اجرا

/~ejrA/

مترادف اجرا: ادا، ارتکاب، اعمال، انجام، ایفا، به جریان انداختن، به کاربستن

برابر پارسی: انجام، بکارگیری، انجام دادن، روانه، کار بستن، کاربست، کارگزاری

معنی انگلیسی:
perform, conduct, discharge, enactment, enforcement, execution, fulfilment, implementation, rendering, transaction, performance, exercise, fullfillment

لغت نامه دهخدا

اجرا. [ اَ ] ( ع اِ ) بهرِ. برای ِ: فعلت ُ ذلک من اَجراک َ؛ کردم این کار را ازبهر تو. ( منتهی الارب ).

اجرا. [ اَ ] ( ع ن تف ) نعت تفضیلی از جریان. روان تر: اَجرا من السیل تحت اللیل.

اجرا. [ اِ ] ( از ع ، اِ ) اِجْراء. اجری. جری. راتبه. وظیفه. مرسوم. ادرار. و امروز جیره گویند. ( حواشی چهارمقاله ص 4 ). و از آن راتبه و مستمری جنسی خواهند مقابل مواجب ، که معنی راتبه و مستمری نقدی دهد و آن جنس بوده بر خلاف جامگی که نقد بوده است : پس مسلمه هر مردی را که بنشاند اندر آن شارستان روزی بداد و اجرا فرمود. ( ترجمه بلعمی ). سالی در خدمت پادشاه روزگار گذاشتم... و از اجرا و جامگی یک من و یک دینار نیافتم. ( چهارمقاله ). یکی شقیق را گفت مردمان ملامت میکنند ترا و میگویند از دسترنج مردمان نان میخورد بیا تا من ترا اجرا کنم. ( تذکرةالاولیاء عطار ).
- اجرا کردن ؛ چون حساب خرج را مجرا دهند و صحیح کنند گویند اجرا کردند، چنانچه قاضی چون سجل کند گویند امضا کرد.
- اجرا نهادن ؛ جرایت.

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) راندن روا کردن امری . ۲ - وظیفه و راتبه و جیره مقرر کردن برای کسی . ۳ - کسی را وکیل کردن . ۴ - امضائ کردن . ۵ - بکار بردن لفظ و عبارت . ۶ - ( اسم ) راتبه وظیفه ادرار جیره . ممال آن ( اجری ) است ۷ - ( مصدر ) بمرحل. عمل گذاشتن حکمی که قطعیت یافته است . یا بموقع اجرائ گذاشتن ( گذاردن ) . اجرا کردن بجریان انداختن بکار بستن از گفتار بکردار آوردن .
لغت تفضیلی از جریان روان تر

فرهنگ عمید

۱. روا کردن امری، عمل کردن کاری طبق برنامۀ قبلی.
۲. [قدیمی] راندن.
۳. [قدیمی] جاری کردن آب، روان ساختن.
۴. (اسم ) [قدیمی] مقرری سالیانه به مٲموران دیوان و سپاهیان.

فرهنگستان زبان و ادب

{construction} [مهندسی عمران] فرایند ساخت یا سرهم کردن اجزای سازه

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی صَدَّقْتَ: تصدیق کردی ( در عبارت "صَدَّقْتَ ﭐلرُّؤْیَا "یعنی خوابت را تحقق دادی و فرمان پروردگارت را اجرا کردی)
معنی مُّثْقَلُونَ: سنگین باران (جمع اسم مفعول از مصدر اِثقال (باب افعال )به معنای تحمیل ثقل و سنگینی ، و کنایه است از مشقت ومعنای عبارت "أَمْ تَسْأَلُهُمْ أَجْراً فَهُم مِّن مَّغْرَمٍ مُّثْقَلُونَ " این است که : نه ، بلکه میپرسیم نکند تو از ایشان دستمزدی در مقابل تبلیغ...
معنی قِصَاصِ: مجازاتی که به تلافی جنایتی که مجرمی انجام داده در مورد او اجرا می کنند(کلمه قصاص مصدر از قاص یقاص است و این کلمه از قص اثره ، جا پای او را تعقیب کرد میباشد وقصاص به معنی داستانسرا نیز از این جهت است که آثار و حکایات گذشتگان را حکایت میکند مثل ای...
معنی مَّغْرَمٍ: کسی که بی جهت مجبور به پرداخت خسارتی که خود مسببش نبوده شود - ضرر و خسارتی که انسان بدون اینکه جنایت و یا خیانتی مرتکب شده باشد ، از مال خود بپردازد (کلمه غُرم به معنی ضرر و خسارتی است که انسان بدون اینکه جنایت و یا خیانتی مرتکب شده باشد ، از مال خ...
معنی عَنَتِ: متواضع شد (فعل ماضی مؤنث از ماده عنوة است و عنوة به معنای ذلت در قبال قهر قاهر است ، و حالتی است که در قیامت هر موجودی در برابر خدای سبحان ، و در قبال ظهور سلطنت الهی او به خود میگیرد و اگر عنوة و ذلت را به صورتها در عبارت "عَنَتِ ﭐلْوُجُوهُ لِلْحَیّ...
ریشه کلمه:
اجر (۱۰۸ بار)

