امخته

/~Amoxte/

لغت نامه دهخدا

( آمخته ) آمخته. [ م ُ ت َ / ت ِ ] ( ن مف / نف ) مخفف آموخته. تعلیم یافته. یادگرفته :
بکشتش بسی دشمنان بی شمار
که آمخته بد از پدر کارزار.
دقیقی.
|| تعلیم داده. یادداده. || در تداول امروزین ، خوکرده. معتاد. خوی گرفته. عادت گرفته.
- آمخته شدن ؛ معتاد شدن.
- آمخته کردن ؛ معتاد کردن.
- گنجشک آمخته ؛ گنجشک که کودکان آن را روزی چند بار بگاه معلوم طعمه دهند آلوده بافیون و آن را سر دهند و او در همان ساعت بازگردد.
- مثل گنجشک آمخته ؛ که در ساعت معلوم هر روز بجائی شود.

فرهنگ فارسی

( آمخته ) ( اسم ) ۱ - یاد گرفته تعلیم گرفته. ۲ - موئ دب فرهخته . ۳ - معتاد خوگر. ۴ - رام شده مائ نوس دست آموز .

فرهنگ معین

( آمخته ) (مُ تِ ) (ص مف . ) نک آموخته .

گویش مازنی

( آمخته ) /aamoKhte/ عادت کرده –انس گرفته - دست آموز

واژه نامه بختیاریکا

( آمُختِه ) ( تح ) ؛ ؛ آموخته؛ عادت کرده؛ دم زده؛ معتاد؛ وابسته؛ غیر از معنی رایجش؛ در بختیاری این معنی را می دهد.

پیشنهاد کاربران

آمُخْتِه: در گویش گوغر عادت کرده به انجام بعضی کارها.
با ضمه حرف م و فتحه حرف ت. .
ظاهرا به معنای آموخته است. آموزش دیده. .
اما این واژه در معنای عادت داشتن و کاری را با مهارت و بدون اراده و اختیار انجام دادن به کار می رفته است. در این واژه تاکید بر بی اختیاری در انجام امر مذموم بوده است.
...
[مشاهده متن کامل]

همچنین تفاوت ظریفی با واژه آموخته دارد.
آموخته در معنای اسم مفعول است. یعنی آموزش داده شده ولی آمخته در معنای یادگیرنده است. یعنی آموزش گرفته است. اسم فاعل است.
از واژه های متروک در برخی روستاهای فارس در منطقه شهر استخر باستانی.

در زبان لری بختیاری به
عادت می گویند *همان آموخته
است*

بپرس