ابرو

/~Aberu/

مترادف ابرو: ( آبرو ) احترام، اعتبار، جاه، حرمت، حیثیت، شرف، عرض، عرق، عزت، قدر، منزلت، ناموس

معنی انگلیسی:
sluice, face, honor, prestige, reputation, respectability, respect, credit, honour, aqueduct, brow, eyebrow, brace, gutter, aqueduct, watercourse, guttur

فرهنگ اسم ها

لغت نامه دهخدا

( آبرو ) آبرو. [رَ / رُو ] ( اِ مرکب ) راهی برای گذشتن آب باران و غیر آن. آب راهه. راه آب. || مسیل. ( صراح ).

آبرو. ( اِخ ) تخلص شاه نجم الدین حاکم دهلی ، متوفی به 1161 هَ. ق. || لقب حافظ ابرو.

آبرو. [ ب ِ ] ( اِ مرکب ) آبروی. آب روی. جاه. اعتبار.شرف. عِرض. ارج. ناموس. قدر. ( ربنجنی ) :
شو این نامه خسروی بازگو
بدین جوی نزد مهان آبرو.
فردوسی.
آبرو میرود ای ابر خطاشوی ببار
که بدیوان عمل نامه سیاه آمده ایم.
حافظ.
در حفظ آبرو ز گهر باش سخت تر
کین آب رفته بازنیاید بجوی خویش.
صائب.
- امثال :
آبی که آبرو ببرد در گلو مریز.
و رجوع به آبروی شود.
ابرو. [ اَ ] ( اِ ) مجموع موی روئیده بر ظاهر استخوان قوسی شکل بالای کاسه چشم به زیر پیشانی. حاجب. برو :
کز موی سرت عزیزتر باشد
هرچند فروتر است از او ابرو.
ناصرخسرو.
رقیبان غافل و ما را از آن چشم و جبین هر دم
هزاران گونه پیغام است و حاجب در میان ابرو.
حافظ.
دگر حور و پری را کس نگوید با چنین حسنی
که این را اینچنین چشم است و آنرا آنچنان ابرو.
حافظ.
ابرو بنما که جان دهم جان
بی بسمله بسملم مگردان.
واله هروی.
- ابرو بهم درکشیدن. چین بر ابرو افکندن یا انداختن. چین آوردن ابرو. گره بر ابرو افکندن یا انداختن. گوشه ابرو ترش کردن. ابروان پر از چین کردن. ابرو بچین کردن. ابرو ترش کردن. ابرو تافتن بر. ابرو یا ابروان درهم یا برهم کشیدن ؛ عبوس کردن. روی ترش کردن. گره به پیشانی درافکندن و در تداول عامه ، اخم کردن یعنی شکنج در ابرو آوردن نشانه ناخرسندی یا خشم را :
او کرده ترش گوشه ابروز سر خشم
من منتظر آنکه چه دشنام برآید.
ابوشکور.
اگر ابروش چین آرد سزد گر روی من بیند
که رخسارم پر از چین است چون رخسار پهنانه.
کسائی مروزی.
سپاهش نشستند بر پشت زین
سرِ پر ز کین ابروان ْ پر ز چین.
فردوسی.
رزبان را بدو ابروی برافتاده گره
گفت لاحول و لاقوة الا باﷲ.
منوچهری.
کار ستوراست خور و خفت و خیز
شو تو بخور چون کنی ابرو بچین.
ناصرخسرو.
در آن نیمه زاهد سر پرغروربیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( آبرو ) ( اسم ) ۱ - عرق خوی آب رخ آب روی ۲ - اعتبار قدر جاه شرف عرض ناموس آب روی یا آبروی کسی را ریختن . ویرا مفتضح کردن او را رسوا نمودن .
جاه اعتبار
رود خانه ایست در اسپانیا که ببحرالروم ( مدیترانه ) میریزد و ۹۳٠ کیلومتر طول دارد .
خطی ازموکه درزیرپیشانی وبالای چشم می روید، برو، آبراهه، راه آب، راهی که برای عبور آب درست کنند، آب روی، آب رخ، اعتبار، شرف، ارج
( اسم ) مجموع موی روییده بر ظاهر استخوان قوسی شکل بالای کاس. چشم بزیر پیشانی حاجب برو . جمع : ابروان ابروها. یا ابرو بالا انداختن . بی میلی نشان دادن موافقت نکردن مخالفت کردن اشاره کردن بدیگری برای نپرداختن بکاری . یا ابرو تابیدن بر ابرو کج کردن بر . گره برابر و افکندن و نظایر آن : ابرو بمامتاب که ما دلشکسته ایم . یا ابرو خم نکردن . گرانی و رنجی را با رضا تحمل کردن . یا خط ابرو . علامتی است در کتابت برای پیوستن شعبی به اصلی و صورت آن این است یا خم به ابرو نیاوردن . تحمل کردن مشقت و ناله نکردن . یا گره بر ابرو افکندن یا انداختن . ابرو بهم در کشیدن چین بر ابرو افکندن یا انداختن چین آوردن ابرو . گوش. ابرو ترش کردن ابروان پر از چین کردن اخم کردن شکنج در ابرو آوردن نشان. نا خرسندی یا خشم را.
( آب رو ) ( اسم ) ۱ - گذرگاه آب معبر آب مجرای آب . ۲ - مسیل گذرگاه سیل .

