ابوالفضل

/~abolfazl/
اسم ها'>

فرهنگ اسم ها

اسم: ابوالفضل (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: abolfazl) (فارسی: ابوالفضل) (انگلیسی: abolfazl)
معنی: صاحب فضل و هنر، نام برادر امام حسین ( ع )، پدر فضل، ( اَعلام ) ) ابوالفضل عباس ( ع ) : ( = عباس بن علی )، ) عباس، ) ابوالفضل جعفر: ( مقتدر ) خلیفه ی عباسی [، قمری]، که در زمان او قرمطیان مکه را غارت کردند، حاجیان را کشتند و راه حج را بستند، او دو بار از خلافت خلع شد و باز به خلافت رسید، تا بار سوم در جنگ با شورشیان کشته شد، ( در اعلام ) نام یکی از پسران حضرت علی ( ع ) و برادر امام حسین ( ع )، ( عباس بن علی معروف به قمر بنی هاشم )، خداوند و صاحب هنر، کنیه دینار، لقب چهارمین فرزند علی ( ع )
برچسب ها: اسم، اسم با ا، اسم پسر، اسم عربی، اسم مذهبی و قرآنی

لغت نامه دهخدا

ابوالفضل. [ اَ بُل ْ ف َ] ( ع ص مرکب ، اِ مرکب ) خداوند هنر. صاحب فضل. || دینار. ( السامی فی الاسامی ) ( دهّار ) ( مهذب الاسماء ). || کنیتی از کنای عرب. || ودر فارسی گاه نام و علم مرد آید: میرزا ابوالفضل.

ابوالفضل. [ اَ بُل ْ ف َ ] ( اِخ ) ابن ابی الحسن. یکی از امیرزادگان بنی مرین برادر ابی عنان. او بروزگار پدر ولایت تونس داشت و بزمان فرمانروائی برادر خود ابوعنان حکمران غرناطه بود و سپس عصیان ورزید و مأخوذ و مقتول گشت. رجوع به ابوعنان... شود.

ابوالفضل. [ اَ بُل ْ ف َ ] ( اِخ ) ابن ابی طاهر. رجوع به ابن ابی طاهر شود.

ابوالفضل. [ اَ بُل ْ ف َ ] ( اِخ ) ( حاج میرزا... ) ابن ابی القاسم ( حاج میرزا... ) معروف بکلانتری. از علمای قرن سیزدهم ساکن طهران. او راست : کتاب شفاءالصدور.

ابوالفضل. [ اَ بُل ْ ف َ ] ( اِخ ) ( امیر... ) ابن ابی نصر احمدبن علی میکالی. ملقب بامیرالوزراء میکالی و پسر و پدر هردو ممدوح اسدی طوسی باشند.

ابوالفضل. [ اَ بُل ْ ف َ ] ( اِخ ) ابن اَحْنف. رجوع به ابن احنف شود.

ابوالفضل. [ اَ بُل ْ ف َ ] ( اِخ ) ( امیرشیخ... ) ابن امیر علیکه. شاهرخ بن تیمور پس از مرگ امیر علیکه مناصب وی را به فرزند ارشد او امیرشیخ ابوالفضل تفویض کرد و در شهور سنه خمسین و ثمانمائه ( 850 هَ. ق. ) آنگاه که شاهرخ به قصد شیراز بری رسید امیرسلطان شاه برلاس و امیر ابوالفضل بن امیر علیکه گوگل تاش و امیر نظام الدین احمد فیروزشاه را برسم مقدّمه پیشتر روانه کرد و سال بعد شاهر خ سلطان شاه و شیخ ابوالفضل صاحب ترجمه و میرک احمد فیروزشاه را نزد سلطان محمد فرستاد تا او را به استغفار و اعتذار از طغیان خویش بازداشته و بخدمت جد خود یعنی شاهرخ آرند. رجوع به حبیب السیر ج 2 ص 205، 207، 208 و بعد شود.

ابوالفضل. [ اَ بُل ْ ف َ] ( اِخ ) ابن ترک جیلی. رجوع به ابن ترک جیلی شود.

ابوالفضل. [ اَ بُل ْ ف َ ] ( اِخ ) ابن حجرعسقلانی. رجوع به ابن حجر ابوالفضل شهاب الدین شود.

ابوالفضل. [ اَ بُل ْ ف َ ] ( اِخ ) ابن حنزابه. رجوع به ابن حنزابه... شود.

