اگهی

/~Agahi/

مترادف اگهی: ( آگهی ) اطلاعیه، اعلامیه، اعلان، تبلیغ، استحضار، اطلاع

معنی انگلیسی:
flier, advertisement, announcement, notice, placard, plug, prospectus, publication, publicity, signboard, advertise, commercial, promo

لغت نامه دهخدا

( آگهی ) آگهی. [ گ َ ] ( حامص ، اِ ) مخفف آگاهی. خبر. نباء. اطلاع. آگاهی.علم. معرفت. خبرت. وقوف. عرفان. شناخت :
بدو گفت کای مهتر کاروان
مرا آگهی ده ز بارنهان.
فردوسی.
بایران رسدزین بدی آگهی
برآشوبد این روزگار بهی.
فردوسی.
چو آمد ببغداد از او آگهی
که آمد خریدار تخت مهی
همه شهر از آگاهی آرام یافت
جهانجوی ازآرامشان کام یافت.
فردوسی.
که من این آگهی دیگر شنیدم
چنان دانم که من بهتر شنیدم.
( ویس ورامین ).
به گفتن گرفتند راز نهان
بگسترد از آن آگهی در جهان.
شمسی ( یوسف و زلیخا ).
بیزدان بخشنده دادگر
که آگاهیم ده ز کار پدر
که باشد کنار من از وی تهی
هنوزم نیامد از او آگهی.
شمسی ( یوسف و زلیخا ).
بیاورد چون آگهی یافت شاه
فرستاد مردم پَس ِ ما براه.
شمسی ( یوسف و زلیخا ).
ملک را هم بشب آگهی دادند. ( گلستان ).
بَریدِ باد صبا دوشم آگهی آورد
که روز محنت و غم رو بکوتهی آورد.
حافظ.
|| شهرت. صیت. اشتهار :
بهر هفت کشور ز من آگهیست
ستاره رخ روشنم را رهیست.
شمسی ( یوسف و زلیخا ).
|| روایت. اثَر. حدیث :
چنین آورد راستگو آگهی
که چون شد بخانه رسول چهی...
شمسی ( یوسف و زلیخا ).
|| علم. استحضار :
که از مرز هیتال تا مرز چین
نباید که کس پی نهد بر زمین
مگر به آگهی و بفرمان ما
روان بسته دارد ز پیمان ما.
فردوسی.
ز رنج و ز بدْشان نبد آگهی
میان بسته دیوان بسان رهی.
فردوسی.
- از آگهی رفتن ( بشدن ) ؛ از خویش بی خویش ، از خود بی خود گشتن. مغمی علیه گردیدن :
شهنشه مست بود از باده بیهوش
برفت از آگهی و شد از او هوش.
( ویس و رامین ).
|| اعلام :
چو آمد به بغداد از او آگهی
که آمد خریدار تخت مهی
همه شهر از آگاهی آرام یافت
دل شاه از آرامشان کام یافت.
فردوسی.
|| سماع. شنودن :
تو دانی که دیدن به از آگهی است
میان شنیدن همیشه تهی است.
فردوسی.
|| علم. خبرت. معرفت :
چون سِر و ماهیت جان مخبر است بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( آگهی ) ( اسم ) ۱ - خبر اطلاع آگاهی . ۲ - علم معرفت عرفان . ۳ - شهرت صیت اشتهار . ۴ - روایت اثر حدیث . ۵ - استحضار اطلاع . ۶ - جاسوسی انهائ ۷ - خبری که از جانب فردی یا موئ سسهای در روزنامه ها و مجلات و رادیو و تلوزیون انتشار یابد و آن غالبا جنب. تبلیغاتی دارد اعلان . ۸ - نوشته ای که خبر یا دستوری نو دهد . ۹ - اعلامیه ای که بانک به مشتری فرستد یا از آگهی بشدن . از خود بیخود شدن بیهوش گردیدن
مخفف آگاهی تخلص شاعری از یزد

فرهنگ معین

( آگهی ) (گَ ) (حامص . ) ۱ - آگاهی ، اطلاع . ۲ - علم ، معرفت . ۳ - خبری که از جانب فردی یا مؤسسه ای در روزنامه ها و مجلات و رادیو و تلویزیون انتشار یابد و آن غالباً جنبة تبلیغاتی دارد.

فرهنگ عمید

( آگهی ) ۱. نوشته ای که به وسیلۀ آن مطلبی را به اطلاع مردم برسانند، مطلبی که از طرف کسی یا بنگاهی به وسیلۀ روزنامه یا رادیو یا تلویزیون انتشار داده شود و جنبۀ تبلیغ داشته باشد، اعلان.
۲. [قدیمی] آگاهی، اطلاع، خبر.

جدول کلمات

آگهی
رکلام, خبر, اعلان, اعلام

مترادف ها

assertion (اسم)
تاکید، مدعی، اعلامیه، اعلان، اگهی، اثبات، ادعا، بیانیه، اظهارنامه، تایید ادعا، اخبار

announcement (اسم)
خبر، اعلان، اگهی

proclamation (اسم)
اعلامیه، اعلان، اگهی، بیانیه، انتشار، ابلاغیه

notice (اسم)
خبر، توجه، اعلان، اگهی، اطلاع، اخطار

advertisement (اسم)
خبر، اگاهی، اعلان، اگهی

advertising (اسم)
اعلان، اگهی

ticket (اسم)
اگهی، برچسب، بلیط، ورقه

annunciation (اسم)
اگهی، بشارت، اعلام

poster (اسم)
اعلان، اگهی

caveat (اسم)
اگهی، اخطار، پیش بینی احتیاطی

indiction (اسم)
اگهی، اعلام، ارزیابی، مالیات پانزده ساله املاک، دوره پانزده ساله

فارسی به عربی

تحذیر , زعم , ملاحظة , ملصق

پیشنهاد کاربران

خبر
به معنی آگاه کننده هم میشه
واژه آگهی کاملا پارسی است چون در عربی می شود اطلاعیه این واژه یعنی آگهی صد درصد پارسی است.
Bill
Flyer
رکلام. . . . . اعلامیه . . . . . . .
notice
آگهی ( بخصوص روزنامه )
اطلاعیه، اعلامیه، اعلان، تبلیغ، استحضار، اطلاع، رکلام
رکلام

بپرس