فرهنگ معین

( آبرو ) (اِمر. ) ۱ - اعتبار، ناموس . ۲ - عرق ، خوی .
( اَ ) (اِ. ) مجموع موهای روییده بر ظاهر استخوان قوسی شکل بالای کاسة چشم زیر پیشانی . ،~ بالا انداختن بی میلی نشان دادن ، مخالفت کردن . ،خم به ~ نیاوردن تحمل کردن مشقت و ناله نکردن .
فراخی ( ~. فَ ) (حامص . ) خوشرویی ، گشاده رویی .
گشاده ( ~. گُ دِ )(ص مر. ) بشاش ، خوشرو.، ( آب رو ) (رُ ) (اِمر. ) آبراه .

فرهنگ عمید

( آبرو ) ۱. اعتبار، شرف: بخور آنچه داری و بیشی مجوی / که از آز کاهد همی آبروی (فردوسی۲: ۱۱۴۶ ).
۲. ارج و قدر.
۳. [قدیمی] عرض و ناموس.
۴. [قدیمی] مایۀ سرافرازی.
۱. (زیست شناسی ) خطی از مو که در زیر پیشانی و بالای چشم می روید.
۲. (ریاضی ) آکلاد.
۳. خطی که برای اضافه کردن کلمه ای در میان کلمات کشیده می شود.
* ابرو انداختن: (مصدر لازم ) [عامیانه] بالا انداختن ابرو در حال رقص یا عشوه.
* ابرو بالا انداختن (کشیدن ): [عامیانه]
۱. [مجاز] بی میلی نشان دادن، اظهار مخالفت کردن.
۲. = * ابرو انداختن
* ابرو ترش کردن: [قدیمی، مجاز] گره بر ابرو انداختن برای نشان دادن خشم یا ناخرسندی خود، اخم کردن: او کرده ترش گوشهٴ ابرو ز سر خشم / من منتظر لب که چه دشنام برآید (امیرخسرو: ۲۵۷ ).
* ابرو خم نکردن: [مجاز] طاقت آوردن و سختی و مشقتی را با رضا و بردباری تحمل کردن، خم بر ابرو نیاوردن.، ( آب رو ) ۱. جای گذشتن آب، آب راه، آب راهه، راه آب.
۲. جویی که برای گذشتن آب درست می کنند.
زبان و ادب'>

فرهنگستان زبان و ادب

[ریاضی] ← آکولاد، آب رو
{culvert} [حمل ونقل درون شهری-جاده ای] مجرایی سرپوشیده برای عبور آب های سطحی

گویش مازنی

/abroo/ ابرو

واژه نامه بختیاریکا

بُرگ

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] آبرو. آبرو بر حیثیّتی از انسان اطلاق می شود که مورد ستایش یا سرزنش واقع می گردد، خواه در خود او باشد یا در خانواده و کسانی که به گونه ای با او پیوند دارند. از آبرو به ناموس نیز تعبیر می شود و این عنوان در بابهای گوناگون فقهی مانند طهارت، صلات، حج، جهاد و تجارت مورد توجّه و موضوع احکامی قرار گرفته است.
شریعت اسلام برای آبروی انسان همانند جان او ارزش ویژه ای قائل شده است؛ تا آنجا که دفاع از آن را واجب کرده و ریختن خون تجاوز کننده به آن را در بعضی موارد با شرایطی،جایز دانسته و نیز ترک مهم ترین واجبات را در راستای حفظ آن، روا شمرده است.
موارد عدم وجوب در صورت خطر افتادن آبرو
رفتن به حج
طباطبایی یزدی، محمدکاظم، العروة الوثقی، ج۴، ص۴۲۰.
از موارد جواز غیبت موردی است که حفظ آبروی غیبت شونده منوط به آن است.
نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۲، ص۶۸.
...

