه
در قرآن کریم آسمان گاه به صورت مفرد (سماء)
انعام/سوره۶، آیه۳۵.
پاره ای از مفسران در توضیح آیات مربوط به چگونگی آفرینش آسمانها مطالب کوتاه و بلندی آورده اند: آسمان همچون زمین یک پاره بود و سپس خداوند ان را ۷ بخش گردانید.
محمدبن جریر طبری، تفسیر، ج۷، ص۱۴، بیروت، دارالمعرفه للطباعه و النشر، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
...

[ویکی فقه] آسمان (قرآن). آسمان در قرآن کریم به صورت مفرد و جمع بیش از سیصد بار به کار رفته است. که معنای واحدی دارد.
آسمان، معادل عربی سماء به معنای جهت بالا است و آسمان هر چیز همان است که بالای آن قرار گرفته باشد.
راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ج۱، ص۲۴۳.
آسمان در قیامت، استقرار آسمان ها، اعتدال آسمان ها، انشقاق آسمان ها، برکات آسمان ها، تدبیر آسمان ها، تزیین آسمان ها، تعدد آسمان ها، حاکم آسمان ها، خلقت آسمان ها.

دانشنامه عمومی

آسمان. آسمان یا سپهر، بخشی از جو یا فضای بالای خارج از زمین است که از سطح زمین دیده می شود. به دلایل گوناگون، امکان تعریف دقیق آن وجود ندارد. رنگ اصلی آسمان سیاه است ولی در طول روز، آسمان آبی دیده می شود که دلیل آن پراکندگی نور خورشید با طول موج های متفاوت است. نور خورشید اگرچه سفید به نظر می رسد اما در حقیقت مانند رنگین کمان از هفت رنگ یعنی قرمز، نارنجی، زرد، سبز، آبی، نیلی و بنفش تشکیل شده است که وقتی با هم ترکیب می شوند به رنگ سفید دیده می شوند. [ ۱] نور سفید زمانی که به یک جسم شفاف مانند منشور برخورد کند به هفت رنگ تشکیل دهنده اش تجزیه می شود.
بعضی از این نورها طول موج کوتاهی دارند و سرعت انتشارشان بیشتر است و بعضی طول موج بلندتری دارند و سرعت انتشار کمتری دارند.
در بین رنگ های مختلف نور سفید، رنگ آبی دارای کوتاهترین طول موج ها و بیشترین سرعت انتشار است و رنگ قرمز دارای بلندترین طول موج و کمترین سرعت انتشار را دارد.
اتمسفر یا جو زمین دارای گازها و ذرات مختلف است. وقتی نور خورشید به سمت زمین می آید و به اتمسفر زمین می رسد با برخورد کردن به این مولکول های گاز پراکنده می شود. اما پراکندگی این رنگ ها به دلیل طول موج های گوناگون آنها متفاوت است. چون رنگ آبی در بین رنگ ها دارای کوتاهترین طول موج و بیشترین سرعت پراکندگی است بیشتر از بقیه رنگ ها پخش می شود.
پس وقتی در روز به آسمان بالای سر خودمان نگاه می کنیم بیشتر این نورهای آبی که پراکنده شده اند به چشم ما می رسد و ما آسمان را آبی می بینیم.
رنگ آسمان با توجه به شرایط جو سیارات تغییر می کند.
• سپهر، فلک.
• هر یک از طبقات هفتگانه یا نه گانه افلاک در نظر قدما، فلک.
• یکی از ایزدان.
• روز بیست و هفتم از هر ماه خورشیدی. [ ۲]
مولانا
فردوسی
اوحدی
ناصرخسرو
با توجه ابیات فوق جنسیت آسمان مذکر ( مرد ) و زمین مؤنث ( زن ) می باشد.
بررسی اسطوره های اقوام و ملل مختلف حاکی از آن است که آسمان پیوسته نماد برتری و قدرت بوده است. در دوران اساطیری آسمان جایگاه خدایان بوده و به علت دست نیافتنی بودن و بی کرانگی و نیروی آفرینندگیِ ( باران ) آن نماد برتری خداوند تلقی شده است. یکی از ارزش های آسمان نرینگی و قدرت بارورکنندگی آن و ازدواج با مام زمین است.
بنا به روایات چینی آسمان ( یانگ ) پدر ( مذکر ) است و وصلت آن با زمین ( یین ) موجب پیدایش انسان شده است. [ ۷]
عکس آسمانعکس آسمانعکس آسمانعکس آسمانعکس آسمان

