اجاره

/~ejAre/

مترادف اجاره: استجاره، دربست، کرایه، ربح، سود، منفعت

برابر پارسی: جابهای، کرایه

معنی انگلیسی:
lease, rent, return, hire, payment, tenure

لغت نامه دهخدا

( اجارة ) اجارة. [ اِ رَ ] ( ع مص ) رجوع به اجاره شود.
اجاره. [ اِ رَ ]( ع مص ) رهانیدن. ( منتهی الارب ). بفریاد رسیدن. || زینهار دادن. ( لغت نامه مقامات حریری ). زنهاردادن. ( تاج المصادر ) ( منتهی الارب ). || بجنبانیدن از راه. ( تاج المصادر ). عدول کنانیدن : اجاره عن الطریق ؛ برگردانید او را از راه. ( منتهی الارب ). || اجارَ المتاع ؛ در ظرف کرد متاع را. ( منتهی الارب ). || اجار الرّجل اجارة؛ بدرقه گردید مرد را. ( منتهی الارب ). || بمزد دادن خانه و جز آن. || کراء. کرایه بمُزد. || منفعت. || مزدوری که کسی را میدهند. مزدوری که بکسی دهند. اجیر داشتن. ( مؤید الفضلاء ).
- مال الاجاره ؛ مزد. مالی که مستأجر دهدموجر را در ازاء منفعت.
|| ( اصطلاح فقه ) تملیک منافع. عقدی که منافع را در مقابل عوض تملیک کند چنانکه تملیک منافع را بدون عوض عاریه گویند. عقدی که بموجب آن منافع معینی در مقابل عوض معلومی تملک میشود. اجاره مانند سایر عقود محتاج به ایجاب از طرف موجر وقبول از جانب مستأجر بوده و دو طرف عقد اجاره بایدبالغ و عاقل و رشید باشند. اجاره عقدی است لازم و به انتقال موضوع اجاره بدیگری و فوت موجر و مستأجر باطل نشود مگر آنکه موجر، موقوف علیه باشد. ارکان اجاره عبارتند از: موضوع ، عوض ، منفعت. موضوع اجاره ممکن است انسان یا حیوان یا شی بوده و در صورت اخیر انتفاع از آن به ابقای عین باید ممکن باشد. عوض یعنی مالی که مستأجر در مقابل منفعت میدهد باید در عقد اجاره معین شود. موجر بسبب عقد اجاره مالک عوض شده و بر مستأجر است که فوراً تسلیم کند مگر آنکه در عقد اجاره مدتی برای تأدیه آن مقرر شده باشد. شخصی که برای انجام عملی اجیر میشود در اثر عقد اجاره ، مالک اجرت محسوب شده ، ولی حق مطالبه آنرا تا وقتی که عمل را انجام نکرده است ، فاقد است. منفعت یعنی استفاده ای که مستأجر از موضوع اجاره می کند باید در عقد اجاره معین شود در صورتی که در خارج استفاده ای که از موضوع اجاره میشود معلوم باشد، تعیین آن در عقد اجاره ضرورتی ندارد. تعیین منفعت ممکن است بوسیله تعیین عمل مدت و مسافت بعمل آید. منفعتی که از موضوع اجاره استیفاء میشود، باید مشروع باشد، از این لحاظ اجاره منزل برای تأسیس قمارخانه باطل است. مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: اجارة، بحرکة الهمزة و بالجیم کما فی القاموس. و هی بیعالمنافع کما فی الهدایة فانّها و ان کانت فی الاصل مصدر اجر زیدٌ یأجرُ بالضم ؛ ای صار اجیراً الاّ انّها فی الاغلب تستعمل بمعنی الایجار. اذ المصادر قد یقام بعضها مقام بعض فیقال آجرت الدار اجارةً؛ ای اکریتها و لم یجی من فاعل هذا المعنی علی ما هوالحق ، کما فی الرضی. لکن فی القاموس و غیرها انّها اسم الأجرة یقال اجر المملوک اجراً، کآجره ایجاراً؛ ای اکراه ، ای اعطاه ذلک باجرة و هی کالاجر، ای ما یعود الیه من الثواب. و شرعاً بیع نفع معلوم بعوض معلوم ، دین او عین ( لا علی التأبید ) والنفع المنفعة. و هی اللذة و الراحة من دفع الحر و البرد و غیرهما و المراد بالدین ، المثلی کالنقود و المکیل والموزون و المعدود المتقارب و بالعین القیمی ، و هو ماسوی المثلی. والعوض اعم من المال والنفع. و خرج به العاریة و الوصیة بالنفع. والاصل ان کل مایصلح ثمناً فی البیع یصلح اجرة فی الاجارة و ما لا فلا، الا المنفعة، فانها تصلح اجرة اذا اختلف الجنس و لاتصلح ثمناً. و قولنا معلوم ؛ای جنساً و قدراً. و قید لا علی التأبید مراد هیهنا کما ان قیدالتأبید مراد فی البیع فخرج بیع حق المرور.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - رهانیدن بفریاد رسیدن زینهار دادن . ۲ - به مزد دادن خانه و جز آن . ۳ - به مزد گرفتن . ۴ - اجیر داشتن ۵ - ( اسم ) کرائ کرایه منفعت مالی که مستائ جر به موجر بپردازد . ۵ - مزدوری که کسی را میدهند . ۶ - تملیک منافع عقدی که بموجب آن مستائ جر مالک منافع عین مستائ جره شود .

فرهنگ معین

(اِ رِ ) [ ع . اجارة ] ۱ - (مص م . ) پناه دادن ، به فریاد رسیدن . ۲ - به مزد گرفتن . ۳ - (اِ. ) کرایه .

فرهنگ عمید

۱. ملک یا مالی را به مدت معینی در اختیار کسی گذاشتن در برابر دریافت بهای تعیین شده.
۲. (اسم ) بهای تعیین شده در برابر استفاده از ملک یا مال که به صاحب آن پرداخت می شود.

فرهنگستان زبان و ادب

{charter} [حمل ونقل دریایی، حمل ونقل ریلی] اجاره کردن وسیلۀ نقلیه در چارچوب یک قرارداد
{rent} [اقتصاد] مبلغی مشخص که در ازای استفاده از زمین یا ساختمان یا تجهیزات یا ابزار برای مدتی معین پرداخت شود متـ . اجاره بها، کرایه

واژه نامه بختیاریکا

اُرش

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] اجاره در لغت از ریشه اجر به معنای رهانیدن، به فریاد رسیدن، چیزی را به فرد دادن می باشد.در اصطلاح عقدی است که به موجب آن مستأجر، در برابر مالی که به موجر می دهد، برای مدت معین مالک منافع عین مستأجره می شود. یعنی همان سلطه و اختیار استفاده مالک را از عین مورد اجاره دارد. بنابراین اجاره عقدی تملیکی و معوض و موقت می باشد.
عقد تملیک عمل یا منفعتی معین در برابر عوض معلوم را اجاره گویند.
اجاره در لغت
اجاره همانند «اجر»، مصدر ثلاثی مجرد از باب أجَرَ یَأجُرُ است که به معنای «به مزد دادن» «به مزدوری گرفتن» و «اجرت» و «مزد» آمده است.
ایجار و استیجار و مؤاجره و تفاوت آنها
ایجار و استیجار و مؤاجره نیز در معنای اجاره به کار رفته است که ایجار و استیجار، هم در اجاره منافع و هم در اجاره اعمال (خدمات) استعمال شده؛ ولی مؤاجره، فقط در اجاره اعمال به کار رفته است؛ اگرچه برخی کاربرد آن را در اجاره منافع نیز ذکر کرده اند.
انواع اجاره
...

[ویکی اهل البیت] «اجاره» عبارت است از قراردادی که طی آن منافع مال یا کار کسی در برابر اجرت معین به دیگری واگذار می شود.
موضوع اجاره عبارت است از:
قرارداد اجاره عبارت است از لفظ مشتمل بر:
عقد اجاره با توافق موجر و مستأجر صورت می گیرد، بنابراین ممکن است نوشته ای به صورت اجاره نامه رسمی (در بنگاه معاملاتی) یا عادی تنظیم شود، چنان که امروزه متداول است و یا نوشته ای تنطیم نشود و قرارداد به طور شفاهی منعقد گردد.
از این رو، حضرت امام قدس سره می فرماید: «اگر مالک به کسی بگوید ملک خود را به تو اجاره دادم و او بگوید قبول کردم، اجاره صحیح است و نیز اگر حرفی نزنند و مالک به قصد این که ملک را اجاره دهد، آن را به مستأجر واگذار کند و او هم به قصد اجاره کردن بگیرد اجاره صحیح می باشد».
هر یک از موجر و مستأجر، موضوع اجاره، منفعتی که مستأجر می برد و نیز اجاره بها شرایطی دارند که به شرح زیر است:
1- معین باشد، پس اگر بگوید یکی از خانه های خود را اجاره دادم درست نیست.
2- معلوم باشد؛ بدین معنا که مستأجر آن را ببیند و یا اجاره دهنده طوری خصوصیات آن را بگوید که به طور کامل معلوم باشد.

[ویکی فقه] اجاره (قرآن). اجاره در فقه به معنای تملیک منفعت است.
اجاره از ماده «اجر»، و در اصطلاح فقه عبارت است از تملیک و واگذاری منافع مشخص مال یا شخص در برابر عوض و بهای معین. در این مدخل از واژه «اجر» و مشتقات آن استفاده شده است.
اهم عناوین
آداب اجاره؛ احکام اجاره؛ اجاره انسان؛ اجاره در دین شعیب علیه السّلام؛ شرایط اجاره.

