اجل

/~Ajel/

مترادف اجل: ( آجل ) آتیه، آینده، مستقبل، آخرت | مرگ، موت، گاه، موعد، مهلت، وقت، هنگام

متضاد اجل: ( آجل ) گذشته

برابر پارسی: ( آجل ) پس آینده، درآینده، دیررس | دم، زمان مرگ

معنی انگلیسی:
ultimate, death, end, fixed term or period, fate, greater, or greatest, more or most glorious, [a.s.] fixed term or period

لغت نامه دهخدا

( آجل ) آجل. [ ج ِ ] ( ع ص ، اِ )بامهلت. دیرنده. تأخیرکننده. ضد عاجل :
عاجل نبود مگر شتابنده
هرگز نرود ز جای خویش آجل.
ناصرخسرو.
|| دیر، مقابل زود :
بدین زودی ندانستم که ما را
سفر باشد بعاجل یا به آجل.
منوچهری.
|| آخرت. مقابل عاجل به معنی دنیا : باری عاجل و آجل بهم نپیوندد. ( کلیله و دمنه ).
چون برای حق و روز آجل است
گر خطائی شد دیت بر عاقل است.
مولوی.
|| جانی و برانگیزنده بر جنایت.

آجل. [ ج َ / ج ُ ] ( اِ ) بادی که با آواز از گلو برآید. آروغ. فوز. باد گلو. رجک. جشا. رغ :
ناخوشی های دهر را بالکل
بایدت خورد و نازدن آجل.
روزبهان.
بسته دایم دهان خویش از بخل
کز گلو برنیایدت آجل.
؟

اجل. [ اَ ج َ ] ( ع اِ ) گاه. هنگام. زمان : لکل امة اجل اذا جاء اجلهم فلایستأخرون ساعة و لایستقدمون. ( قرآن 49/10 ). لکل امری فی الدنیا نفس معدود واجل محدود. || زمانه. || مرگ. || زمان مرگ. نهایت زمان عمر :
اجل چون دام کرده گیر پوشیده بخاک اندر
صیاد از دور، نک ! دانه برهنه کرده لوسانه.
کسائی.
هر آنکس که زاد او ز مادر بمرد
ز دست اجل هیچ کس جان نبرد.
فردوسی.
جوانی و پیری بنزد اجل
یکی دان چو در دین نخواهی خلل.
فردوسی.
بلا در باد آن خاکی سرشت است
اجل در آتش آن آبدار است.
تو گفتی که دریا بموج اندرست
عقاب اجل سوی اوج اندرست.
فردوسی.
تو چگونه رهی که دست اجل
بر سر تو همی زند سرپاس.
عنصری.
دشمن ز دو پستان اجل شیر بدوشد
بگذارد حنجر بدم خنجر پیکار.
منوچهری.
گفت : انااﷲ، مرا چندان زمان کن تا وصیت کنم. عبدالرحمن بخندید و گفت : ترا چندان زمان است تا آنگاه که ایزد تعالی اجل تو سپری کند. ( تاریخ سیستان ). اجل ناآمده مردم را حسد بکشد. ( تاریخ بیهقی ). در حینی که مشرف شده بود بر مدت مقرره خود و رسیده بود به اجل ضرورت خویش. ( تاریخ بیهقی ). عبادت کرد تا زمانی که اجل موعودش رسید. ( تاریخ بیهقی ). و ما را با خود برد وآن نواحی ضبط کرد و بما سپرد و بازگشت بسبب نالانی ونزدیک آمدن اجل. ( تاریخ بیهقی ).
دهان باز کرده ست بر ما اجل بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( آجل ) ( صفت ) ۱- آینده پس آینده . ۲ - مدت دار دیر آینده . ۳ - آخرت مقابل عاجل .
آروغ
آروغ، آرغ، بادصدادارکه ازگلوبر آید، آینده، دیر آینده، بامهلت، مدت دار، ضدعاجل
( مصدر ) ۱ - بزرگداشتن بزرگ قدر گرانیدن تعظیم بزرگ شمردن . ۲ - توانا گردانیدن .
بز نر کوهی

فرهنگ معین

( آجل ) (جِ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - آینده . ۲ - آخرت . ۳ - مدت دار.
(جُ یا جَ ) ( اِ. ) آروغ .
(اَ جَ لّ ) [ ع . ] (ص تف . ) جلیل تر، بزرگوارتر.

فرهنگ عمید

( آجل ) ۱. آینده.
۲. دیرآینده.
۳. بامهلت، مدت دار.
= آروغ: بسته دائم دهان خود از بخل / کز گلو برنیایدش آجل (؟: مجمع الفرس: آجل ).
۱. زمان مرگ، مرگ.
۲. [قدیمی] نهایت مدت چیزی.
۳. [قدیمی] مهلت.
* اجل معلق: [عامیانه، مجاز] مرگ ناگهانی.
۱. جلیل تر، بزرگ تر، بزرگوارتر.
۲. بزرگ، والامقام.