آسمان (فیلم ۱۹۵۲). آسمان ( به هندی: Amber ) فیلمی محصول سال ۱۹۵۲ و به کارگردانی جایانت دیسای است. در این فیلم بازیگرانی همچون راج کاپور، نرگس دات، آقا، بیپین گوپتا، تانوجا، هلن ایفای نقش کرده اند.
عکس آسمان (فیلم ۱۹۵۲)

آسمان (فیلم ۲۰۱۱). آسمان ( به تامیلی: Vaanam ) فیلمی محصول سال ۲۰۱۱ و به کارگردانی کریش است. در این فیلم بازیگرانی همچون سیلامباراسان، بهارات، آنوشکا شتی، پراکاش راج، سارانیا پونوانان، سونیا آگراوال، سانتانام و وگا تاموتیا ایفای نقش کرده اند.
عکس آسمان (فیلم ۲۰۱۱)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

آسمان (اساطیر). آسِمان (اساطیر)
در لغت به معنی سنگ . (در اوستایی ، پارسی باستان و سَنْسکْریت اَسمَن و اَسَن است). چون در دورۀ باستان سپهر را مانند سنگ می انگاشتند آن را آسمان خوانده اند. آسمان ایزد نگهبان سِپِهر و یاور اَمشاسِپَند شهریور است . این ایزد، که نخستین آفریدۀ اَهورامَزدا است ، بخشندۀ دارایی است و در نبرد اَهورامَزدا با اَهریمن وظیفۀ زندانی کردن اهریمن با او ست . بنابر روایت های کهن ایرانی، آسمان دارای چهار طبقه است . در تقویم زردشتیان ، روز بیست وهفتم هر ماه آسمان نامیده می شود.

آسمان (کتاب). آسِمان (کتاب)(Sky)
کتابی به نظم و نثر، تألیف روبن داریو، به زبان اسپانیایی، منتشرشده در ۱۸۸۸. قطعات منثور کتاب تصویری از خلجان های درونی شاعر به دست می­ دهد. درآمیختگی تصاویرِ قطعات منثور کتاب با لحن شخصی اثر، بدان وجه ه­ای خاص بخشیده است. بندهای ساده، آهنگین و موزون کتاب چونان رشته ­های قطعات منثور را به هم پیوند می­ زند. این اثر، با پیش­ نهادن گونه ­ای بینش سمبولیستی در برابر رئالیسم افراطی و رمانتیسم واقع ­گریز، تأثیری ژرف بر ادبیات اسپانیایی نهاد. آسمان کاملاً از سنت­ های ادبی حاکم در روزگار خود مجزاست، اما نمی­ توان پیوند آن را از ادبیات کلاسیک اسپانیایی نادیده انگاشت.

جدول کلمات

آسمان
سما, سپهر, فلک
سما

فارسی به عربی

ارتفاع , سماء , غرفة علویة

پیشنهاد کاربران

آس یعنی بیآویز مان هم پسوند نتوانستن است آت بیانداز آتمان نمی توانی بیاندازی آس بیآویز آسمان نمی توانی بیاویزی فضا و جایی که نمی شود چیزی آویخت
ایوان قدس ؛ کنایه از آسمان است :
بگذران مرکب از سپهر بلند
درکش ایوان قدس را بکمند.
نظامی ( هفت پیکر ص 10 ) .
آسمان:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " آسمان" می نویسد : ( ( آسمان در پهلوی در ریخت asmān بکار می رفته است . ستاک واژه آس به معنی سنگ می تواند بود. این نام شاید از باوری باستانی به یادگار مانده باشد که بر پایه ی آن، گوهر و گونه آسمان را از سنگ می دانستنه اند. ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( به بزم اندرون آسمان سخاست
به رزم اندرون تیز چنگ اژدهاست. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 227. )
آسمان در لغت عرب به هر چیز گفته می شود که در طرف بالا قرار گرفته باشد .