ابوالفضل. [ اَ بُل ْ ف َ ] ( اِخ ) ابن خازن. رجوع به ابن خازن... شود.

ابوالفضل. [ اَ بُل ْ ف َ ] ( اِخ ) ابن شرائطی. رجوع به ابوالفضل بن یامین شود.

ابوالفضل. [ اَ بُل ْ ف َ ]( اِخ ) ابن شمس الخلافه. رجوع به ابن شمس الخلافه شود.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

طبیبی یهودی معروف به شریطی از مردم حلب
عباس ابن علی چهارمین فرزند علی ع و بزرگترین فرزند ام البنین و به [ قمر بنی هاشم ] معروف بود ٠ وی در روز عاشورای ۶۱ ه . ق ٠ در واقعه کربلا شهید شد و بقعه او در کربلاست ٠

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] ابوالفضل (ابهام زدایی). ابو الفضل ممکن است اسم برای اشخاص ذیل باشد: • حضرت ابوالفضل، برادر بزرگوار حضرت سید الشهداء (علیه السلام) و از شخصیت های بزرگ جهان اسلام و از شهدا کربلا• ابوالفضل ابن قیسرانی، ابوالفضل محمد بن طاهر بن علی بن احمد مقدسی ، محدث و نویسنده متصوف• ابوالفضل بخاری، بُخاری، محمّدبن محمّد، ابوالفضل (یا ابوالعفه) حافظ الدین کبیر محمدبن محمدبن نصر بخاری، مفسّر، محدث و فقیه حنفی مذهب• ابوالفضل ابن اخوه، اِبْن ِ اِخوَه ، ابوالفضل عبدالرحیم بن احمد بن محمد بن ابراهیم بن الاخوة بغدادی شیبانی ، ادیب ، شاعر، مفسّر و محدّث شافعی • ابوالفضل الثائر فی الله، الثائر فی الله، ابوالفضل (ابوطالب) جعفربن محمد، فرمان روای علوی زیدی هُوسَمْ در نیمة نخست سده چهارم• ابوالفضل بدیع الزمان همدانی، ملقّب به «بدیع الزمان» یا «بدیع» از نامدارترین ادیبان عربی نویس ایرانی قرن چهارم• ابوالفضل برادی، بَرّادی، ابوالفضل (ابوالقاسم) بن ابراهیم، دانشمندی از فرقه اباضیّه و اهل افریقای شمالی، در نیمه دوم قرن هشتم• ابوالفضل تهرانی، عالم جامع و مؤلف شیعی قرن سیزدهم و چهاردهم• ابوالفضل بهاءالدین محمدبن حسن اصفهانی، معروف به فاضل هندی، از علمای بزرگ شیعه• ابوالفضل بهرام پور، یکی از مفسران معاصر• ابوالفضل تستری، تُسْتَری، ابوالفضل سهل بن فضل بن سهل (یَشار بن حِسِد)، متکلم قرائیمی مصری• ابوالفضل جیلی، جیلی ، ابوالفضل احمدبن صالح ، محدّث ، مورخ و فقیه حنبلی • ابوالفضل حافظ عراقی، حافظ عراقی، ابوالفضل زین الدین عبدالرحیم بن حسین، محدّث و فقیه شافعی قرن هشتم• ابوالفضل ختلی، اَبوالفَضل خُتَلی، محمد بن حسن، عارف و زاهد سده های ۴-۵/۱۰-۱۱م خراسان و پیر و استاد علی بن عثمان هجویری• ابوالفضل داورپناه، از علمای معاصر و صاحب تفسیر انوار العرفان فی تفسیر القرآن• ابوالفضل سرخسی، سَرَخسی، ابوالفضل محمد بن حسن، از عرفای قرن چهارم• ابوالفضل شاذان بن جبرئیل قمی، سدیدالدین، ابوالفضل، شاذان بن جبرئیل بن ابی طالب قمی از علمای قرن ششم هجری• ابوالفضل طریقه دار، مؤلف کتاب جزیره خضرا افسانه یا واقعیت• تقی الدین ابوالفضل سلیمان بن حمزه آل قدامه، سلیمان بن حمزه بن احمد، از شخصیت های آلِ قُدامه
...

