اثناء

/~asnA/

برابر پارسی: زمان، گاه، هنگام

لغت نامه دهخدا

اثناء. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ ثِنی. تاه ها. لاها. نوردها. || گشت های وادی. گشت های کوه. || نوردهای نامه. || شکسته ها. ( وطواط ). || میانه ها.
- دراثناء ؛ در خلال ِ. در میان ِ. در طی : از عجائب که در این اثنا رخ نمود. ( تاریخ بیهقی ). و انتظار میکردم تا مگر در اثنای محاورت از تو کلمه ای زاید. ( کلیله و دمنه ). و در اثنای آن بسمع او رسانیدند که... ( کلیله و دمنه ). او... در اثنای این محنت تدبیری می اندیشید. ( کلیله و دمنه ). و در اثنای این حال فقیه عالم... که از احداث فقهای حضرت و افراد علماء دولت بمزیت هنر و مزید خرد مستثنی است... ( کلیله و دمنه ). و در اثنای سخن خویش می فرمود. ( کلیله و دمنه ). و در اثنای وصایت پسر خویش مهدی را می گفت. ( کلیله و دمنه ). در اثنای این حال مردی برخاست از دیار عراق که با شجره علویان انتماء میکرد... ( ترجمه تاریخ یمینی ). چون کوه و صحرا از علف خالی شد کوچ فرمودو در اثنای آن رکن الدین خورشاه برادر خود شهنشاه را... ( جهانگشای جوینی ).
|| کارهای دوباره. || روزهای دوشنبه. || مهترهای دوم در مهتری. ( منتهی الارب ). || ج ِ اِثنان. دو مرد. ( منتهی الارب ).

اثناء. [ اِ ] ( ع مص ) ستودن. ثنا گفتن. ( تاج المصادر ): اثنی علیه. ( منتهی الارب ). افاضل جهان و شعرای عصر مبالغتها نموده و در اِثناء و اطرای او قصاید پرداخته. ( ترجمه تاریخ یمینی ). || در سال ششم درآمدن ( شتر ): اثنی البعیر. ( منتهی الارب ). || دوم شدن دیگری را: یقال هذا واحد فاثنه ؛ ای کن ثانیه. ( منتهی الارب ).

اثناء. [ اِث ْ ث ِ ] ( ع مص ) دوتاه گردیدن. || خرامیدن. || بازگردیدن.

فرهنگ معین

( اَ ) [ ع . ] ( اِ. ) جِ ثنی ، میانه ها، لاها.

پیشنهاد کاربران

اثناء=زمان
اثناء عمل
هنگام یا زمان انجام عمل ، حین انجام کار

بپرس