اطلس فلک ؛ کنایه از آسمان. فلک اطلس :
ز اطلس فلکم پرده در طنبی است
بطاقچه مه و خور جام و کاسه حلبی است.
نظام قاری ( دیوان البسه ص 49 ) .
ز اطلس فلک ار زآن که خلعتی دوزی
بقد معنی قاری قصیر می آید.
نظام قاری ( دیوان البسه ص 76 ) .
گردنای چرخ. [ گ َ ی ِ چ َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آسمان. ( برهان ) ( آنندراج ) :
پاکا منزها تو نهادی به امرخویش
در گردنای چرخ سکون و بقای خویش.
خاقانی.
آسمان به زبان سنگسری
آسمون sermon
هِوا heva
چترمینا
تتق نیلی. [ ت ُ ت ُ ق ِ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است. ( برهان ) ( آنندراج ) . آسمان. ( فرهنگ رشیدی ) ( ناظم الاطباء ) . || ابر سیاه. ( برهان ) ( از فرهنگ رشیدی ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . رجوع به تتق و دیگر ترکیبهای آن شود.
آسمان در سنسکریت اصمان aśmAn به معنی زندگی افشان یا زندگی بخش یا پخش کننده ی زندگی است؛ در پارسی باستان اسمانم: asmAnam، در اوستایی: اسانه asAna، و اسن asan و در سغدی سمان smAn، و اِسمانesmAn؛ در پهلوی: اَسمان asmAn و آسمان، AsmAn؛ و در پارتی و مانوی: آسمان AsmAn با همان معنی سنسکریت آن است.
( هوش آباد ) هوش آباد. ( اِ مرکب ) به معنی آسمان است که محل عقل و روح باشد. ( انجمن آرا ) .
آس به معنی سنگ و مان به معنی ماه یعنی سنگ ماه. در اساطیر ایرانی زمین یک سطح چهار گوش با چهار ستون است که بر روی آن آسمان قرار دارد و خورشید و ماه سوراخ هایی هستند که نور را به زمین می رسانند و نور همان خالق اهورامزدا است.
پرده خماهن ؛ کنایه از آسمان است. ( برهان ) . فلک. ( رشیدی ) .
قبای زربفت . [ ق َ ی ِ زَ ب َ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است در شبهای تاریک بی ابر وآن را قبه ٔ زربفت هم میگویند. ( برهان ) ( آنندراج ) .
طاق دریا شکوه . [ ق ِ دَرْ ش ُ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه است از آسمان : بر آنم که این طاق دریا شکوه معلق چو دودیست بر اوج کوه . نظامی .
حصار معلق . [ ح ِ رِ م ُ ع َل ْ ل َ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حصار فیروزه . کنایت از آسمان . ( مجموعه ٔ مترادفات ) ( آنندراج ) .
گنبد تیزگشت . [ گُم ْ ب َ دِ گ َ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است : پراندیشه از گنبد تیزگشت که فردا به سر بر چه خواهد گذشت . نظامی .
کاسهٔ نگون. [ س َ / س ِ ی ِ ن ِ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بمعنی کاسه مینا است که آسمان باشد. ( برهان ) .
کاسهٔ مینا. [ س َ / س ِ ی ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است. ( برهان ) ( آنندراج ) .
آسمان واژه ای پارسی است:
در شاخه آرین:
در ریخت پارسی اوستایی: ASMAN
در ریخت پارسی دوران باستان: ATHANGAINA
در ریخت پارسی پهلوی: ASMĀN
در ریخت کردی: ESMAN
در ریخت پشتو: ĀSMĀN
در ریخت سانسکریت: ASHMAN, ĀSMAN
...
[مشاهده متن کامل]

