ابن عبدالسلام

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] اِبْن ِ عَبْدُالسَّلام ، ابومحمد عزالدین عبدالعزیز بن عبدالسلام بن ابی القاسم بن محمد مهذّب سلمی دمشقی (۵۷۷ یا ۵۷۸ - جمادی الاول ۶۶۰ق /۱۱۸۱ یا ۱۱۸۲ - آوریل ۱۲۶۲م )، فقیه ، قاضی و خطیب شافعی اهل ِ سیاست که صوفی مشرب نیز بود.
او در دمشق زاده شد و در همانجا پرورش یافت .
← اساتید
ابن عبدالسلام در روزگاری به سر می برد که سرزمین شام و مصر دستخوش پریشانی و نابسامانی بود، چه از یکسو با سپاهیان صلیبی رو به رو بود و از سویی درگیری داخلی ابوبیان با یکدیگر بر سر حکمرانی آن نواحی ، به این آشفتگی دامن می زد. در این گیرودار مداخله وی در امور سیاسی ، برخورد با زمامداران ، ایستادگی در مقابل سپاهیان روم و پافشاری بر نظرات فقهی ، شخصیتی بارز از او ترسیم کرده است . به همین سبب در فاصله میان باروری علمی تا پایان زندگیش ، کمتر به چشم می خورد که رویدادی به وجود نیاورده باشد.در زمان حاکمیت ملک اشرف موسی (حک ۶۲۶ -۶۳۴ق ) در شام ، گروهی از حنبلیان که در سلطان نفوذ داشتند و با ابن عبدالسلام در ستیز بودند، هنگامی که دیدند ملک اشرف اندکی به وی متمایل شده ، نزد وی سعایت کردند که ابن عبدالسلام ، عقاید آنان را درباره کلام الهی مورد شک قرار داده ، بدعت گذارشان می خواند. نیز این گروه مطالبی درباره این مسأله نوشته ، نزد ابن عبدالسلام فرستادند و از او نظر خواستند تا به این وسیله او را به خطر اندازند. ابن عبدالسلام با اینکه از مقصود آنان آگاه بود، ولی آنچه را که حق می دانست ، نوشت . گرچه این پاسخ در ابتدا نظر ملک اشرف را نسبت به ابن عبدالسلام تغییر داد، اما با وساطت فقیهانی چون جمال الدین ابن حاجب مالکی و جمال الدین خضیری حنفی ، وی از ابن عبدالسلام دلجویی کرد. با این حال فرمان داد تا در آن دیار هیچ کس نباید درباره مسائل کلامی سخنی گوید یا نظری ابراز کند. پس از آنکه ملک کامل حاکم مصر (حک ۶۱۵ - ۶۳۵ق ) به دمشق آمد و به طرفداری از ابن عبدالسلام ، ملک اشرف را توبیخ کرد، ملک اشرف کوشش کرد تا نظر ابن عبدالسلام را جلب کند و حتی به فتواهایش عمل نماید. آنگاه که ملک اشرف در بستر بیماری افتاده بود، ابن عبدالسلام از برادر وی ملک کامل خواست تا نیرویی را که بر ضد اشرف به سمت شام مهیا کرده بود، به جانب شرق یعنی به سوی مغول که در حال پیشروی بود، بگرداند. همچنین از او خواست تا برای جلوگیری از منکرات رایج اقدام نماید. ابن عبدالسلام مدتی به تدریس در زاویه غزالی جامع دمشق اشتغال ورزید تا اینکه چون در ۶۳۷ق صالح اسماعیل برادر اشرف ، مجدداً حاکم دمشق شد، او را به امامت جمعه آن شهر منصوب کرد. از آنجا که اهل مصر با نجم الدین ایوب (حک ۶۳۷ -۶۴۷ق /۱۲۴۰-۱۲۴۹م ) بیعت کرده بودند و او حکمران آنجا شده بود، این امر ملک اسماعیل را نگران ساخته بود، از این رو در ۶۳۸ق به سپاهیان صلیبی در برابر نجم الدین پیشنهاد همکاری داد و حاضر شد در قبال حمایت صلیبیان از وی دو دژ بزرگ صیدا و شقیف را به آنان واگذارد. این پیمان نامه بر ابن عبدالسلام بسیار گران آمد و وقتی مردم درباره فروختن سلاح به صلیبیان - که در دمشق رفت و آمد داشتند - از او استفتا کردند، فتوا داد که این کار بر شما حرام است و در پایان خطبه های نماز جمعه سپاهیان کفّار را نفرین کرد. از این رو وی مدتی زندانی شد و پس از آزادی به بیت المقدس رفت . وقتی اسماعیل با سپاهیان صلیبی به آن دیار آمد، به او پیشنهاد کرد که اگر با وی کنار آید، به منصب های سابقش در دمشق باز خواهد گشت ، ولی او نپذیرفت و به همین جهت در بیت المقدس زندانی گردید. چندی نگذشت که سپاهیان نجم الدین ایوب ، صلیبیان را تارومار کردند.
← در زمان نجم الدین ایوب
ابن عبدالسلام سرانجام در قاهره درگذشت . خاص و عام و نیز بیبرس در مراسم تشییع وی شرکت جستند. سیل جمعیت به حدی بود که بیبرس به بعضی از خواص خود گفت : امروز حاکمیت من استوار شد، زیرا اگر وی از مردم می خواست تا بر من قیام کنند، می توانست حکومت را از من بگیرد. منزلت او به حدی بود که تا چند روز پس از مرگش در دمشق و تمام دیار مصر و شام و حتی مدینه و مکه و یمن ، بر او نماز غایب خوانده شد.
تمایلش به صوفیه
...

پیشنهاد کاربران

بپرس