گویش مازنی

/ajel/ نوعی سبزی صحرایی

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] اَجَل، سرآمد زمانی یا تمام مدّت هر پدیده، کار یا موجود می باشد و در علم کلام، به معنای مدّت عمر انسان و زمان فرا رسیدن مرگ انسان را نیز اجل می گویند.
اجل در لغت به معنای هنگام، زمان، وقت معین و محدود، نهایت زمان عمر، هنگام مرگ، مدت تعیین شده برای امور مثل نهایت مدت برای ادای قرض و پایان عمر انسان ها، امت ها و موجودات، «مدّت هر پدیده» و «انتهای وقت» آمده است. اجل در اصل به معنی «مدت معین» است و «قضاء اجل» به معنی تعیین مدت و یا به آخر رساندن مدت است، اما بسیار می شود، که به آخرین فرصت نیز اجل گفته می شود، مثلاً می گویند: «اجل دین» فرارسیده است یعنی آخرین موقع پرداخت بدهی رسیده است. در اصطلاح به حد پایانی معین شده برای زندگی انسان، اجل می گویند.
کاربرد قرآنی
در قرآن کریم، اجل به معنای «مدّت هر پدیده» و «انتهای وقت» ۵۶ بار به کار رفته است. کاربرد قرآنی این واژه، در مواردی بدون هیچ قیدی، و گاهی همراه با اوصافی چون «مسمّی»، «قریب»، «معدود»، و در ۲ مورد، به صورت اضافه به لفظ جلاله اللّه و در سایر موارد به صورت «مشتقّات اجل» آمده است. اموری که قرآن کریم، این واژه را درباره آن ها به کار برده است، عبارتند از: انسان، امّت ها، پدیده های طبیعی، جنین، دَین، عقد اجاره، عده طلاق، عده وفات، و منافع مناسک حج یا قربانی. این امور در دو دسته امور حقیقی و اعتباری قابل تقسیم اند.
اجل در امور حقیقی
مقصود از آن، سرآمد زمانی و مدّت معیّنی است که خداوند در عالم تکوین برای موجودات حقیقی اعمّ از انسان ها، حیوانات، آسمان ها، زمین، خورشید، ماه، فرشتگان و جنیان و ... قرار داده است که با فرا رسیدن و پایان یافتن آن، موجودات یاد شده منقرض می شوند. اموری حقیقی که قرآن، اجل را درباره آن ها به کار برده است، عبارتند از:
← اجل انسان
...

[ویکی شیعه] اجل به معنای مدت هر چیزی است و در قرآن هم به کار رفته است. در دوره های پس از پیامبر اکرم(ص) آیات مربوط به اجل و مسئله اجل انسان، به یکی از مباحث مهم علم کلام در بین اشاعره و معتزله تبدیل شد.
اجل در لغت به معنای مدت هر چیزی و زمان فرا رسیدن مرگ و موعد پرداخت بدهی است.
واژه اجل در چند جای قران در همین معنای مدت کار رفته است:

[ویکی اهل البیت] سرآمد زمانی یا تمام مدت هر پدیده، کار یا موجود.
اجل در لغت به معنای «مدت هر پدیده» و «انتهای وقت» آمده و در قرآن کریم، 56 بار در این دو معنا بکار رفته است. کاربرد قرآنی این واژه، در مواردی بدون هیچ قیدی (سوره اعراف/7، 34 و ...) و گاهی همراه با اوصافی چون «مسمّی»، «قریب»، «معدود»، (سوره انعام/6، 60؛ سوره ابراهیم/14، 44 و سوره هود/11، 104 و ...) و در 2 مورد به صورت اضافه به لفظ جلاله اللّه (سوره عنکبوت/29، 5 و ...) و در سایر موارد به صورت «مشتقات اجل» آمده است.
اموری که قرآن کریم، این واژه را درباره آن ها بکار برده است، عبارتند از: انسان (سوره انعام/6، 2 و 60؛ سوره هود/11،3؛ سوره ابراهیم/14، 10 و ...)، امت ها (سوره یونس/10، 49؛ سوره حجر/15، 5)، پدیده های طبیعی (سوره رعد/13، 2؛ سوره لقمان/31، 29؛ سوره روم/30، 8؛ سوره احقاف/46، 3 و ...)، جنین (سوره حج/22،5)، دَین (سوره بقره/2،282)، عقد اجاره (سوره قصص/28، 28 ـ 29)، عدّه طلاق (سوره بقره/2، 231 و ...)، عدّه وفات (سوره بقره/2، 234) و منافع مناسک حج یا قربانی (سوره حج/22، 33).
این امور در دو دسته امور حقیقی و اعتباری قابل تقسیم اند.
مقصود از آن، سرآمد زمانی و مدت معینی است که خداوند در عالم تکوین برای موجودات حقیقی اعم از انسان ها، حیوانات، آسمان ها، زمین، خورشید، ماه، فرشتگان و جنیان و ... قرار داده است که با فرا رسیدن و پایان یافتن آن، موجودات یاد شده منقرض می شوند. اموری حقیقی که قرآن، اجل را درباره آن ها بکار برده است، عبارتند از:
اجل درباره انسان به معنای مدت عمر یا زمان پایان عمر آمده است و قرآن کریم از دو نوع اجل برای انسان یاد می کند: یکی با قید «مسمّی» و دیگری بدون هیچ قیدی: «هُوَ الَّذِی خَلَقَکُم مِّن طِینٍ ثُمَّ قَضَی أَجَلاً وَأَجَلٌ مُّسمًّی عِندَهُ...». (سوره انعام/6، 2)
بر اساس ظاهر آیه، مقصود از هر دو زمان پایان عمر آدمی است، نه مدت عمر او.
در جوامع روایی شیعه، «اجل مسمی» را به «اجل حتمی» که غیرقابل تغییر بوده و در شب قدر معین می شود، تفسیر و آیه شریفه «إِذَا جَاء أَجَلُهُمْ فَلاَ یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ یَسْتَقْدِمُونَ» (سوره یونس/10، 49) را به آن ناظر دانسته اند و نیز «اجل غیرمسمی» را به اجل موقوف و مشروط که قابل تغییر است، تفسیر کرده اند.