همچنین واژگان همریشه دیگر زبان های هند و اروپایی ( مشاهده در پایین )
پَسگشت ( =مرجع ) : برگه63 از نبیگِ ( فرهنگ ریشه های هند و اروپایی زبان پارسی )

اسمان
گنبدکهن . [ گُم ْ ب َ دِ ک ُ هََ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) فلک . ( مؤید الفضلاء ) .
عالم بالا. [ ل َ م ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آسمان . ( ناظم الاطباء ) .
گمان می کنم اینگونه باشد
آ پیشوند منفی ساز
زم ( سَم ) به معنای زمین
آ زَم ( آسَم ) یعنی زمین نه
ان واژگان جمع در پارسی است.
آسمان یعنی تمام جاهایی که روی زمین نیست.
یا اینگونه هم می تواند باشد
...
[مشاهده متن کامل]

آ پیشوند منفی ساز
سم، زم به معنای سرما و جای سرد
آسم یعنی جای گرم
ان واژگان جمع است.
آسمان یعنی جایی که همه گرما از آن می آید.
بستگی به قدمت واژه دارد، اما به نظرم یکی از این دو گونه است.
شاید هم هردو معنی را هم زمان باهم داشته باشد، چون خود واژه زمین هم به معنای جای سرد است.

سبز میدان . [ س َ م َ / م ِ ] ( اِمرکب ) کنایه از آسمان . ( ناظم الاطباء ) ( استینگاس ) .
کرسی خداوند ؛ آسمان. ( قاموس کتاب مقدس ) .
تخته نرد آبنوسی . [ ت َ ت َ / ت ِ ن َ دِ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از فلک . ( انجمن آرا ) . فلک . ( فرهنگ رشیدی ) . فلک البروج . ( ناظم الاطباء ) : بزیر تخته نرد آبنوسی نهان شد کعبتین سندروسی . نظامی .
لاجوردی طبق ؛ کنایه است از آسمان :
چنان نادر افتاده در روضه ای
که برلاجوردی طبق بیضه ای.
سعدی.
طشت سرنگون ؛ کنایه از آسمان :
چند خونهای هرزه خواهی ریخت
زیر این طشت سرنگون بلند.
خاقانی.
- کاسه سرنگون ؛ کنایه از آسمان :
زهر است مرا غذای هرروزه
زین کاسه سرنگون فیروزه.
خاقانی.
گنبد بیستون ؛ کنایه از آسمان. ( یادداشت مؤلف ) :
او راست بنای بیستونی
این گنبد گرد گرد اخضر.
ناصرخسرو.
روضه فیروزه رنگ ؛ کنایه از آسمان. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از برهان ) .
کبود حصار. [ ک َ ح ِ ] ( اِ مرکب ) بمعنی کبود تشت است که کنایه از آسمان باشد. ( برهان ) . کبود حصار. کبود طشت . کنایه از آسمان است . ( آنندراج ) ( انجمن آرای ناصری ) . آسمان اول . ( مؤید الفضلاء ) . آسمان . ( مجموعه ٔ مترادفات ص 10 ) :
...
[مشاهده متن کامل]

گذشت عمری تا زیر این کبود حصار
بجرم آدم ماضی مطیع برزگرم .
سنائی .
دیده بانان این کبود حصار
روز کورند یا اولوا الابصار.
خاقانی .

