ابوداود

لغت نامه دهخدا

ابوداود. [ اَ وو ]( اِخ ) صحابی است و عکرمةبن عمار از او روایت کند.

ابوداود. [ اَ وو ] ( اِخ ) حاکم خراسان از دست ابومسلم صاحب الدعوه خراسانی. رجوع به حبیب السیر ج 1 ص 271 شود.

ابوداود.[ اَ وو ] ( اِخ ) حاجی خلیفه در مواضع مختلفه از کتاب کشف الظنون کتب ذیل را به ابوداود نسبت می کند و معلوم نیست که این ابوداود، ابوداود سجستانی و یا غیر اوست. او راست : کتاب الملاحم. کتاب الاخوه. کتاب فضائل الانصار. کتاب البعث و النشور. کتاب التفرد. کتاب الاوقات.

ابوداود. [ اَ وو ] ( اِخ ) ابن جلجل سلیمان بن حسان اندلسی. رجوع به ابن جلجل... شود.

ابوداود. [ اَ وو ] ( اِخ ) خالدبن ابراهیم ذهلی ( ؟ ).

ابوداود. [ اَ وو ] ( اِخ ) داودی یزیدبن عبدالرحمن. او از علی و از او دو پسر وی ادریس بن داود و داودبن داود روایت کنند.

ابوداود. [ اَ وو ] ( اِخ ) سجستانی. سلیمان بن اشعث بن اسحاق بن بشیربن شدادبن عمروبن عمران السجستانی الازدی بالولاء. اصل او از سیستان و مولد او به سال 202 هَ. ق. بود. وی در اوان صِبا به نیشابور بودو با فرزندان اسحاق بن راهویه به یک دبستان سبق میخواند و آنگاه که هنوز سنین عمر او به ده نرسیده بود نزد محمدبن اسلم طوسی استملاء احادیث میکرد. سپس به بصره شد و بدانجا اقامت گزید و چند کرّت به بغداد سفر کرد و از روات حرمین عراق و خراسان و شام و مصر و بصره و جزیره ابن عمر از جمله احمدبن حنبل و احمدبن صالح و مسلم بن ابراهیم و احمدبن عبید و سلیمان بن حرب وعده بیشمار دیگر اخذ روایت کرد. و احمد حنبل از اوروایت حدیث کرد و ابوالفرج بن جوزی گوید او در نقل حدیث و علل آن از اکابر ائمه محدثین و علماء آنان است و مانند کتاب سنن او یکی از صحاح سته اهل سنت و جماعت تصنیفی نیامد. او این کتاب را بر احمدبن حنبل عرضه کرد و وی را پسند افتاد و تحسین کرد. یافعی گویدکان ابوداود رأساً فی الحدیث و رأساً فی الفقه ذاجلالة و حرمة و صلاح و ورع. و ابراهیم حربی گوید حدیث در کف ابوداود چون آهن در دست داود نبی نرم شد و او با علم خویش ورع و تقوی را جمع کرد. و ابن خلکان گوید: احد حُفّاظ الحدیث و علمه و علله و کان فی الدرجة العالیة من النسک و الصلاح. و شیخ ابواسحاق شیرازی در طبقات الفقهاء او را از اصحاب امام حنبل شمرده است. و ابوبکربن راشد در تصحیح المصابیح از ابوداود حکایت کند که می گفت : از پیامبر پانصدهزار حدیث نوشتم و چهارهزار و هشتصد حدیث از آن عده کثیره برگزیدم و آن کتاب سنن است ، مرکب از اخبار صحاح و شبه صحاح و نزدیک به صحاح و تنها چهار حدیث از آن دین مرد را بسنده باشد. یکی از آن چهار قول رسول صلوات اﷲعلیه است که فرمود: الاعمال بالنیات ؛ یعنی در عمل ، کار، دل و قصد و آهنگ راست. و دیگر فرمود: مِن حسن ایمان المرء ترکه ما لایعنیه ؛ یعنی از نشانه های نیکوئی ایمان آن است که از هرچه نه بکار تست دست برداری. و دیگر فرموده : لایکون المؤمن مؤمناً حتی یرضی لأخیه ما یرضاه لنفسه ؛ یعنی مؤمن مؤمن نبود تا آنگاه که برای دیگران آن پسندد که خود را پسندد. و دیگر فرمود: الحلال بیّن و الحرام بیّن و بَیْن َ ذلک امور مشتبهات فمن ترک الشبهات نجی من المحرمات و من اخذ بالشبهات ارتکب المحرمات فهلک من حیث لایعلم ؛ یعنی روا و حلال پیدا و ناروا و حرام پیداست و میان این دو اموریست که حکم آن روشن نیست و مشتبه است ، هرکه ازاین امور پرهیز جست از نارواها و محرّم ها ایمن ماندو آنکه بدانان یازید در ناروائیها و حرامها افتاد واز آنسوی که ندانست خود را بورطه هلاک افکند. ابوبکر گوید که ابوداود می گفت شهوت خفیه یعنی آز نهان و راز حب و دوستی ریاست است. وقتی در مجلس استملاء دوستی از او اجازت خواست تا با محبره وی چیزی نویسد ابوداود گفت : من شرّع فی مال اخیه بالاستیذان فقد استوجب بالحشمة الحرمان. و در ترجمه او آمده است که سهل بن عبداﷲ تستری زاهد مشهور که صاحب مقامات و کرامات بود به زیارت ابوداود شد. او را گفتند این سهل است که به زیارت تو آمده است ابوداود برپای خاست و او را اکرام داد و بنشاند. سهل گفت مرا بتو حاجتی است ، گفت آن چیست بگوی با امکان ، آن حاجت برآرم ، ابوداود بگفت. سهل گفت خواهم اجازت دهی تا بر آن زبان که با وی از رسول صلی اﷲعلیه وآله حدیث کرده ای بوسه دهم داود زبان بیرون کرد و عبداﷲ زبان وی ببوسید. و باز گویند که او در روش و هیئت و منظر و شمائل به رسول علیه السلام ماننده بود، بدین سیاق : عن ابراهیم عن علقمه قال کان عبداﷲ یشبه بالنبی صلی اﷲعلیه وسلم فی هدبه و دلّه و کان علقمه یشبه به عبداﷲ و قال جریربن عبدالحمید کان ابراهیم یشبه بعلقمه و کان منصور یشبه بابراهیم و قال غیر جریر کان سفیان یشبه بمنصور و قال عمران بن احمد و قال ابوعلی القوهستانی کان وکیع یشبه بسفیان و کان احمدبن حنبل یشبه بوکیع و کان ابوداود یشبه باحمدبن حنبل رضی اﷲعنهم. ابوداود به سال 275 هَ. ق. به بصره درگذشت و عبداﷲبن عبدالواحد هاشمی بر وی نماز کرد.حاجی خلیفه علاوه بر سنن دو کتاب یکی به نام ناسخ القرآن و منسوخه و دیگری را بقولی ،دلائل النبوه به نام او آورده است. و ابن الندیم کتابی دیگر موسوم به کتاب اختلاف المصاحف از او نام برده و در قاهره کتابی به نام مراسیل منسوب بدو به طبع رسیده است. و سجستان که داود از آنجاست سجستان خراسان ولایت معروف است که بفارسی سیستان نامند و یاقوت در معجم البلدان گوید که ابوالفضل محمدبن طاهر مقدسی گفت که از محمدبن نصر شنیدم که نسبت ابوداود بسجستان یا سجستانه قریه ای از بصره است. و این گفته استوار نیست چه گذشته از اینکه قاطبه حُفّاظ و ضابطین برخلاف محمدبن نصر گفته اند، هم سبق بودن داود با اولاد اسحاق بن راهویه به نیشابور و حدیث شنیدن وی در صغر سن از محمدبن اسلم طوسی دو گواه دیگر بر صدق روایت مشهور است. و نسبت ازدی در نام ابوداود بالولاء است. رجوع به تاریخ سیستان چ طهران ص 19 س 11 و رجوع به ابن الندیم چ مصر ص 54 س 15 و صفةالصفوه ج 4 ص 51 و ابن خلکان چ طهران ج 1 ص 230 و حبیب السیر چ طهران ج 1 ص 297 و روضات الجنات ص 321 و نامه دانشوران ج 1 ص 246 و کشف الظنون در دلائل النبوه و ناسخ القرآن و منسوخه و قاموس الاعلام ج 1 ص 714، و رجوع به عبداﷲبن ابی داود سجستانی مکنی به ابوبکر در همین لغت نامه شود.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

محدث است
حاکم خراسان

پیشنهاد کاربران

بپرس