[ویکی اهل البیت] آبرو. یکی از بالاترین سرمایه های انسان ها، آبرو است. هر انسانی از آشکارشدن ضعف ها و عملکردهای زشت خود در هراس است. از دست رفتن وجهه و آبرو، سرآغاز بسیاری از هنجارشکنی ها، بزهکاری ها و گناهان است. از فراوانترین واژه های قرآن کریم و متنهای روایی «ایمان» و مشتقات آن است. این واژه، گذشته از گرویدن و باورداشتن، «امنیت بخشیدن» به دیگران را نیز دربردارد.
قال رسول الله صلی الله علیه و آله: «الا اُنَبِّئُکُم لِمَ سُمِّی المؤمنُ مؤمنا؟ لایمانِهِ الناس علی انفسِهِم و اموالهم، الا اُنَبِّئُکُم مَنْ المسلم؟ مَنْ سَلمَ الناسُ مِنْ یدِهِ ولِسانه؛ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: آیا به شما خبر دهم که چرا مؤمن، مؤمن نامیده شده است؟ برای این که مردم را نسبت به جان و مالشان، ایمنی می بخشد. آیا شما را خبر دهم که چه کسی مسلمان است؟ کسی که مردم از دست و زبانش در سلامت باشند. بدیهی است که ارزش آبرو از مال بالاتر است.
آبروداری در تعالیم اسلام هم تکلیف خود انسان است و هم حقی است که بر دیگران دارد. همچنین در دائره صفات الهی، خدای متعال با این که «عَلّام الغیوب» است «سَتّار العیوب» هم هست و بزرگترین آبرودار بندگان خویش.
اگر انسان تنگدست شخصیت خویش را پاس دارد شایسته ستایش است و قرآن ضمن مشخص کردن یکی از موارد مصرف زکات، این تهیدستان آبرومند را می ستاید: «للفقراء الّذین أحصروا فی سبیل اللّه لایستطیعون ضربا فی الأرض یحسبهم الجاهل أغنیاء من التّعفّف تعرفهم بسیماهم لایسألون النّاس إلحافا وما تنفقوا من خیر فإنّ اللّه به علیم»؛ (سوره بقره، آیه 273)
(این صدقات) برای آن (دسته از) نیازمندانی است که در راه خدا فرومانده اند و نمی توانند (برای تأمین هزینه زندگی) در زمین سفر کنند. از شدت خویشتن داری، فرد بی اطلاع آنان را توانگر می پندارد. آنها را از سیمایشان می شناسی. با اصرار (چیزی) از مردم نمی خواهند و هر مالی (به آنان) انفاق کنید، قطعاً خدا از آن آگاه است.
امام علی علیه السلام فرمود: «ماءُ وَجْهِکَ جامدٌ تقطره السؤال فَانظُر عِندَ مَن تَقطُرُه؛ آبروی تو محفوظ و پا برجاست. اما درخواست از دیگران، آن را قطره قطره فرو می ریزد، پس اندیشه کن که آن را نزد چه کسی می ریزی؟».
                      

[ویکی فقه] آبرو (قرآن). آبرو بر حیثیتی از انسان اطلاق می شود که مورد ستایش یا سرزنش واقع می گردد، خواه در خود او باشد یا در خانواده و کسانی که به گونه ای با او پیوند دارند.
آبرو به معنای اعتبار، قدر،جاه،شرف، عرض،ناموس است.
فرهنگ فارسی معین.
آبروریزی،آبرومندان،آبرومندان در قیامت،آبروی فقیران،حفظ آبرو،عوامل آبرومندی.