پیشنهاد کاربران

کار نامه کلاس هفتم
همه درس ها کلاس هفتم
سلطان عشق و وفا = ابوالفضل ع
سلطان عشق و وفا = ابوالفضل
ابوالفضل به سنگسری برادر خوب
( خاره بره ) khareh bereh
آدم فِریخته آدم با کمال
ابوالفضل سوی آب با ضمیر پاک
به فرمان برادر نه ولی خود چالاک
فرات او را سوی خود خواند به تقدیر افلاک
آب فرات پاک چون روح ابوالفضل عباس بی باک
...
[مشاهده متن کامل]

عباس روان سوی فرات چون باد از خفاشان چه باک
چون به آب فرات رسید آب در آب هر دو در ضمیر پاک
میل به وصل به دریا هم ابوالفضل و هم آب فرات دل پاک
نه آب تحمل ماندن دارد ابوالفضل میل به پروازبا روح پاک
ابوالفضل با آب هم پیمان برآورد نیاز طفلان تشنه لب دل پاک
در کنار آب فرات عباس در دریا آب به عشق یاران با آب امساک
عباس چون کاروان عشق با لب تشنه با پیکار با خفاشان ضحاک
ز پیکار عباس با خفاشان دنیا پرست خون غلتان بر خاک
با بی دست با روح پاک چون آب هم دامن با عرش وافلاک
عباس ز شخصیت بر مبنا ایثار وگذشت و وفا پیوند چون تاک
ز همه چیز خود گذشت در کاروان عشق با یارانش هم سوگند در این افلاک
عباس شد باب الحوائج و دست گیر در مانده در این خاک
ز درمانگاه حسین عباس درمانگر بر هر درمانده این افلاک
عباس چون آب پاک رسید به جایی که همه یاران هستن دل پاک
ز همه دوران عشق عباس در دل هم راهان با شوق و احساس با سینه چاک
ز عشق عباس اشکها در روز تاسوعا با افلاکیان در یک مغاک
پارسی ز عباس آموزید درس وفا و عهد وایثار در این افلاک
ز وفا و صفا دل عباس عرش به سجده در آمده بر هر دل پاک

بهترین داداش دنیا
ابوالفضل:هرچقدر از فضیلت اسم این بزرگوار بگوئیم کم است
تمام غیرت بوده وهست
ابلفضل یعنی عشق یعنی بزرگ بخشنده شجاع دلیر
ارادت خاص داریم همه به نام حضرت ابوالفضل
به خاطره این اسم فرزند دومم را گذاشتم ابولفضل 🙏
عشق . ابوالفض تمام از روستای حصار
پدر شجاعت وکرم
ابولفضل یعنی عشق
یعنی دل پاک وپاکیزه
یعنی بخشنده وعزیز
ابوالفضل = عشق
ابوالفضل به سنگسری روشن ( reshone ) عالم ( alemr ) دست و دل باز ( deste o dal baze )
عباس علمدار سپاه عاشقان چه دل آرام بود
با سلسله خوبان وپاکان هم عهدوپیمان بود
برادر حسین فرزند حیدر کرار چه در کاروان عاشقان تابان بود
فرزند فاتحه خیبر با فرزند فاطمه هم رکاب وهم جان بود
نجواش در شب تاسوعا با دلبر چه جان سوز و دل خون بود
به شوق وصال دلدار اشک چون سیل در جریان بود
روز تاسوعا سردار سپاه عشق مشک بردوش به فرمان حسین سوی فرات روان بود
این دلاور سلسله خوبان جان بر کف در پی نیاز طفلان بود
چون یلان چابک وسریع در کنار رود فرات که اب فراوان بود
گر چه تشنگی بر او غالب دید آب هم با حسین و طفلان هم پیمان بود
ابوالفضل در کنار فرات به یاد طفلان وحسین تشنه لب سوی یاران بود
این خصلت در نزد عاشقان عباس در قرن جدید فراوان بود
خود دیدم رزمندی با جرائت شیمیائی اب نخورد فکر یاران بود
در خواب دیدم بعد از شهادتش یک هاله نور تابان بود
پزشک سوئدی از پرسید بپرس چه کار کرده که چنان فروزان بود
این عشق ابوالفضل بود که در دلش جریان بود
ابوالفضل با لب تشنه چون شیر ژیان که خفاشان در کمین فراوان بود
خفاشان و نامردان دانستن گر آب به لشکر حسین رسد تسخیر این قلعه سختی دو چندان بود
تیر جفا وجهالت به سوی ابوالفضل از هر سو فراوان بود
با تیر و شمشیر زر پرستان آب بریخت ابولفضل در خون غلتان بود
در نگاهش یاد طفلان و حسین افسوس صد چندان بود
در شهادت سالار عاشقان انگار دنیاگل باران بود
ستارگان آسمان در روز چه فروزان و درخشان بود
عروجش سوی قدسیان یک راه کهکشان بود
چراغ راه هدایت فرشیان به سوی عرشیان چه تابان بود
این چه فیض است که یک روز خاص زه بر سردار در تاریخ جریان بود
ندا یا ابوالفضل در روز تاسوعا در قلب پیروان در جریان بود
ندا را یا ابوالفضل در صف عزاداران چه در روز تاسوعا چه پر شور و فراوان بود
این ندا بر قلبها غالب اشک چون سیل خروشان بود
پارسی زه عشق و ایثار و مردانگی عباس اموز درس عمل
بی عمل را نشاید رسد در دو سرا به سعادت و اکمل
بزرگوار وکریم . انسان آزاده وپرفضیلت
ابوالفضل
پدر فضل
ابوالفضل عباس علمدار و سقای کربلا بود او ایگونه کشته شد که جفت دستانش را قطع کردن و با پتک آهنین بر سرش کوبیدن و وقتی که بر زمین افتاد حرمله تیر سه شعله ای را بر چشم ابوالفضل عباس فرو کرد و ایشان بر زمین افتادند یاران امر سد بدن ایشان را با نیزه لا زمین دوختند
...
[مشاهده متن کامل]

عباس در مردانگی و شجاعت و جنگ افزاری از پدرش امام علی
دست کمی نداشت

ابوالفضل یعنی از خود گذشتن ، مهربانی، بخشیدن
ابوالفضل اِراِری
پدران تمام مضایل ها
ابوالفضل محمد زاده
پدر خوبی ها و نیکی ها

پدر خوبی ها

ابوالفَضْل ( ع ) : تنها مردی که در ازای گرفتن دستان مبارکش خداوند افضل به او دو بال فرشته گونه بخشید.
ابوالفضل:پدرعلم. پدربخشش، باب الحوائج،
پسر رشید حضرت علی ( ع ) .
بهترین وقشنگ نام دنیا. ( با ارادت وادب به نام محمد، علی، فاطمه. . . ) .
اما ابوالفضل عشق ومردانگی، است.
یا ابوالفضل عباس ( ع ) .
ابوالفضل:ابو فضل.
پدرعلم. پدربخشش.
ابوالفضل یعنی نهایت مردانگی.
بهترین نام.
چندین سال به عنوان ، نام سال شناخته شده که خانواده ها بر نام پسران خود می گذارند.
اگر هم به ایران حمله کرد ایران مجوس دوره ساسانی بوده، که ادعای گردن کلفتی داشتند.
...
[مشاهده متن کامل]

ابوالفضل نام پسران رشید حضرت عل ( ع ) . ابوالفضل عباسی ( ع ) .

ابولفضل به معنی تمام زندگی است او دوست داشتنی است

پدر بخشش
ابوالفضل بهترین اسم هست ابوالفضل یعنی دوست داشتنی ابوالفضل یعنی مهربون ابوالفضل ها فکر کنم فقط مغرور هستن
بهترین بابا ی مهربان
بزرگ با شکوه استوار سلطان پادشاه
با اصالت اصلا هم چی تمام

ابوالفضل یعنی کسی که دراوج قدرت بسیارمهربان ورئوف است یاعلی مدد
معنی=پدر بخشش
ابوالفضل یعنی پدر بخشش
یعنی شیر مرد طائفه
یعنی ماه تابان شبهای سیاه
پر از رزق و روزی
نام پسر شیر خدا
پدر فضل وبخشش و مهربانی ها
ابوالفضل : /abolfazl/ ابوالفضل ( عربی ) 1 - پدر فضل؛ 2 - ( اَعلام ) 1 ) ابوالفضل عباس ( ع ) : ( = عباس بن علی ) ، ) عباس.
ابوالفضل : خداوندهنر ، صاحب فضل .
پدر جوانمردان

نوع: پسرانه
ریشه اسم: عربی
معنی: ( تلفظ: abolfazl ) ( عربی ) پدر فضل، ( در اعلام ) نام یکی از پسران حضرت علی ( ع ) و برادر امام حسین ( ع ) ، ( عباس بن علی معروف به قمر بنی هاشم ) - خداوند و صاحب هنر، کنیه دینار، لقب چهارمین فرزند علی ( ع )