[ویکی الکتاب] معنی أَجَلٍ: موعد - مدت مقرر (کلمه أجل به معنای غایت و نهایتی است که زمان دین و یا هر چیز دیگری بدان منتهی میگردد ، گاهی هم اطلاق میشود به مجموع زمان دین ، نه آخر آن ، ولی استعمالش غالبا در همان معنای اول است )
معنی أَجْلِ: به دلیل
معنی عِجْلَ: گوساله ( بچه گاو)
معنی عَجَّلَ: زودرس کرد - پیش انداخت
معنی عَجِّل: زود برسان - پیش انداز
معنی مَّقْضِیّاً: حتمی - مقرر شده - حکم شده (امام صادق(علیهالسلام) فرمود : اجل مقضی همان اجل حتمی است که خدای تعالی به وقوع حتمی آن حکم فرموده ، و اجل مسمی آن اجلی است که ممکن است نسبت به وقوع آن بدا حاصل شود ، و خداوند هر قدر بخواهد آنرا جلو انداخته و یا به تعویق ب...
معنی مُّؤَجَّلاًَ: مدت دار- موعد دار (اسم مفعول از کلمه أجل به معنای غایت و نهایتی است که زمان دین و یا هر چیز دیگری بدان منتهی میگردد ، گاهی هم اطلاق میشود به مجموع زمان دین ، نه آخر آن ، ولی استعمالش غالبا در همان معنای اول است )
معنی لَوْلَا: اگر نبود - چرا نشد (در عباراتی نظیر "وَلَوْلَا دَفْعُ ﭐللَّهِ ﭐلنَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ " معنی اگر نبود می دهد وقتی در ترکیب با فعل بیاید معنی چرا نشد یا چرا می دهد مثل "وَلَوْلَا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَکَ قُلْتَ مَا شَاءَ ﭐللَّهُ ":چرا وقتی به باغ خ...
تکرار در قرآن: ۵۶(بار)
«أجْل» در اصل، به معنای «مدت معین» است. و «قضاء اجل» به معنای تعیین مدت و یا به آخر رساندن مدت است; اما بسیار می شود، که به آخرین فرصت نیز «اجل» گفته می شود. مثلاً می گویند: «اجلِ دَیْن» فرا رسیده است; یعنی آخرین موقع پرداخت بدهی رسیده است. و این که به فرا رسیدن مرگ نیز، «اجل» می گویند; به خاطر آن است که آخرین لحظه عمر انسان در آن موقع است. «اجل» همان گونه که قبلاً هم گفته ایم دو گونه است: «حتمی» و «مشروط یا معلق». اجل حتمی، زمان پایان قطعی عمر شخص یا قوم یا چیزی است که هیچ گونه دگرگونی در آن امکان ندارد. ولی اجل مشروط یا معلق، زمانی است که با دگرگون شدن شرائط و موانع، ممکن است کم و زیاد بشود; قبلاً در این زمینه به قدر کافی صحبت کرده ایم.
مدّت معیّن و آخر مدّت. راغب در مفردات گوید: اَجَل مدّتی است که برای چیزی معیّن شود. اجل انسان مدّت حیاط اوست. قاموس آنرا مدّت شیی و آخر مدت معنی کرده. بنابراین، اجل دو معنی دارد ،مدّت معیّن و آخر مدّت‏ و شاید استعمال آن در آخر مدّت بطور مجاز باشد و می‏شود گفت که معنای اصلی آن تمام مدت است و اغلب استعمال آن در این معنی است در آیاتی نظیر «لِیُقضی اَجَلٍ مُسَمّی - لَکُلِّ اُمَّةِاَجَلْ - لِکُلِ‏اَجَلٍ کناب - فَلَمّا قَضی موسَی الْاَجَل - اَیَّما الْاجَلَینِ قَضَیتُ» و... مراد تمام مدت است . در آیه و آیه در المیزان فرموده هر دو به معنای آخر مدت است (ج 7 ص 6) ولی به نظر می‏آید که مراد از اجل اللّه روز قیامت باشد یعنی هر که امیدوار لقاءاللّه است زمان لقاء اللّه حتماً خواهد آمد چنانچه در المیزان ج 16 ص 105 فرموده است. در کریمه ممکن است مراد آخر مدت باشد یعنی آخر عمرشان نزدیک است و شاید مراد تمام مدت باشد یعنی نزدیک است که اجلشان (عمرشان) تمام شود در مجمع البیان آنرا وقت مرگ گرفته یعنی: مدتی که با مرگ شروع می‏شود. روشنترین محلی که اَجَل را بمعنی آخر مدت گرفته‏اند آیه است گفته‏اند: یعنی چون زنان بآخر وقت عدّه رسیدند آنها را به شایستگی نگاه دارید (رجوع کنید) و یا به شایستگی از آنها جدا شوید نا گفته نماند: اگر اَجَلَهُنَّ را آخر وقت بدانیم لازم می‏آید که پیش از آن رجوع جایز نباشد، حال آنکه آیه دالّ بر جواز رجوع در تمام اوقات عدّه است (ذلک)اشاره به (ثلثة قروء) است و معنی آیه این است: زنان مطلّقه باید تا سه پاکی از شوهر کردن خودداری کنند... و شوهرهایشان سزاوارتراند که در این مدت آنها را به نکاح اول برگردانند و رجوع کنند. وآنگهی از (فَاَمْسِکوُهُنَّ... اَوْفارِقوهنّ) استفاده می‏شود که شخصی در یک زمان میان امساک و مفارقت مخیّر است ولی چنان که می‏دانیم در آخر وقت فقط اختیار رجوع دارد و بعد از انقضاء عدّه فقط اختیار جدا شدن. مگر آنکه بگوئیم: چون به آخر مدّت رسیدند یا رجوع کنید و یا منتظر باشید تا عدّه منقضی شود و آن وقت جدا شوید، این هم احتیاج به تقدیر دارد. بنظر می‏آید که مراد از اجل در آیه تمام مدت و مراد از اجل در تمام مدت از بلوغ اجل تمام شدن آن و مراد از فَاَمْسِکو هُنَّ نگاه داشتن با عقد جدید است یعنی چون مدتشان تمام شد به شایستگی