چادر نیلاب کرده ؛ کنایه از آسمان . ( فرهنگ فارسی معین ) :
نام مردی کی نشیند بر تو تا از روی طمع
چون زنان در زیر این نیلاب کرده چادری .
خاقانی ( از فرهنگ فارسی معین ) .
قدح لاجوردی. [ ق َ دَ ح ِ ج ِ وَ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان باشد. ( برهان )
پرده نیلگون ؛ کنایه از آسمان است. ( برهان ) .
سایبان فلک ؛ کنایه از آسمان :
بپرهیز از این سایبان فلک
بسی داند این سایه مکر و حیل.
ناصرخسرو.
نیم خایه چرخ ؛ کنایه ازآسمان است :
ای چتر توزیر سایه چرخ
زردی ده نیم خایه چرخ.
خاقانی ( ازانجمن آرا ) .
شبگون عیار. [ ش َ ن ِ عَی یا ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است. ( برهان قاطع ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) .
گردان سپهر
سپهر ازرق. [ س ِ پ ِ رِ اَ رَ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان :
نیست همتای تو در ظل سپهر ازرق
این نه زرقست بدین گفته نیَم زرق فروش.
سوزنی.
خیمه زنگاری
کنایه از آسمان
کبود غدیر. [ ک َ غ َ ] ( اِ مرکب ) آبگیر کبودرنگ. || کنایه از آسمان است. ( مجموعه ٔ مترادفات ص 11 ) . کبود حصار. کبود طشت :
ز مهر زورق سیمین ماه بر خورشید
هزار چشمه ٔسیماب از این کبود غدیر.
سعدی ( از مجموعه ٔ مترادفات ) .
و رجوع به کبود طشت و کبود تشت شود.
حلقه ٔ آبگون. [ ح َ ق َ ی ِ ] ( ترکیب وصفی، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است. ( برهان ) ( آنندراج ) ( انجمن آرای ناصری ) .
گنبد کبود. [ گُم ْ ب َ دِ ک َ ] ( ترکیب وصفی، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است.
طاس آبگون. [ س ِ ] ( ترکیب وصفی، اِ مرکب ) به معنی طارم نیلگون است که کنایه از آسمان باشد. ( برهان ) .
- طشت سرنگون ؛ کنایه از آسمان :
چند خونهای هرزه خواهی ریخت
زیر این طشت سرنگون بلند.
خاقانی.
- کاسه ٔ سرنگون ؛ کنایه از آسمان :
زهر است مرا غذای هرروزه
زین کاسه ٔ سرنگون فیروزه.
خاقانی.
هفت ایوان. [ هََ اَی ْ /اِی ] ( اِ مرکب ) کنایه از هفت آسمان است. ( برهان ) .
کبود ایوان. [ ک َ اَی ْ / اِی ْ ] ( اِ مرکب ) کنایه از آسمان است :
شنگرف ز اشک من ستاند
صورتگر این کبود ایوان.
خاقانی.
- ایوان قدس ؛ کنایه از آسمان است :
بگذران مرکب از سپهر بلند
درکش ایوان قدس را بکمند.
نظامی ( هفت پیکر ص 10 ) .
قندیل دو سر
کنایه از آسمان است
عالم بالا
سرای هفت رخشان
کنایه از آسمان
پیمان: در پهلوی ساسانی پتمان patmān و در اوستائی پَتی مانَ بوده است.
دشمن: در پهلوی دوشمِن dušmen و دوژمِن duhmen بوده است. ستاک واژه من به چم اندیشه است و همان است که در " مَنِش " و" مینو" نیز دیده می آید و در ریخت مان در " گمان" و "هومان". دُش یا دُژ پیشاوندی است وارونه ی" بِه" و هو که معنای واژه را از نیک به بد وا می گرداند. " دشمن" در چم ریشه ای، بدمنش و بداندیش است وارونه ی بهمن به معنی بهمنش و نیک اندیش.
...
[مشاهده متن کامل]