دانشنامه آزاد فارسی

اِجاره
در اصطلاح حقوقی، قراردادی که به موجب آن مالک (موجِر) منافع مال یا نیروی کار خود را در ازای دریافت پول یا مالِ دیگری برای مدت معین به شخص دیگر (مستأجر) تملیک می کند. فقها معنای متفاوتی از اجاره به دست داده اند. به گفتۀ برخی فقها، اجاره آن است که منفعتی معلوم را در برابر عوض معلوم به تملک دیگری درآورد. موضوع اجاره ممکن است اشیا (اعم از عین منقول یا غیرمنقول) یا حیوان و یا نیروی کار انسان باشد. متداول ترین شکل اجاره، اجارۀ غیرمنقول است. اجاره از عقود معیّن بوده و عقدی لازم است، یعنی جز با رضایت دو طرف به هم نمی خورد. احکام کلی عقد اجاره، که از فقه امامیه گرفته شده، در مواد ۴۶۶ تا ۵۰۶ قانون مدنی آمده است. با توجه به گسترش شهرها و روابط جدید ناشی از شهرنشینی، مقررات خاصی دربارۀ اجارۀ محل سکونت و انواع محل های کسب و کار، تهیه و تصویب شده است. اولین قانون مربوط به روابط مالک و مستأجر در ۱۳۳۹ش به تصویب رسید. سپس در ۱۳۵۶ قانون روابط مالک و مستأجر دیگری، بدون رعایت موازین شرع و مواد مربوط به اجاره در قانون مدنی، تصویب شد که در آن روابط استیجاری مربوط به اماکن کسب و پیشه و تجاری تابع شرایط خاصی قرار گرفت. به موجب آن جز در موارد پیش بینی شده، علی رغم انقضای مدت اجاره، موجر حق تخلیه این گونه اماکن را ندارد، و مستأجر بدون کسب اجازه از موجر، نمی تواند عین مستأجره را به غیر واگذار کند. در ۱۳۶۲ قانون دیگری به تصویب رسید که روابط استیجاری اماکن مسکونی را از شمول قانون سال ۱۳۵۶ خارج کرد و مقررات مربوط به اجارۀ این گونه اماکن را تعیین نمود. با تصویب قانون مالک و مستأجرِ مصوبِ ۱۳۷۶، به موجر این اختیار داده شد که حتی در مورد اماکن تجاری و کسب و پیشه نیز، با احراز شرایط مقرر در این قانون، پس از انقضای مدت اجاره، درخواست تخلیه کند.

جدول کلمات

کرا

مترادف ها

lease (اسم)
مرتع، کرایه، اجاره، اجاره نامه، اجاره دهی

hire (اسم)
پرداخت، مزد، کرایه، اجرت، اجاره

rent (اسم)
غاز، کرایه، اجاره، پارگی، مال الاجاره، پرداخت اقساطی

فارسی به عربی

ایجار , تاجیر

پیشنهاد کاربران

واژه اجاره
معادل ابجد 210
تعداد حروف 5
تلفظ 'ejāre
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی: اجارَة]
مختصات ( اِ رِ ) [ ع . اجارة ]
آواشناسی 'ejAre
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
منبع فرهنگ فارسی عمید
واژگان مترادف و متضاد
ماه بها، روزبها، گاه بها، سال بها
خَرسَلاک = کسی که خَر اجاره می دهد ( بن مایه: لغت نامه دهخدا )
در فارسی این گونه آمیغ ها یا ترکیب ها از یک نامواژه یا اسم بعلاوه یک بن مضارع، پدید می آیند. برای نمونه: پارچه فروش ( =کسی که پارچه می فروشد ) ، آزادی خواه ( =آنکه آزادی می خواهد ) ، دانشجو ( =آنکه دانش می جوید ) و . . . .
...
[مشاهده متن کامل]

بنابراین به نظر می آید واژه ‹سَلاک› بن مضارع کارواژه یا فعلی پارسی که معنایش کرایه دادن می شده، بوده است. ولی افسوسمندانه این کارواژه به دست ما نرسیده است.
ولی خب از آنجا که بن مضارع این کارواژه ‹سَلاک› بوده است، می توان کارواژه ‹سَلاکیدن› را برای اجاره دادن ( اجاره دادن خانه یا مغازه یا . . . ) در نظر گرفت.
بنابراین:
سَلاکیدن = به اجاره دادن
سَلاکش = به اجاره دهی
سَلاکنده = موجر، به اجاره دهنده
سَلاکیده = به اجاره گرفته شده
#پارسی دوست

واگذاری= اجاره
کاربرد در ساختار واژه ها:
رانه گذاری= اجاره خودرو
سراگذاری= اجاره سرا
عقدی است که به موجب آن یک طرف منفعت یا نیروی کار خود را در ازای اخذ اجرت معامله میکند.
استجاره، دربست، کرایه، ربح، سود، منفعت

بپرس