با عقد جدید آنها را نگاه دارید و یا جدا شوید. آیه که چندین بار در قرآن مجید تکرار شده صریح است در اینکه امّتها نیز مدّت معیّن دارند و چون مدّتشان سرآمد از بین خواهند رفت مانند قوم نوح ،عاد،ثمود، و اقوام دیگر که نامشان در تاریخ مانده است ممکن است مدت ملتی تا آخر دنیا باشد مانند امّت اسلام و این امر آنرا از دارای مدّت دار بودن خارج نمی‏کند النهایه مدّتش دراز است. در تفسیر المیزان است آیه دلالت دارد که امت یهود تا قیامت باقی خواهد ماند. نگارنده گوید نظیر آن ،آیه است که راجع به نصاری می‏باشد. علی هذا قوم یهود و نصاری تا قیامت خواهند ماند زیرا بودن دشمنی میان آنان تا روز قیامت، مستلزم آنست که تا قیامت بمانند. در دوران حکومت جهانی اسلام که بدست امام زمان «علیه السلام» تشکیل خواهد شد، یهود و نصاری قهراً بصورت اقلیت خواهند ماند نه اینکه بکلّی برچیده خواهند شد واللّه العالم. گذشته از اینها به تصریح قرآن، زمین، آسمان، خورشید، و تمام عالم دارای اجل و مدت معین‏اند و در انقضاء آن ناقوس مرگشان به صدا در خواهد آمد خدا آسمان و زمین و آنچه در میان آن دو است جز به حق و مدّت معین نیافرید نظیر این آیه در سوره احقاف:3،لقمان:29 رعد:2 فاطر :13 و سوره زمر 5 نیز آمده است. در کتاب آغاز و انجام جهان تألیف آقای محمد امین رضوی، عمر زمین و هفت آسمان آن، با استفاده از قرآن مجید هیجده میلیارد سال احتمال داده شده است (164-167). (اَجَل مُعَلَّق و اَجَلِ حَتمی) مسئله اجل معلق و اجا حتمی در زبانها شایع است، و مراد آنست که انسان دو اجل دارد یکی اجل مشروط که اگر شرطش موجود شود خواهد آمد و اِلّانه و دیگری اجل حتمی که بالاخره در وقتش می‏آید و برو برگرد ندارد، در نتیجه اجل اوّل قابل محو و اثبات و دوّمی ثابت و پایدار است. اینک بعضی از آیات را در این زمینه بررسی می‏کنیم: پیامبران در جواب آنانکه انکارشان میکردند میگفتند گفتند: آیا در خدا که آفریننده آسمانها و زمین است شکی است. شما را بوسیله ما می‏خواند تا از گناهانتان بی‏آمرزد و تا اجل تعیین شده شما را به تأخیر اندازد. حضرت نوح به مردم میگفت عبادت خدا کنید و از عذاب او بپرهیزید و مرا اطاعت کنید تا از گناهانتان بیامرزد و شما را تا مدت معین بتأخیر اندازد، راستی چون اجل خدا بیاید مؤخّر نمی‏شود ایکاش این مطلب را می‏دانستید، ممکن است (مِن) در هر دو آیه بیانیّه باشد و نیز به قومش میگفت یعنی از خدای خود آمرزش بخواهید که او بسیار آمرزنده است، تا بشما باران فراوان بفرستد. و شما را به مالها و فرزندان کمک کند و برایتان باغها و جویبارها پدید آورد. از این آیات چند مطلب استفاده می‏شود یکی اینکه عبادت و استغفار و اطاعت خدا سبب وفور نعمت و آمرزیدن گناهان است. دوم اینکه استغفار و اطاعت سبب تأخیر تا اجل معیّن است و اکر اطاعت و استغفار نکنند تأخیر نخواهد بود و مرگ شما را به تأخیراندازد یعنی اگر استغفار نکنید زودتر خواهد رسید و آیه «یَدعوکم لیغفرلکم من ذنوبکم و یُؤَخِّرکم کم الی اجلٍ مُسمّی» صریح است که خدا با این دعوت میخواهد از گناهان بیامرزد و همچنین شما را تا اجل معین بتأخیر اندازد یعنی در صورت عدم اطاعت مغفرت و تأخیر نخواهد بود و قهراً مرگتان زودتر خواهد رسید. در بسیار جاها پس از ذکر عذاب و هلاکت اقوام نا فرمان نظیر این آیه را می‏خوانیم و نیز نظیر آیه آمده است از این آیات صریحاً فهمیده می‏شود که اگر ستم نمی‏کردند هلاک نمی‏شدند، ستم بود که مرگشان را جلو انداخت. و آیه (یعنی هیچ ماده‏ای جز با علم او باربر ندارد و نگذارد و هیچ ماده‏ای جز با علم او باربر ندارد و نگذارد و هیچ عمرداری عمر نمی‏کند و از عمر احدی کاسته نمی‏شود مگر آنکه در کتابی است) در بیان مطلب ابهامی باقی نمی‏گذارد. در تفسیر المیزان ذیل آیه اجل اول را که نکره است اجل مشروط و اجل دوم را اجل محتوم گرفته و در این زمینه بتفضیل سخن گفته و وجود دو اجل را اثبات فرموده است. در خصوص این مطلب روایات زیادی هست که عده‏ای از آنها را مرحوم مجلسی در بخار الانوار ج 5 طبع آخوندی ص‏136 -143 نقل کرده است و از جمله از تفسیر عیاشی از امام صلدق «علیه السلام» نقل می‏کند که حمران از آن حضرت از آیه «ثُمَّ قضی اَجَلا و اَجَلٌ مُسَمّیً عِنْدَه» پرسید فرمود آنها دو اجل‏اند، اجل مشروط، خدا در آن هر چه بخواهد می‏کند و اجل محتوم. نا گفته نماند با در نظر گرفتن آیات و روایات، زیادت و نقصان عمر و تغییر و تبدیل آن جای گفتگو نیست ولی تحلیل آن برای نگارنده دشوار از یک اجل نمی‏توان فرض کرد، مثلا خدا می‏داند که فلانی با اختیار خود ستم خواهد کرد و آن ستم سبب مرگ او در فلان وقت خواهد شد پس برای این شخص یک اجل بیشتر وجود ندارد،اگر گوئی: در صورتیکه ستم نمی‏کرد زیاد عمر می‏نمود؟ گوئیم: خدا می‏دانست که با اختیار خود ستم کرده و در آن وقت خواهد مرد، پس یک اجل بیشتر نداشته است وضع اشخاص دیگر اعمّ از خوب و بد از این فرض معلوم می‏شود. در تحقیق این مطلب آنچه این مطلب آنچه بنظر می‏آید این است که مراد از اجل محتوم و مسمی قابلیت بقاء انسان است و مراد از اجل مشروط زوال آن و یا اضافه شدن بر آن، مثلا به چراغی یک لیتر نفت ریخته‏ایم میگوئیم: مدّت روشن بودن این چراغ دو ساعت است بشرط اینکه باد آن را در اثنا خاموش نکند و یا نفت تازه بر آن نریزند. یا می‏گوئیم این عمارت می‏تواند تا صد سال باقی بماند مشروط بر آنکه زلزله ویرایش نکند و یا هر سال تعمیر نکنند. معلوم است آمدن باد و اضافه شدن نفت، همچنین آمدن زلزله و یا تعمیر عمارت، دو ساعت و صد سال را کم و یا زیاد خواهد کرد امّا قطع نظر از آنها مدّت چراغ دو ساعت و مدت عمارت صد سال است. هکذا می‏گوئیم: یک فرد انسان که خدا آفریده، وجودش استعداد آنرا دارد که بطور هادی هفتاد سال زندگی کند، بشرط اینکه مرض و با نگیرد و... بنابراین سخن، اجل حتمی قابلیّت قابلیّت بقا و اجل مشروط بر هم خوردن آن قابلیت در اثر عوامل است، و امّا اینکه این شخص در علم خدا با اجل حتمی خواهد مرد یا با مشروط، مسئله دیگری است مثلا در آیه «وَیُؤَخِّرَکُم الی اَجَلٍ مسّمی» منظور این است: شما می‏توانید با پیروی از دستورات حق، طوری زندگی کنید که تا پایان استعداد وجودتان، زنده و در رفاه باشید بشرط آنکه با ایجاد عوامل ناروائی، این استعداد را از بین نبرید. این احتمال بسیار قانع کننده است، ولی باز جاهای مبهمی برای نگارنده باقی است انشاءاللّه خدا روشن خواهد فرمود. خواننده عزیزاین این سخن را از من یاد دار، هر وقت مطلبی را ندانستی احتمال نقص در امور دین و کارهای خدا (معاذاللّه) نده و نقص را از خودت بدان و بگو: مطلب حق است ولی من نمی‏دانم. و در مقام تسلیم هر مطلبی که بر تو مشکل ماند بگو: من به آنچه پیش خدا و به آنچه حقیقت است ایمان دارم و از خدایم و دینم می‏پذیرم، این سخن برای یک مسلمان کنجکاو بهترین محلّ اتکاءاست. لازم است در اینجا از آیه «یَمحُواللّهُ ما یَشآءُ وَیُثْبِتْ» نیز صحبت کنیم این آیه و ماقبل آن در قرآن مجید چنین است محو بمعنی ازاله رسم و صورت چیز است گویند محوت الکتاب: یعنی خطوط و نقوش آنرا از بین بردم. اُمّ به معنی ریشه و اصل است چنانچه در (اُمّ) خواهد آمد، معنای آیه چنین است. پیش از تو پیامبرانی فرستادیم و برای آنها ازدواج و فرزندانی قرار دادیم، به هیچ پیامبری نرسد که جز به اذن خدا آیه‏ای بیاورد برای هر مدت کتابی هست. خدا آنچه بخواهد محو و اثبات می‏کند و اصل کتاب در نزد او است. از این دو آیه فهمیده می‏شود که مقتضای وضع زمان کتابی و قانونی مخصوص هست و خداوند روی آن مقتضا کتابی را می‏برد و کتاب دیگری را به جای آن می‏گذارد بنابراین، آیه «یمحواللّه...» توجیه آیه قبلی است و راجع به عوض شدن شریعت‏ها و احکام است. مثلا یک تکه موم را در نظر بگیرید آنرا نرم کرده بصورت انسان در میاوریم بعد از آن بصورت درخت می‏آوریم در اینجا یک شکل از بین می‏رود و شکل دیگری جای آن را می‏گیرد ولی اصل آن موم است باقی است. در این آیه نیز ممکن است مراد از امّالکتاب اصل تکلیف باشد و محو و اثبات نسبت به مقتضای زمان در کیفیت و شکل آن باشد، یعنی خدا از کیفیت تکلیف و حکم، هر چه رابخواهد می‏برد و یا می‏گذارد ولی اصل مکلّف بودن در نزد خداست یعنی: بشر باید تحت تکلیف زندگی کند، این اصل در هر زمان ثابت و حتمی و کمیّت آن است. ولی آیه شریفه خود بخود اعم است و منحصر به تکلیف و احکام نیست، بلکه به همه چیز شامل است. احتمال قوی آن است که مراد از ام الکتاب علّت محو و اثبات می‏کند و این محو و اثبات می‏کند. بنابراین عموم، میتوان تغییر اجلها را نیز با در نظر گرفتن آیات دیگر و روایات، از آیه شریفه فهمید نا گفته نماند در این صورت «ام الکتاب» در این آیه غیر از «ام الکتاب» در آیه «وَ اِنَّهُ فی اُمُّ الکتاب لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حکیم» است که در «امّ» خواهد آمد و مراد از آن لوح محفوظ است.
«أجْل» (بر وزن نخل) در اصل، به معنای «جنایت» است، سپس به هر کاری که عاقبت ناگواری دارد گفته شده، و بعد از آن به هر کاری که عاقبتی داشته باشد گفته اند و الآن غالباً برای تعلیل و بیان علت چیزی به کار می رود.

[ویکی اهل البیت] اَجَل. سرآمد زمانی یا تمام مدت هر پدیده، کار یا موجود.
اجل در لغت به معنای «مدت هر پدیده» و «انتهای وقت» آمده و در قرآن کریم، 56 بار در این دو معنا بکار رفته است. کاربرد قرآنی این واژه، در مواردی بدون هیچ قیدی (سوره اعراف/7، 34 و ...) و گاهی همراه با اوصافی چون «مسمّی»، «قریب»، «معدود»، (سوره انعام/6، 60؛ سوره ابراهیم/14، 44 و سوره هود/11، 104 و ...) و در 2 مورد به صورت اضافه به لفظ جلاله اللّه (سوره عنکبوت/29، 5 و ...) و در سایر موارد به صورت «مشتقات اجل» آمده است.
اموری که قرآن کریم، این واژه را درباره آن ها بکار برده است، عبارتند از: انسان (سوره انعام/6، 2 و 60؛ سوره هود/11،3؛ سوره ابراهیم/14، 10 و ...)، امت ها (سوره یونس/10، 49؛ سوره حجر/15، 5)، پدیده های طبیعی (سوره رعد/13، 2؛ سوره لقمان/31، 29؛ سوره روم/30، 8؛ سوره احقاف/46، 3 و ...)، جنین (سوره حج/22،5)، دَین (سوره بقره/2،282)، عقد اجاره (سوره قصص/28، 28 ـ 29)، عدّه طلاق (سوره بقره/2، 231 و ...)، عدّه وفات (سوره بقره/2، 234) و منافع مناسک حج یا قربانی (سوره حج/22، 33).
این امور در دو دسته امور حقیقی و اعتباری قابل تقسیم اند.
مقصود از آن، سرآمد زمانی و مدت معینی است که خداوند در عالم تکوین برای موجودات حقیقی اعم از انسان ها، حیوانات، آسمان ها، زمین، خورشید، ماه، فرشتگان و جنیان و ... قرار داده است که با فرا رسیدن و پایان یافتن آن، موجودات یاد شده منقرض می شوند. اموری حقیقی که قرآن، اجل را درباره آن ها بکار برده است، عبارتند از:
اجل درباره انسان به معنای مدت عمر یا زمان پایان عمر آمده است و قرآن کریم از دو نوع اجل برای انسان یاد می کند: یکی با قید «مسمّی» و دیگری بدون هیچ قیدی: «هُوَ الَّذِی خَلَقَکُم مِّن طِینٍ ثُمَّ قَضَی أَجَلاً وَأَجَلٌ مُّسمًّی عِندَهُ...». (سوره انعام/6، 2)

[ویکی فقه] اجل (قرآن). اجل در لغت به معنای زمان و وقت معین و محدود است.
اجل به معنای هنگام، زمان، وقت معین و محدود، نهایت زمان عمر، هنگام مرگ، مدت تعیین شده برای امور، (مثل نهایت مدت برای ادای قرض) و پایان عمر انسان ها، امت ها و موجودات است. گفتنی است که واژه «اجل» هم در امور تکوینی و هم در امور اعتباری کاربرد دارد و در این مدخل امور تکوینی مورد نظر است.
اهم عناوین
اجل امتها؛ اجل انسان؛ اقسام اجل؛ تغییر اجل.

دانشنامه آزاد فارسی

اَجَل
(در لغت به معنای نهایت زمانِ هر چیز) در اصطلاح متکلمان مدّت معین زندگی انسان؛ اجل را خداوند می داند و اوست که موعد مرگ موجود زنده را مقدّر کرده است. مسئلۀ کشته شدن و به مرگ طبیعی مردن موجب ظهور دو نظریۀ وحدت و تعدد اجل از سوی متکلمان قدیم شده است: ۱. تعدد اجل، نظریۀ معتزله است که کشتن را کار انسان و میراندن را کار خدا می دانند و برآنند که انسان دو اجل دارد: یکی، کشته شدن؛ و دیگری، مرگ، یعنی «اجل» و «اجل مسمّی» (انعام،۳)؛ ۲. وحدت اجل، نظریۀ اشاعره و بعضی از متکلمان امامیه است که برطبق آن، اجل، یکی است و آن زمان مردن یا کشته شدن آدمی است.