نریمان : narimān در اوستایی به چم نر منش، مرد سرشت و دلیر و پهلوان
پشیمان: در پهلوی پَشِمان pašēmān است. بنونیست ایرانشناس مصری تبار فرانسوی این واژه را برآمده از پاتیش مانَه pātiš - māna دانسته است، به چم جان یا اندیشه ای که به خویشتن باز می گردد
پشمک: پشم ( در پهلوی ساسانی به همین ریخت و چم به کار میرفته: pašm ) و پسوند ک تشابه
سامان: در پهلوی ساسانی به دو شکل sahmān و sāmān بکار میرفته که همین چم را دارا بودند.
سازمان : با همین گویش ( sāzmān ) در واژه نامه پهلوی موجود است و به مانای ساختن ، نظم و ترتیب میباشد.
دانش: در پهلوی دانشن dānišn بوده است
بهره: در پهلوی در ریخت بهرکbahrak بکار می رفته است و ریختی پساوندی از بهر است. ریختی دیگر از بهر، بَخْر است که با در هم ریختگی و جابجایی آوایی در ریخت بَرْخ مانده است
ریسمان: در پهلوی rasan و ristak بوده با ایجاد پویه ریسیدن به ریسمان دگرگون شده.
فرمان: در پهلوی فرَمان framān بوده است
مانا: از بن مضارع ماندن و آ تشکیل شده و صفت مشبهه ساخته است. به چم همیشگی و جاویدان و ماندنی است. در معنای پهلوی به معنای مانند به کار رفته است.
یادگار: در پهلوی ساسانی اَیاتگار ayātgār بوده است.
روزگار: در پهلوی رُچگار rōğgār بوده است.
مانند: در پهلوی ماناmana.
ماندن: پارسی باستان و اوستا، من ( انتظار کشیدن ) . پهلوی، مانیشتن، مانیشن māništan، mānišn
مانتو: فرانسوی
واژه نامه پارسی پهلوی دیوید مکنزی
نامه ی باستان ، میر جلال الدین کزازی

آسمان:
در پهلوی ساسانی آسمان āsmān و به همین چم بوده.
قهرمان:
این واژه در پهلوی ساسانی کوهرومان kuhr - u - mān به چم فرد کار اندیش و چاره یاب بوده.
خانه:
پارسی باستان ( هخامنشی ) : کانا kānā
...
[مشاهده متن کامل]

پارسی میانه ( پهلوی ساسانی ) : خانک xānak
پارسی نوین: خانه xāne
خانوار: خانه وار ( وار به چم دارنده: امیدوار، سوگوار )
خانواده: خانه واده ( واده پسوند نسبیت اوستایی: کِواده، نواده:نوه واده )
خانمان: خانه مان ( در پهلوی نیز به کار میرفته: xānmān )
مان [فرهنگ معین]:
۱. اسباب و اثاثیه خانه ۲. مثل و مانند ۳. خانه ۴. به صورت پسوند در کلمات مرکب آید و به معنی محل، جا و خانه ۵. در بعضی کلمات به معنی "منش" و "اندیشه" آید: شادمان، قهرمان . ۶. از ریشه فعل اسم معنی ( اسم مصدر )
دودمان: در پهلوی دوتک مان dutak - mān بوده که از دوده ( dutak ) به چم خوانواده و نسب، و مان mān به چم جا و خانه ساخته شده.

Aseman

آسمان به عبری :‬‫השמים ( hashamaim )
آسمان به عربی : السماء ( alsama )


آفرین ماشوخیا. متن منطقی نوشتی. این خوبه.
کلمه atman یا آتمان به زبان سانسکریت به معنای روان می باشد. هندوان و بوداییان معتقدند که کیهان ظهور برهمان است و آتمان روان او و روان های موجودات زنده ذراتی از روان کل بر همان می باشند و پس از حلول های زنجیره ای در پایان دوباره به آتمان برهمان می پیوندند و پس از یکی شدن با او به رستگاری و حالت نیروانا یا آرامش کامل می رسند. البته به احتمال قوی واژه " آتم " در اصل به معنای عامل تنفس یا عامل عمل دم و بازدم می باشد و پسوند " ان " نشانه جمع. و ارگان ریه یا شُش ابزاری است که عامل تنفس یا روان از آن استفاده می نماید که تن را زنده نگه دارد.
...
[مشاهده متن کامل]