«أَجْر» از مادّه «أجْر» گر چه به معنای هر گونه پاداش است اما با توجّه به این که به صورت «نکره» است، و نکره در این گونه موارد برای تعظیم و بزرگداشت یک موضوع می آید، به معنای اجر و پاداش مهم و فوق العاده ای است. به خصوص این که: در اصلِ اجر و پاداش جای تردید و گفتگو نبوده، آنچه آنها می خواستند از فرعون قبل از آن قول بگیرند، مسأله اجر و پاداش مهم و برجسته بود.

مترادف ها

accomplishment (اسم)
انجام، اجرا، اتمام، کمال، هنر

performance (اسم)
انجام، اجرا، نمایش، ساخت، کارایی، شاهکار، کار برجسته، ایفا

implementation (اسم)
انجام، اجرا

execution (اسم)
انجام، اجرا، توقیف، اعدام، ادا، انفاذ

administration (اسم)
اجرا، حکومت، سیاست، وصایت، ادارهء کل، الغاء، تصفیه، فرم اداری

فارسی به عربی

اداء , ادارة , اعدام , انجاز , تطبیق

پیشنهاد کاربران

واژه اجرا
معادل ابجد 205
تعداد حروف 4
تلفظ 'ejrā
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی: اجراء]
آواشناسی 'ejrA
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
اِجرا، اِجراء:
١. انجام، انجامدهی، انجامرسانی، پیشبری، پیشبرد، بەجاآوردن، کاربرد، کاربست، بەکاربستن، کارگزاری؛ برگزاری؛ نقش - آفرینی، بازیگری؛ نمایش، هنرنمایی؛ خوانندگی، نوازندگی
۲. [کهنه] راندن
...
[مشاهده متن کامل]

۳. [کهنه] روان کردن آب، روان ساختن، روانسازی؛ به جریان انداختن
۴. ( نام ) [کهنه] دستمزدِ سالیانه ( به لشکریان و کارکنان دیوان )
۵. دچارشدگی، دچار شدن
۶. کسی را وکیل / نماینده کردن

انجام= اجرا، پیش بَری، ژریان، انجامش، برگزار، پیش بُرد، کاربست، کارگزاری، روانه ، کاربستن، به کارگیری
برگرفته از فرهنگ نامه ( ( چیلو ) ) .
اسل شناسی واژگان فارسی از ( ( زبان روزمره ) ) و ( ( زبان سازی دیرینه و نو ) ) .
...
[مشاهده متن کامل]

نویسنده :
#مسعودلشکر نجم آبادی - امیرمسعودمسعودی
#آسانیک گری
#چیلو
#chilloo
#asaniqism
#امیرمسعودمسعودی
# آسانیکا
#asaniq
#Taksoo
#نازنین - علیپور
#مهدی - اباسلط
#فرشید - سرباز - وتن - رشید
#نهال - بهداد - فر
#محمد - رویایی
#ضیا - همایون
#نادر - رهسپار
#اردشیر - سمسار
#اوج - اندیشان - آزاد
راهنمای بهره برداری و اسفایده.
ساختار نوشته شدن برابری واژه ها :
اسل= ساختگی= اسل های دیگر

🇮🇷 واژه ی برنهاده: پیشبرد 🇮🇷
برگزار
جریان ، پارسی ست که ژریان هم بوده .
اگر که جریان را جست و جو کنید ، می بینید که دوستان هم گفتن .
پس اجرا و مجری و . . . ، به اربی رفته ست .
انجامش
تحقق
پیشبری
اجرا=پیشبَری
مجری=پیشبَر
اجرای حواله پول درسراسر کشور . درست است .
اجرا حواله پول درسراسر کشور . درست
به جریان در آوردن
انجام
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس