افرینش عرفانی ابن عربی

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] آفرینش عرفانی ابن عربی. در جهانی شناسی عرفانی ابن عربی نخستین انگیزه آفرینش جهان از سوی خدا و نیز پیدایش جهان ، این بود که خدا دوست داشت که از سوی آفریدگان شناخته شود و از این رو آنان را آفرید. اکنون می توان پرسید که جریان آفرینش و پیدایش هر آن چه غیر از خداست - یعنی جهان - از دیدگاه ابن عربی چگونه بوده است ؟
در این جا، پیش از هر چیز باید به این نکته مهم اشاره کنیم که مفهوم آفریدن یا خلق ، از دیدگاه ابن عربی ، از مفهوم و معنای متداول آن به دور است .
← خلق از عدم مطلق
پیش از این گفته شد که ابن عربی بر اهمیت مقوله تجلی یا تجلی ِ الهی تأکید می کند. در این جا نیز باید بار دیگر تأکید شود که از دیدگاه ابن عربی و حکمت الهی عرفانی وی و نیز همه وابستگان به مکتب وی ، آفرینش از آغاز و هم چنان ، سلسله ای از تجلیات الهی است . به دیگر سخن ، آفرینش از سوی خدا و انگیزه آن ، همان تجلی بوده است و هست و خواهد بود، زیرا آفرینش ، چنان که خواهیم دید، از دیدگاه ابن عربی ، کنشی ناگسستنی و همیشگی از سوی خداست که وی آن را «خلق مستمر» می نامد. جهان هستی چیزی نیست ، جز ظهور حق ، به تجلی ، در صورت های موجودات . ابن عربی بر این نکته تأکید می کند که اگر تجلی حق بر هر چیزی نبود، شیئیت ِ آن چیز آشکار نمی شد. خدا گفته است : «سخن ما به هر چیزی ، هرگاه آن را اراده کنیم ، این است که به آن می گوییم : باش ». این که خدا می گوید: «هرگاه آن را اراده کنیم (بخواهیم )»، یعنی توجه الهی به ایجاد آن چیز. جهان به ظهور و تجلی حق ، پایدار است . ابن عربی می افزاید که این طریقه یاران ماست که همان طریقه نبوت است .
ابن عربی ، محمد، ج۱، ص۱۸۸، الفتوحات المکیة، بولاق ، ۱۲۹۳ق .
چنان که دیدیم ، ابن عربی نظریه خود را درباره آفرینش جهان و آفریدگان ، با یک مقوله بنیادی جهان شناسی خود، یعنی عشق و محبت پیوند می دهد. همین مقوله نیز نزد او به مقوله تجلی پیوند می خورد و در این پیوند، اندیشه های بسیار توجه انگیز و ابتکاری او درباره آفرینندگی همیشگی خدا و آفرینش مستمر موجودات و گرایش و جنبش دائمی آن ها به سوی حق ، عرضه می شوند. ابن عربی ، در جایی ، پس از اشاره به آفرینش زمین و این که زمین هم اکنون نیز، پیوسته در حال فرود آمدن است ، این مفهوم را گسترش می دهد و می گوید: همگی جهان ، جاودانه در جست و جوی مرکزی ، در کار فرود آمدن است و این جست و جو، طلب معرفت - یعنی شناخت حق - است و مرکز آن همان چیزی است که جهان بر آن استوار می گردد و پس از آن دیگر جست و جویی نیست ، اما چنین مرکز و مستقری وجود ندارد و نزول جهان برای جست و جو، همیشگی و مستمر است که از آن به طلب حق تعبیر می شود. پس حق ، مطلوب ِ جهان است و این طلب ، در جهان ، تجلی را برگزیده است که برای جهان تعشّقی به حق را پدید آورده است . جهان در جست و جوی حق است با حرکتی عشقی . هم چنین حرکت دیگر جنبندگان ، از محبت و عشق است که جز با این تجلی ، درست نمی آید. کیست که عاشق این تجلی نیست ؟ حق موصوف به زیبایی است و زیبایی به ذات خود معشوق است . اگر خدا در صورت جمال تجلی نکرده بود، جهان پدیدار نمی شد. بیرون آمدن جهان به سوی هستی ، از ره گذر آن عشق بود. اصل حرکت جهان ، عشقی بوده است و این حال هم چنان ادامه یافته است . پس جنبش جهان ، همیشگی و بی پایان است . اگر امری یافت می شد، به نام مرکز که جهان بدان منتهی می گردید و پایان به سوی او بود، آن گاه جهان ضرورتاً بر هم ساکن می شد، حرکت و امداد الهی نیز باطل می شد و این به فنای جهان و از میان رفتن عین ِ آن ، می انجامید.اما امر بر خلاف این است . اکثر مردم از حرکت جهان و این حقیقت که جهان در کل آن متحرک است ، آگاه نیستند. عدم هرگز به جهان ، از حیث جوهر آن ، راه نمی یابد و یک صورت هرگز دو زمان ، باقی نمی ماند. آفرینش هم چنان ادامه دارد و اعیان موجودات ، همواره صورتی را رها می کنند و صورتی دیگر را می پذیرند. جهان در هر دمی از حیث صورت در آفرینش نوینی است که در آن تکرار نیست .
ابن عربی ، محمد، ج۲، ص۶۷۷، الفتوحات المکیة، بولاق ، ۱۲۹۳ق .
...

پیشنهاد کاربران

بپرس