اجتناح

لغت نامه دهخدا

اجتناح. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) مَیل کردن. اِنحِراف. چسبیدن. کج شدن. || تیز رفتن ناقه ، یا افتادن پاهای وی زیر دستها بجهت تیزروی. || اعتماد کردن اسب در دویدن بر یک جانب. || میل دادن کسی را. چسبانیدن. کج کردن. || گشاده داشتن دو بازو را در سجده. اعتماد کردن بر دو کف دست در سجده و گشاده داشتن هر دو بازو را. تَجَنﱡح.

پیشنهاد کاربران

بپرس