ابوالفضل یعنی کسی که بدون وقفه تلاش و کوشش می کند وچیزی کم نمی گذارد
ابوالفضل یعنی دلیر
ابوالفضل یعنی پدرفضل و بخشش
ابوالفضل یعنی شجاع و همیشه قهرمان
یعنی شجاع بخشنده دلیر هر کی اسمش ابولفظل خوش به حالش معنی خیلی خوبی داره
پدر بخشش یا بزرگی یا لطف
ابوالفضل، خداوند هنر، صاحب فضل، لغت برادر امام حسین و قهرمان و علمدار قافله کربلا، ایشان به سلطان ادب معروفند
ابو الفضل یعنی شیر دب

پدر فضل، پدر بخشش
ابوالفضل : ابوالفضل نام پسرانه عربی رایج در ایران است . ابوالفضل یعنی صاحب برتری . گاهی ابو به معنای پدر نمی آید و به معنی دارنده چیزی است . مثال دیگر ابوالعلم به معنی صاحب دانش .
ابولفضل یعنی پدر بخشنده
پدر خوبی ها
وارث ذولفقار قدر قدرت یل جنگ اور
بوی
ابوالفضل
یعنی
وجودت حساست
نشاد از سرشار قوت
پاکی و صداقت
راستی و ایمان
و وفا داری
ابولفضل
یعنی عشق
یعنی مرد رویا هات
یعنی کسی که واسه رسیدن بهش همه کار میکنی
یعنی کسی که خیلی دوسش داری
یعنی. . .
یعنی شجاعت و پاک و مطهر
ابوالفضل یعنی شجاع ودلسوز مهربان
تااسم ابوالفضل میاد ناخودآگاه اولین معنی میشه گفت شجاعت و پهلوانی ایشون . . اسم فرزندبزرگم رو بخاطر ارادت خاصی که داشتم بنام ابوالفضل گذاشتم خداروشکر در بین هنه زبانزد هست همان قدر مهربان ونمازخون وازخودگذشته سنش ۱۲ساله
مهدی چه کسی است چه کسی است بی حیا باید از چه کسی ما استفاده کنیم از ساندویچی
، من چه کسی با چه کسی است که شما چه کسی هستید اما چه کسی است چه کسی است چه کسی است
یعنی پاک و فداکار

یعنی دلیر شجاع بخشنده فداکار پاک

ابولفظل یعنی عشق
یعنی پدر فضل
یعنی بیریا پاک دل
یعنی خدای هنر
یعنی بخشنده و زلال مثله رود خانه
مخصوصا اگه مرداد ماهی باشه

یعنی خیلی بخشنده مث مسترعلوی
صاحب فضل
خدای هنر
مهر ورز
ابولفضل یعنی شیر دلیر بخشنده ازخود گذشته پدرمهربانی
یعنی پدر همه خوبی های بین مسلمانان
ابوالفضل یعنی دلاور پدر فضلو بخشش
ابوالفضل یعنی دلاور یعنی شیرمرد !هر چی بگم کمه از ش!اسم پسر را ب نیت حضرت ابوالفضل انتخاب کردم
اسم حضرت ابوالفضل عباس و پدر خوبی ها
پدر فضل و بخشش
پدر مهربانی ها و بخشش
ابوالفضل یعنی شجاع
دلیر
ابوالفضل یعنی پدر برتری پدر خوبی یعنی آقا ابوالفضل که ایستاده درروشنی بود وبا نشستگان در تاریکی جنگید تا برتر وآقا شد یعنی پدر فظیلت وروشنی یعنی آقا ابوالفضل
ابوالفضل یعنی پدر برتری خوبی پدر کار وتلاش زنده بودن تلاش بیوفقه یعنی آقا ابوالفضل برترین انسان یعنی نه گفتن در مقابل کفر یعنی ذوب شدن در ولایت یعنی مثل خورشید نورانی کردن دنیا یعنی امام علی علیه اسلام را از مظومیت در آوردن یعنی جلو گیری از خاموش شدن نور خدا
یعنی ادب
یعنی کرم
یعنی بخشش
یعنی هر چه بزرگی هست در اوست
معنی فضل و ببخشش است ولی اسم نیست کنیه است
صاحب فضل
صاحب برتری
یعنی کسی که بخشنده مهربان باشد
پدر بخشنده
پدر خوبی ها
پدر ( خوبی، بخشش )
پدر خوبی ها
صاحب فضل و بخشش ، دلاور ، پهلوان

بخشنده
معنی:::پدربخشش
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٨٣)

بپرس