لذا احتمالا بین آتمان به زبان سانسکریت و آسمان به زبان فارسی یک قرابت و نزدیکی وجود دارد. آسمان را میتوان بصورت : آسم ان نوشت. پسوند " ان " در این جا هم نقش جمع را بازی میکند. بیماری آسم یا تنگی نفس احتمالا ریشه در همین کلمه دارد و خود این کلمه همان تنفس یا دم و بازدم معنی میدهد. و منظور از دم و بازدم همان عمل بازو بسته شدن است. لذا آسمان جمع عمل باز و بسته شدن است. طبق نظریه علمی مه بانگ آسمان یا فضای سه بعدی کیهانی دارای استعداد باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض می باشد و حدود ۱۴ میلیارد سال پیش شروع به انبساط نموده است.

پروین
ثریا
فلک
گردون

اگه کسی تونست از طریق نظریه های ریشه شناسان بزرگ جهان نه خاورمیانه ای این معنی رو ثابت کنه. قبوله. در موقعی پذیرفته میشه که اثبات بشه. چونکه یه زبانشناس خودمانی اینوگفته که قبول نیست. هر کشوری دوست داره
...
[مشاهده متن کامل]
کلمات به زبان اون کشور برگرده. چینی ها توی خودشون می گن که کلمات همه به ما بر می گرده. هندی ها هم همینطور. همچنین عرب ها و همسایگانش هم همینطور. در زبان تعصبی نباشید. دنبال حقایق باشید. ایرانی ها خیلی با هوش بودند. ممکن نیست که این کلمه چنین معنی بدهد. حتما معنای پربار تری دارد که ممکن است برای تفسیر آن چندین صفحه نوشته بشود.

سنگ آسیاب را آس می گویند و این سنگ دایره ای است، آسمان یعنی مانند آس، علم و آگاهی نامگذار آسمان را نشان می دهد.
واقعا تمام معانی که گفته شد همش اشتباست. این همه کتاب است بیشتر مطالعه کنید. آخه آسمان چطور می شه سنگ اینو از استاد کزازی انتظار نداشتم.
سپهر

آس ِِ مان
اگر فرض کنیم واژه پاسور به معنی پایین باشد و آسور به معنی بالا باشد
و آس مخفف واژه آسور به معنی بالا باشد
مثلا اگر این فضای بالایی برای یک نفر بود میتوانست ( آسم ) باشد
میتوان در معنی آن نتیجه گرفت که چون فضای بالایی مال همه و مشترک با همه آدم ها بوده پسوند ( ِ مان )
...
[مشاهده متن کامل]

گرفته مانند کتابمان یا سرزمینمان و شده ( آسمان )
یعنی بالایی که برای ماست یا بالایی که برای همه ی ما است.

آسمان از ترکیب آس مان است.
آس به معنای ابزاری برای آرد کردن گندم و مانند آن است و آسیاب به معنی آس که با آب کار کند یا آسیاباد که با باد حرکت کند. و مان پسونود شباهت است. یعنی مانند آس.
و ترکی هم نیست و فارسی اصیل است
سپهر، سما، طارم، عرش، فلک، کرسی، گردون، فضا، هوا
رنگ آسمان تراشیدن: کار بیهوده و تمنای غیر ممکن کردن ، در بیت زیر ایهاماً رنگ و آبروی آن ماه رخسار را از میان بردن .
گفت امشب به بوسه قانع باش
بیش از این رنگ آسمان متراش
( هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص 508 )
به بیست و هفتمین روز هر ماه در گاهشمار و گاهنامه پارسی آسمان روز گویند.
عظمت و بزرگی
اپهر
اتهر
در زبان ترکی استانبولی می شود: گوک
یکی دیگر از مهنی ها : فلک . آسمان
چرخ فلک
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٧٢)

بپرس