مترادف ها

death (اسم)
فوت، مردگی، مرگ، درگذشت، فنا، اجل، خاموش سازی یافوت، خواب مرگ

فارسی به عربی

نهائی

پیشنهاد کاربران

سرآمد
هنگام
مهلت
فرصت
اجل انقضاء به وقت پایان.
به هنگام. . رسیدن. . . . موعد
آجِل: ۱. آینده؛ در آینده ۲. درگُذشت، ( زمانِ ) مرگ، مُردگی، خوابِ همیشگی ۳. زمانِ رستاخیز، انجامش ۴. دیرآینده، دیررس ۵. زمان، وخت، امان، بازه زمانی ۶. انجامش، سرانجام
آجل: حال
اجل یه واژه کوردیه
ا=پیشوند
جل=وقت
شکنجه=اشکنجه
شکفت=اشکفت
برو=ابرو
جل=اجل ( وقت )
جل، جار، جا، گار، گل=وقت
ای خدا بگویم دهخدا را چه کند این مرد از بیخ عربزده هست هیچ واژگان پارسی را نمی نویسد و همه دنبال عربی هست
ماده گاوان پاده اش هر یک
شاه پرور بود چو پرمایون.
فرالاوی.
به غور چون تو بود پاده ای به یک من آرد
به هند چون تو بود یک رمه به یک آجل.
عمعق بخارائی
اجل فلفل
أَجَلْ وَ لَوْ حَرَصْتُ أَنَا وَالْعَادُّونَ مِنْ أَنَامِکَ أَنْ نُحْصِیَمَدَی إِنْعَامِکَ سَالِفِهِ وَ آنِفِهِ مَا حَصَرْنَاهُ عَدَداً وَ لاَ أَحْصَیْنَاهُ أَمَداً. ( آری اگر من و همه شمارش گران ازآفریدگانت، حرص ورزیم که نهایت نعمتهایت، ازنعمتهای سابقه دار و بی سابقه ات را برشماریم، هرگز نمی توانیم به شماره آوریم، و نه اندازه آن رااحصا کنیم. )
...
[مشاهده متن کامل]

أَجَلْ در فراز فوق از دعای عرفه امام حسین علیه السلام، به معنای نعم و آری است.
توضیح:
اَجَل بر دو وجه است:
الف ) : اسمیه : به دلیل: 1 - تنوین گرفتن. مثل { ثمَّ قَضَی اجلاً . . . }� 2 - اضافه شدن. مثل { فَـاِنَّ اَجَل اللهِ لآتٍ . . . } که در این صورت به معنای سر آمد زمانی و مهلت هر پدیده است.
ب ) : حرفیه: مبنی بر سکون است و حرف جواب است مثل ( نعم ) .

اجل کلمه ای سنسکریت است به معنی نورانی کردن وروشن ساختن ، به هنگام مرگ شخص نوری مشاهده می کند واز طریق همین نور نیاکانش را می بیند که به استقبال او آمده اند
مرحوم طبرسی در تفسیر خود مجمع البیان گفته است کلمه : ( أجل ) ( با فتحه همزه و سکون جیم ) در لغت به معنای جنایت است .
و راغب در مفردات گفته : کلمه ( أجل ) به معنای جنایتی است که خوف آن رود که در بلند مدت رخ بدهد، پس هر ( أجلی ) جنایت هست ولی هر جنایتی ( أجل ) نیست .
۱ . مرگ و پایان موجودات اجل آن هاست
۲. مدت زمان مشخص شده و تعیین شده برای بودن موجودات هم اجل آن هاست.
پس دو معنی دارد.
به عقب انداختن
- گاه ، هنگام ، زمان ، وقت.
- نهایت مدت برای ادای قرض ( از نظر حقوقی )
به تاخیر انداخن
مرگ زمان مرگ
اجل را دید و شست از زندگی دست
درختی در نظر بگرفت و بنشست
شعر امید
هوالعلیم
اجل: مدت معین. اجل انسان مدت زنده بودن او است.
گاه، هنگام، زمان و . . . _نهایت مدت برای ادای قرض
گرامی تر
میتوان گفت: سررسید مقرر برای انجام تعهد و یا پرداخت دین و اتمام مسؤولیت را اجل گویند.
اَجْل بمعنی برای
حدیث قدسی: یابن آدم خلقت الاشیاء کلها لاجلک و خلقتک لاجلی
ای فرزند آدم همه اشیا را برای تو و تورا برای خودم خلق کردم.
زمان مرگ، زمان، هنگام
( اجل ) : [ اَ جَ ] بر دو وجه است:
الف ) : اسمیه : به دلیل: 1 - تنوین گرفتن. مثل { ثمَّ قَضَی اجلاً . . . } ( 1 ) / 2 - اضافه شدن. مثل { فَـاِنَّ اَجَل اللهِ لآتٍ . . . } ( 2 ) . در این صورت به معنای سر آمد زمانی و مهلت هر پدیده است. همانطور که این معنا در دانشنامه ی اسلامی ذکر شده است.
...
[مشاهده متن کامل]

ب ) : حرفیه: مبنی بر سکون است و حرف جواب است مثل ( نعم ) . این کلمه در سه مورد کاربرد دارد:
1 - برای تصدیق خبر: یعنی خبری به ما میرسد و ما با این حرف آن را تصدیق میکنیم. مثال: { قام زیدٌ. اَجَل }= زید ایستاد. شخص دومی میگوید آری.
2 - برای پاسخ به استفهام تصدیقی. مانند: { أ قام زیدٌ؟ اَجَل }= آیا زید ایستاد؟ بله.
3 - وعده برای طالب و دستور دهنده. مثل: { إضرِب زیداً. اَجَل }= زید را بزن. بله او را خواهم زد. ( 3 )
____________________________
( 1 ) : سوره ی انعام/ آیه ی 2
( 2 ) : سوره ی عنکبوت / آیه ی 5
( 3 ) : مغنی الادیب. جمال الدین ابن هشام الانصاری/ ص 35

سررسید
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)

بپرس