[ویکی فقه] ابرو دو نوع معنا شده است:۱. استخوان منحنی بالای کاسۀ چشم با گوشت و مو.۲. رشته موی روییده شده بر بالای چشم.ابرو به هر دو معنا در فقه دارای احکامی است که در ابواب طهارت، حج، قصاص و دیات آمده است.
استخوان منحنی بالای کاسۀ چشم با گوشت و مو و رشته موی روییده شده بر بالای چشم را ابرو گویند.ابرو به هر دو معنا در فقه دارای احکامی است که در ابواب طهارت، حج، قصاص و دیات آمده است.
جواهر الکلام ج۴۲، ص۳۷۳.
در وجوب کشیدن دست ها بر منحنی بالای چشم در تیمّم اختلاف است.
مستمسک العروة ج۱، ص۴۰۹.
مسح کردن منحنی بالای چشم پس از شستن دست بعد از غذا مستحب می باشد.
جواهر الکلام ج۳۶، ص۴۵۰-۴۵۱.
...

دانشنامه عمومی

آبرو (فیلم ۱۹۱۷). آبرو ( انگلیسی: Reputation ( 1917 film ) ) یک فیلم درام صامت به کارگردانی جان بی. اوبراین است که در سال ۱۹۱۷ منتشر شد.
عکس آبرو (فیلم ۱۹۱۷)

آبرو (فیلم ۱۹۲۱). آبرو ( انگلیسی: Reputation ) یک فیلم صامت آمریکایی در ژانر درام به کارگردانی استوارت پاتون است که در سال ۱۹۲۱ منتشر شد.
عکس آبرو (فیلم ۱۹۲۱)

آبرو (فیلم ۱۹۶۸). آبرو ( انگلیسی: Aabroo ) فیلمی هندی در ژانر درام عاشقانه است که در سال ۱۹۶۸ منتشر شد.
عکس آبرو (فیلم ۱۹۶۸)

ابرو موهایی است که بر روی پوست صورت در بالای چشم به شکل یک خط یا قوس می روید. [ ۱] ابرو از ورود قطرات آب ( مثل باران و عرق ) به چشم جلوگیری می کند. این کارکرد ابرو، از آنجا مهم است که انسان ها بیش از هر حس دیگری، متکی به بینایی خود هستند و ورود آب به چشم، بینایی انسان را تار می کند. ابرو به همراه مژه برای جلوگیری از ورود نور مستقیم خورشید به چشم هم کارایی دارد. [ ۲] امروزه ابرو، در تشخیص کلی صورت نیز تأثیر دارد. ابرو همچنین بنا به حالت های احساسی و اشاری انسان، به هم راه دیگر اجزاء چهره، شکل مناسب آن حالت را به صورت می دهد.
به هر یک از ابروها، اصطلاحاً یک لِنگه ابرو هم گفته می شود. اگر به هنگام برداشتن ابروها به منظور زیبایی، تناسب دو ابرو اشتباهاً به هم بخورد به آن «لنگه به لنگه شدن» ابروها می گویند. [ ۳]
ابرو جزو عضو مهمی از انسان است که در چهره اش برای زیبایی و محافظت از چشم قرار گرفته است. محققان به این نتیجه رسیده اند که موهای ابرو، در تابستان دارای رشد سریع تری نسبت به زمستان است.
داشتن ابروهایی خوش فرم و مرتب نقش زیادی در افزایش زیبایی و جذابیت افراد دارند و به همین دلیل است که امروزه آرایشگران توجه ویژه ای به روش های آرایش ابرو دارند. ابروهای پر و خوش حالت یکی از ملاک های مهم در زیبایی صورت محسوب می شود. ابروهای درشت چهره زیبا از انسان مرد و ابروهای نازک چهره زیبا از انسان زن می آفریند.
ابروها نیز به مرور زمان و با افزایش سن به رنگ سفید درخواهند آمد اما با این وجود روند سفید شدن ابروها کندتر از روند سفید شدن موهای سر است. تغییر در تعادل هورمون ها با افزایش سن ارتباط دارد. ممکن است کاهش سطح برخی هورمون ها مانند استروژن در بدن، موجب نازک شدن یا ریزش موهای ابرو شود. استفاده بیش از حد از محصولات آرایشی نیز یکی از عوامل تخریب ابروها به حساب می آیند. مانند تمام موها در قسمت های دیگر بدن، موی ابرو نیز عمر مشخصی دارد. اگر به هر دلیلی در یک مقطع کوتاه اندکی از ابروهای خود را از دست دادید، از پر کردن جای آن با انواع مدادها خودداری کنید. به مو فرصت استراحت و رشد مجدد دهید. معمولاً برای پر کردن جای خالی ابرو، از سایه ابرو استفاده می کنند.
با توجه به اینکه گرافت های مو در هر ناحیه از پوست بدن که به آن منتقل شوند، رشد می نمایند؛ بنابراین پیوند موی طبیعی در هر ناحیه از پوست که نیازمند آن باشد، قابل انجام است که شاید مهم ترین مورد آن کاشت ابرو می باشد.
عکس ابروعکس ابروعکس ابروعکس ابروعکس ابرو

