امیز

/~Amiz/

لغت نامه دهخدا

( آمیز ) آمیز. ( نف مرخم ) به معنی آمیزنده ، در کلمات مرکّبه ، چون در مردم آمیز، رنگ آمیز و جز آن :
امرد آنگه که خوبروی بود
تلخ گفتار و تندخوی بود
چون بریش آمد و بلعنت شد
مردم آمیز و صلح جوی بود.
سعدی.
|| ( ن مف مرخم )به معنی آمیخته ، چون در آتش آمیز، حسرت آمیز، خشم آمیز، خصومت آمیز، دُردی آمیز، زهرآمیز، شکرآمیز، شهدآمیز،شهوت آمیز، طعن آمیز، عبیرآمیز، عنبرآمیز، غم آمیز، غمان آمیز، فرقت آمیز، کذب آمیز، کفرآمیز، مشک آمیز، مصلحت آمیز، نوش آمیز و جز آن :
مرا طبع نشگفت اگر تیز گشت
به پیری چنین آتش آمیز گشت.
فردوسی.
دروغ مصلحت آمیز به از راست فتنه انگیز. ( گلستان ).
مجوی عیش خوش از دور باژگون سپهر
که صاف این سرخم جمله دردی آمیز است.
حافظ.
خیال خال تو با خود به خاک خواهم برد
که تا ز خال تو خاکم شود عبیرآمیز.
حافظ.
میان جعفرآباد و مصلی
عبیرآمیز می آید شمالش.
حافظ.
درنزهةالقلوب حمداﷲ مستوفی عبارت ذیل آمده است : جص ، خاک رنگ آمیز است که بقوت آفتاب گچ شود - انتهی. و معنی آن بر نگارنده معلوم نشد. شاید نظایر دیگری پیدا شود و معنی روشن گردد.
و رجوع به آمیغ شود.

آمیز. ( اِمص ) آمیغ. مباشرت. صحبت. آرمش با. نزدیکی با. وقاع. || معاشرت. || آمیزش. ( برهان ). || مخلوط کردن دو چیز یا زیاده با یکدیگر. ( برهان ).
امیز. [ اَ ی َ ] ( ع ن تف ) ممتازتر. برتر: و کان ابن بطلان اعذب الفاظاً و اکثر ظرفاً و امیز فی الادب [ من ابن رضوان ]. ( عیون الانباء ج 1 ص 242 س 3 ).

فرهنگ فارسی

( آمیز ) ۱ - آمیزش مخلوط کردن . ۲ - معاشرت . ۳ - مباشرت آرمش آمیغ . ۴ - ( اسم ) در بعضی کلمات مرکب بمعنی ( آمیزنده ) آید : مردم آمیز رنگ آمیز . ۵ - ( اسم ) در برخی کلمات مرکب بمعنی ( آمیخته ) : حسرت آمیز شهوت آمیز شهد آمیز نوش آمیز .
ممتازتر . برتر

فرهنگ عمید

( آمیز ) ۱. = آمیختن
۲. آمیخته با (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): خشم آمیز، عبیرآمیز، مردم آمیز، مشک آمیز، دلم رمیدۀ لولی وشی ست شورانگیز / دروغ وعده و قتال وضع و رنگ آمیز (حافظ: ۵۳۶ ).
۳. (اسم مصدر ) [قدیمی] نزدیکی کردن، مقاربت، جماع.
۴. [قدیمی] همنشینی، دوستی، مراوده.

پیشنهاد کاربران

تلاشی افتخار امیز
همراه با
( آمیختن، آمیز، آمیغ، آمیزه ) همریشه هستند
واژگانی پارسی هستند.
در ریخت آریایی:
اوستایی: MINASHTI
پهلوی: AMIC, AMEXTAN
سانسکریت: MICRA
واژگان دیگر زبانهای هند و اروپایی که از این واژگان پارسی ریشه دارند ( مشاهده در تصویر پایین ) .
...
[مشاهده متن کامل]

پَسگشت ( =مرجع ) :برگه 71 - 72 از نبیگِ ( فرهنگ ریشه هایِ هند و اروپاییِ زبان پارسی ) .

امیزامیز
امیز=تحسین امیز /افتخار امیز/رنگ آمیز/سحرآمیز/اسرارآمیز/محبت امیز/تفکر امیز/صلح آمیز/خفت امیز/مهر آمیز/تحقیر آمیز/تمسخرآمیز
انگیز =شگفت انگیز/خیال انگیز/غم انگیز/شور انگیز/هیجان انگیز/هراس انگیز/اتش انگیز/غظب انگیز/اسف انگیز/حیرت انگیز/مهر انگیز/نفرت انگیز _
پادشا
تحسین آمیز
خشم امیز. تحسین امیز. محبت امیزو. . .
افتخارآمیز
شگفت انگیز
افتخار آمیز تحسین آمیز محبت آمیز سحر آمیز و. . . . .
شگفت انگیز، خیال انگیز
مردم آمیز
فروکاستنِ کارواژه "آمیختَن":
1 - پیشوندِ ( آ )
2 - میختَن ( با بُن کنونیِ "میز" ) که با واژگانِ mix و mischen ( آلمانی ) از یک ریشه می باشد.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
...
[مشاهده متن کامل]

می توان کارواژه "میختَن" را با پیشوندهایِ دیگر مانندِ اَن، هم، در، اندر و. . . بکار گرفت و نوکارواژه هایِ بیشتری را ساخت.

عموما با کلمه ی ماقبل خود پیوند دارد و معنای آمیختگی و پیوند را می رساند مثل خشونت آمیز
خیال آمیز. . . . تفکر آمیز. . . .
افتخار انگیز .
غرور امیز تحسین امیز. افتخار امیز. محبت امیز. تمسخر امیز
افتخارآمیز
تمسخر آمیز
آمیز و انگیز

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس