ابومحمد هشام بن حکم

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] هشام بن حَکَم، ابومحمد، از اصحاب امام صادق و امام موسی کاظم علیهما السلام است. وی دارای آراء و و اندیشه های کلامی منحصر به فرد و از متکلمین برجستۀ شیعه در قرن دوم می باشد. (برای آشنایی با آرا و نظریات کلامی هشام بن حکم رجوع کنید به مقاله آرای کلامی هشام بن حکم.)
از تاریخ ولادت وی اطلاع دقیقی در دست نیست، همین قدر معلوم است که در اوایل قرن دوم هجری به دنیا آمده است. بیشتر شرح حال نویسان از او با عنوان «مولی» یاد کرده اند، که بدان معناست که وی را از نژاد عرب نمی دانند. در عین حال، برخی او را عرب اصیل و از قبیلۀ خزاعه دانسته و در تأیید این قول، عربی بودنِ نام خود او (هشام)، نام پدرش (حکم) و برادرش (محمد) را شاهد آورده اند. از معتقدان به «ولاء» نیز برخی او را به بنی کنده و برخی به بنی شیبان نسبت داده اند؛ اما این دو نسبت ناسازگار نیستند، زیرا انتساب هشام به کنده به سبب ولاء، و انتسابش به شیبان به سبب منزل گزیدن وی در آن قبیله بوده است. شاهد این سازگاری، سخن ابن ندیم است: «هشام بن الحکم البغدادی الکندی، مولی بنی شَیْبان». ابن ندیم بین کندی و شیبانی بودن جمع کرده است.
کشّی ، به نقل از فضل بن شاذان، نوشته که هشام اصالتاً کوفی است و محل تولد و رشد و نمو وی، اواسِط است. به گفتۀ کشّی، فضل بن شاذان خانۀ هشام را در واسط دیده است. محل تجارت وی در کرخِ بغداد و خانه اش نزدیک قصر وضّاح بوده است. دربارۀ نوع تجارت وی نیز گفته شده که کرباس فروش بوده است.
کنیۀ هشام، ابومحمد و ابوالحکم بوده است. از روایتی که هشام از پدرش و او از سعیدبن جبیر و او از عبدالله بن عباس و او از پیامبر، دربارۀ خلفا و جانشینان دوازده گانۀ ایشان، نقل کرده است، معلوم می شود که وی از امامیه بوده است
برای هشام برادری به نام محمد در کتابهای رجال ذکر شده که از راویان حدیث بوده و محمد بن ابی عمیر از وی روایت کرده است. همچنین از دو فرزند وی، به نامهای حَکَم و فاطمه، در منابع یاد شده است. حکم بن هشام ساکن بصره و متکلم بوده است. وی دربارۀ امامت کتابی داشته و مجالس مناظره ای از وی حکایت شده است.
عمر بن یزید سابری عموی هشام دانسته شده، زیرا دربارۀ مورد تشرف هشام به مکتب تشیع، از او روایت نقل شده که در آن، وی از هشام با عنوان «ابن اخی» یاد کرده است.

