ابضاع

لغت نامه دهخدا

ابضاع. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ بُضع.

ابضاع. [ اِ ] ( ع مص ) بستوه آمدن. || بشوهر دادن زن را. || بضاعت ساختن. چیزی را سرمایه کردن. || سیراب کردن. || رسول را جواب شافی گفتن. || بیان شافی کردن. هویدا کردن کلام. || بضاعت دادن. آخریان فرادادن. ( تاج المصادر بیهقی ). چیزی به سرمایه دادن. و در فقه ، دادن مالی است به دیگری تا بدان متاعی خرد و نصیب و حصه از سود آن او را نباشد، بخلاف مضاربه که هر دو در ربح سهیمند.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] اِبضاع(بضاعت؛ استبضاع) واگذاری سرمایه به دیگری برای تجارت، بدون سهیم بودن وی در سود و زیان را می گویند که احکام آن در باب مضاربه آمده است.
ابضاع عبارت است از اینکه شخصی سرمایه ای را برای تجارت در اختیار دیگری بگذارد با این شرط که سود حاصل از آن تنها از آنِ سرمایه گذار باشد و یا هیچ شرطی در عقد ذکر نشود.
احکام ابضاع
ابضاع نوعی عقد است و احکام عمومی عقود در آن جاری می گردد. در ابضاع، تمامی سود حاصل از تجارت به سرمایه گذار تعلّق می گیرد؛ چه در عقد شرط شود یا شرط نشود؛ لیکن در اینکه عامل در فرض عدم قصدِ تبرع، مطلقا مستحقّ اجرة المثل است، یا تنها در فرض عدم ذکر شرط در عقد، اختلاف است.
جواهر الکلام ج۲۶، ۳۳۶۳۳۸.
۱. ↑ جواهر الکلام ج۲۶، ۳۳۶۳۳۸.
...

پیشنهاد کاربران

بپرس