ابرو (رومانی). شهر ابرو ( به رومانیایی: Abrud ) در شهرستان البه در کشور رومانی واقع شده است. جمعیت این شهر ۶٬۸۰۳ نفر [ ۱] است.
عکس ابرو (رومانی)عکس ابرو (رومانی)عکس ابرو (رومانی)

ابرو (شهر اتریش). ابرو ( به آلمانی: Eberau ) یک منطقهٔ مسکونی در اتریش است که در ناحیه گوسینگ واقع شده است. [ ۲] ابرو ۹۶۷ نفر جمعیت دارد.
عکس ابرو (شهر اتریش)عکس ابرو (شهر اتریش)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

اِبْرو (Ebro)
(به لاتین: ایبِروس۱) رود بزرگی در شمال شرقی اسپانیا، به طول ۹۳۵ کیلومتر. از کوه های کانتابریایی۲ سرچشمه می گیرد و حدود ۸۰۰ کیلومتر را در جهت جنوب شرقی طی می کند، از لوگرونیو۳ و ساراگوسا۴ می گذرد و در استان تاراگونا۵، واقع در جنوب غربی بارسلون، به دریای مدیترانه می ریزد. ریزابه های اصلی آن عبارت اند از اِگا۶، آراگون و سِگرِه۷ در کرانۀ چپ و گوادالوپ۸ و خالون۹ در کرانۀ راست. رود ابرو برای کشتی های کوچک تا لوگروتیلْدِئو۱۰ و برای کشتی های اقیانوس پیما تا تورْتوزا۱۱، در ۳۵ کیلومتری مصب۱۲ آن، قابل کشتی رانی است و منبع مهم تولید نیروی برقابی در اسپانیا به شمار می رود.

اصطلاحات و ضرب المثل ها

آب رو
{culvert} [حمل ونقل درون شهری-جاده ای] مجرایی سرپوشیده برای عبور آب های سطحی

جدول کلمات

آبرو
۱. اعتبار، شرف: بخور آنچه داری و بیشی مجوی / که از آز کاهد همی آبروی (فردوسی۲: ۱۱۴۶). ۲. ارج و قدر. ۳. [قدیمی] عرض و ناموس. ۴. [قدیمی] مایۀ سرافرازی.
۱. (زیست شناسی) خطی از مو که در زیر پیشانی و بالای چشم می روید. ۲. (ریاضی) آکلاد. ۳. خطی که برای اضافه کردن کلمه ای در میان کلمات کشیده می شود. * ابرو انداختن: (مصدر لازم) [عامیانه] بالا انداختن ابرو در حال رقص یا عشوه. * ابرو بالا انداختن (کشیدن): [عامیانه] ۱. [مجاز] بی میلی نشان دادن، اظهار مخالفت کردن. ۲. = * ابرو انداختن * ابرو ترش کردن: [قدیمی، مجاز] گره بر ابرو انداختن برای نشان دادن خشم یا ناخرسندی خود، اخم کردن: او کرده ترش گوشهٴ ابرو ز سر خشم / من منتظر لب که چه دشنام برآید (امیرخسرو: ۲۵۷). * ابرو خم نکردن: [مجاز] طاقت آوردن و سختی و مشقتی را با رضا و بردباری تحمل کردن، خم بر ابرو نیاوردن.، آب رو
۱. جای گذشتن آب، آب راه، آب راهه، راه آب. ۲. جویی که برای گذشتن آب درست می کنند.

مترادف ها

reputation (اسم)
اوازه، سابقه، شهرت، اعتبار، خوشنامی، اب رو، اشتهار، نیکنامی

name (اسم)
اسم، نام، خوشنامی، اب رو، تسمیه، نام و شهرت، نام خودمانی

canal (اسم)
مجرا، اب رو، کاریز، ترعه، ابراه، زه اب، مجرای فاضلاب

honor (اسم)
غیرت، افتخار، خوشنامی، برو، اب رو، نجابت، احترام، عزت، شرافت، فخر، شرف، ناموس، حضرت، جناب، تشریفات امتیازویژه