چگونگی درگذشت هشام
دربارۀ چگونگی درگذشت هشام سه گزارش در دست است. نخستین گزارش از ابن بابویه است. وی جریان مناظرۀ هشام را با ضرار بن ضبی و عبدالله بن یزید اباضی، در موضوع امامت، بیان کرده است. به نوشتۀ وی، در این مناظره، هشام بر ضرورت امامت استدلال کرد و ویژگیهای ظاهری و باطنی امام را تشریح نمود. آنگاه ضرار در خصوص شخص امام در آن زمان پرسید و هشام گفت: «صاحب القصر امیرالمؤمنین». هارون که مخفیانه مناظره را می شنید، دریافت که مراد هشام، امام کاظم علیه السلام است. از این رو، بر وی خشم گرفت و هشام نیز که از خشم هارون آگاه شد، به بهانه ای از مجلس بیرون رفت و به سمت کوفه گریخت. و نزد بشیر نبّال، از حاملان حدیث و از یاران امام صادق علیه السلام، رفت. وی در آنجا به شدت بیمار شد و بر اثر آن درگذشت.
دو گزارش دیگر از کشّی است. یکی از آنها راجع به مناظرۀ هشام با سلیمان بن جریر، در موضوع امامت، است. در این مناظره، هشام امام علی بن ابی طالب علیه السلام را مفروض الطاعه معرفی کرده و در پاسخ به افراد حاضر در مجلس تصریح نموده که جانشین علی علیه السلام در این زمان نیز واجب الطاعه است و اگر به قیام امر کند، از او اطاعت می کنم. هشام، که از خشم هارون آگاه بود، به مدائن رفت. همین امر موجب حبس امام موسی کاظم علیه السلام نیز شد. هشام سپس به کوفه رفت و در خانۀ ابن شرف درگذشت
در گزارش دوم ، داستانی از یونس نقل شده که در آن هشام به شبهۀ یحیی بن خالد در مورد اعتقاد امامیه به امام زنده پاسخ گفته است. وقتی این پاسخ به یحیی بن خالد رسید، وی آن را به هارون گزارش کرد و هارون به دنبال هشام فرستاد، ولی او گریخته بود. هشام پس از این جریان، دو ماه یا اندکی بیشتر زنده نماند، تا اینکه در منزل محمد و حسین حنّاطین درگذشت.
با توجه به این روایتها، سال وفات هشام را – که دبارۀ آن آرای گوناگونی وجود دارد – می توان تعیین کرد. بنابر رأی کشّی ، وی در سال ۱۷۹، در زمان خلافت هارون الرشید، در کوفه درگذشته است. به نظر می رسد که این قول با قراین و شواهد یاد شده سازگار، و از این رو صحیح است. اینکه وی اندک زمانی پس از سقوط برامکه و در زمان خلافت مأمون (سال ۱۹۸-۲۱۸) درگذشته یا در سال ۱۹۹، پس از رفتن از کوفه به بغداد از دنیا رفته است ، از وثاقت برخوردار نیست.

گرایشهای فکری و مذهبی هشام
هشام از نظر گرایشهای فکری و مذهبی به فرقه های گوناگونی منسوب است که بر اساس آنها، می توان حیات فکری ـ عقیدتی وی را به سه مرحله تقسیم کرد. برخی هشام را از اصحاب ابو شاکر دیصانی، و ملحد و دهری دانسته اند. در این باره حتی به روایتی از امام رضا علیه السلام تمسک شده که دربارۀ هشام بن ابراهیم عباسی فرموده او از اصحاب خاص ابوالحارث، یعنی یونس بن عبدالرحمان و ابوالحارث از اصحاب خاص هشام بن حکم و هشام از اصحاب خاص ابوشاکر و ابوشاکر زندیق است. بر طبق این عقیده، تأثیر ابوشاکر دیصانی بر هشام و اندیشۀ وی، روشن نیست؛ اما، به هر حال، هشام دارای رویکرد مادّی قوی بوده و شاهد آن، نسبت دادنِ اعتقاد به جسمیتِ برخی اعراض (همچون رنگها و طعمها و بوها)، انکار جزء لایت جزا و تجسیم به اوست. چون این اقوال به فیلسوفان رواقی یونانی منسوب بود، این احتمال مطرح شده است که فیلسوفان رواقی از طریق دیصانیه – که در عراق پراکنده بودند و ابوشاکر از بزرگان آنان بود – بر اندیشۀ هشام تأثیر گذاشته اند.
به نظر می رسد که شواهد یاد شده چندان در خور اعتماد نیستند، زیرا اولاً روایتی که به آن استناد شده، مرسل و غیرقابل تمسک است. ثانیاً از اینکه وی شاگرد شخصی دهری مسلک بوده است، نمی توان دهری بودن خود او را نتیجه گرفت و میان آن تلازمی دو وجود ندارد. ثالثاً صِرف وجود مشابهت هایی میان دیدگاههای آن دو، مستلزم پیروی یکی از دیگری نیست.
دومین دیدگاه از آنِ ابن ندیم است. ابن ندیم هشام را از اصحاب جهم بن صفوان شمرده که بعدها به امامیه پیوسته است. تشابه برخی دیدگاهها و عقاید منسوب به هشام با آرای جهم بن صفوان، شاهدی برای جهمی بودن وی در مرحله ای از حیات او دانسته شده است.
سومین دیدگاه این است که وی از دانشمندان بزرگ امامیه و از اصحاب فرهیختۀ امام صادق و امام کاظم علیهما السلام بوده است. کشّی داستان پیوستن وی را به امام صادق از زبان عمر بن یزید نقل کرده است.

شخصیت هشام در احادیث
...

پیشنهاد کاربران

بپرس