credit (اسم)
اعتبار، خوشنامی، اب رو، فام، نسیه، ستون بستانکار

brow (اسم)
سیما، پیشانی، جبین، خط ابرو، اب رو

eyebrow (اسم)
خط ابرو، اب رو، حاجب، گچبری هلالی بالای پنجره

effluent (اسم)
اب رو، فاضل اب، نهر فرعی

gutter (اسم)
جوی، اب رو، حفره

runnel (اسم)
جوی، اب رو، نهر کوچک

prestige (اسم)
اعتبار، نفوذ، اب رو، قدر و منزلت، حیثیت

فارسی به عربی

ائتمان , حاجب , شرف , شمعة
بالوعة

پیشنهاد کاربران

آبرو abru در سنسکریت: abru با همین گویش امروزی پارسی و به معنی گفتگو کردن با دیگران بوده است؛ آبرودار به کسی گفته می شده که از گفتگو با دیگران شرمگین نمی شود و می تواند با دیگران رفت و آمد کند و بی آبرو کسی است که شرم دارد با دیگران گفتگو کند.
واژه ابرو
معادل ابجد 209
تعداد حروف 4
تلفظ 'abru
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: abrūk] ‹برو›
مختصات ( ~. گُ دِ ) ( ص مر. )
آواشناسی 'abru
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی معین
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
همه فراموش میکنند که هرچی دنیا بهت میده، آخرش ازت میگیره.
وای بحال انها که از دنیا با زور وفریب وخیانت . . . میگیرند.
نه فقط برمیگردانه یا تلفش میده بلکه آبروشان هم میگیره ومیبره به جهنّم.
"الحجرُ الغصیب، رهنٌ علی خرابه"
...
[مشاهده متن کامل]

آبرو= آب وجه = آب صورت =می الوجه = ماء الوجه = ماء الخجل
مصطلح کاملا عربی هست وبه زبانها دیگر منتقل شد.

در زبان لکی به این کلمه ( برو ) با کسره ب می گویند به معنی ابرو
متصاد آبرو = ولا
نیک نامی
کوردی زازایی و کلهری: هَبرو
کوردی کرمانجی و سورانی: بِرّو
در لری بختیاری
اَبْرو: بُرْگ
ارج
رستم آبروی پهلوان جماعت بود.

ابروان قمچیلی
احترام، اعتبار، جاه، حرمت، حیثیت، شرف، عرض، عرق، عزت، قدر، منزلت، ناموس

ابرو:ابرو در پهلوی در ریخت بروگ brūg بکار می رفته است. ) )
( ( دلش گشت پردرد و سر پر ز کین
به ابرو ز خشم اندر آورد چین ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 301. )
...
[مشاهده متن کامل]

در جایی دیگر می نویسد ( ( ابرو در پهلوی بروگ brug بوده است . این واژه با brow در انگلیسی و braue در آلمانی سنجیدنی است .
( همان ، ص 353. )

آبرو: [اصطلاح راه سازی] هر سازه ای، غیر از پل، که برای تخلیه آب از زیر راه ساخته می شود.
Lose someone's face
آبروی کسی را بردن
Prestige
آبرو با خصوصیاتی که در جامعه مذهبی ما وجود دارد قابل ترجمه به یک لغت انگلیسی نیست هر کدام از لغات پیشنهادی انگلیسی در فرهنگ غرب جایگاه و معنی متفاوتی با این واژه در نزد ما دارد لغات پیشنهادی ترجمه؛ مقبولیت، اعتبار ، پذیرش و امثال این ها را دارد . در صورتیکه آبرو در زبان ما با این بار فرهنگی که یافته است گویی شامل همه آیتم های حیثیتی و وجودی شکل دهنده شخصیت ما در جامعه را دارد لذا من لغت کاملا هم سنگ انگلیسی برای کلمه آبرو نمی شناسم تاکید میکنم کاملا هم سنگ و جامع.
...
[مشاهده متن کامل]


street gutter آبرو خیابان

وجهه
واژه ابرو بین زبان های آریایی مشترک هستش چون زمانی که حافظ از این واژه صدها سال پیش در اشعارش استفاده کرده فکر نکنم گمانش به وجود زبانی به نام انگلیسی در غرب می رفته!!
کلمه ابرو در واقع از کلمه انگلیسی eyebrow "آیبرو" وارد فرهنگ لغات ما شده است.
ارزش و آبرو = اعتبار
شخصیت هر فرد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)

بپرس