احد

/~ahad/

مترادف احد: یکتا، یگانه، واحد، یک

برابر پارسی: تک، تنها، یک، یکتا، یگانه

معنی انگلیسی:
one, unit

فرهنگ اسم ها

لغت نامه دهخدا

احد. [ اَ ] ( ع مص ) پیمان بستن.

احد. [اَ ح َ ] ( ع ص ، اِ ) یکی. یگانه. || یکم.
- احدی ؛ یک تن. هیچکس. کسی : عاجز نمیکند او را هیچ دشواری و مفر و گریزگاهی نیست هیچ احدی را از قضای او. ( تاریخ بیهقی ).
|| کس. دیّار: ما فی الدّار اَحد؛ نیست در خانه کسی. ( منتهی الارب ). || روز یکشنبه. ج ،آحاد، احدان و یا احد جمع ندارد. ( منتهی الارب ).

احد. [ اَ ح َ ] ( ع ص ) یگانه. فرد. یکی بخدائی. || ( اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی. صفتی از صفات باری تعالی. نزد بعضی احد، مخصوص است بخدای تعالی و در صفات غیر او تعالی اطلاق نکنند. ( منتهی الارب ). جرجانی آرد: هو اسم الذات مع اعتبار تعدد الصفات و الاسماء و الغیب ( ؟ ) و التعینات الأحدیة اعتبارها من حیث هی هی بلا اسقاطها و لا اثباتها بحیث یندرج فیها السبب الخطرة الواحدة. ( تعریفات ).

احد. [ اَ ح َ ] ( اِخ ) محلی است در نجد. ( مراصد ).

احد. [ اَ ح َدد ] ( ع ن تف ) تندتر. تیزتر. اَذکر: خراسان که خلاصه بیضه دولت و نقاوه مملکت است ، بدو ارزانی داشت تا وقت نجوم محن و هجوم فتن یار احد و رکن اشد او باشد. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
- امثال :
اَحَدﱡ من لیطة ( پوست نی ).
اَحَدﱡ من موسی .

احد. [ اُ ح ُ ] ( اِخ ) کوهی است نزدیک مدینه منوره ، سرخ رنگ ، و قله ندارد و بین آن و مدینه منوره یک میل راه است در جهت شمالی و در آنجا وقعه فظیعه اتفاق افتاد که حمزه عم نبی صلی اﷲ علیه و آله و سلم و 70 تن از مسلمانان شهید شدند و دندان رباعی پیغمبر ( ص ) بشکست و صورت مبارکش بشکافت و لبش مجروح گردید و آن روز آزمایش بود. و این واقعه بروز شنبه هفتم شوال در دو سال و نه ماه و هفت روز گذشته از هجرت پیامبر ( ص ) یعنی به سال سوم هجری روی داد و عبیداﷲبن قیس الرقیات گفته است :
یا سیدالظاعنین من اُحد
حییت َ من منزل و من سند
ما اِن بمثواک غیر راکدة
سفع وَهاب کالفرخ ملتبدِ.
و در حدیث از پیامبر مروی است که فرمود:
احد جبل یحبنا و نحبه و هو علی باب من ابواب الجنة و عیر جبل یبغضنا و نبغضه و هو علی باب من ابواب النار. و از ابوهریره روایت شده : خیرالجبال احد و الاشعر و ورقان. ( معجم البلدان ). و رجوع به احد ( غزوه ٔ... ) و رجوع به امتاع الاسماع مقریزی چ مصر ج 1 ص 219، 333، 399 شود.

احد. [ اُ ح ُ ] ( اِخ ) ( غزوه ٔ... ) مؤلف روضةالصفا آورده است : از جمله معظمات وقایع سنه ٔثلث هجریه غزاء اُحد است. تفصیل این اجمال آنکه مشرکان بعد از انهزام معرکه بدر به مکه آمده ، مال کاروان خویش را که ابوسفیان آورده بود در دارالندوة بنا بر رغبت ارباب آن مضبوط ساخته و صنادید قریش چون اسودبن مطلب بن اشد و حویطب بن عبدالعزی ̍ و صفوان بن امیه و عکرمةبن ابی جهل و غیرهم به ابوسفیان گفتند که این اموال اهل مکه است و مصیبتی که به ایشان در روز بدر رسید، بر همه کس روشن شده و اکنون میخواهند که ربح آن را در تجهیز سپاه صرف کرده ، لشکری جرار فراهم آورده ، بجنگ محمد روند. رأی تو در این باب چیست ؟ ابوسفیان گفت : رضای جمیع قوم به این امر متفق هست یا نی ؟ گفتند: آری. ابوسفیان گفت : اول کسی که لاف عداوت زند، منم. بعد از مشاورت ، رأی اشراف قریش بر آن قرار گرفت که چهار کس را که بچرب زبانی اتصاف داشتند بقبایل عرب فرستند تا کما ینبغی بشرایط استمداد و استعانت قیام نمایند. یکی از آنها عمروبن العاص بود و دیگری هبیرةبن ابی وهب و سیوم ابوالبختری و چهارم ابوعزه و جمحی شاعر و ابوعزه دست رد بر سینه ملتمس قوم نهاده ،گفت که محمد دیروز بی فدا از سر من گذشت. من با او عهد کرده ام که من بعد اعدا را بر قتال وی تحریص ننمایم. صفوان بن امیة با او گفت که در این امر با ما موافقت نمای. اگر ازین معرکه سالم مراجعت کنی چندان مال بتو دهیم که دلخواه تو باشد و اگر قصه برعکس بود، مدة الحیوة از عهده اهل و عیال تو بیرون آئیم. ابوعزه سر باز زد و صفوان ناامید بخانه خویش آمد و روز دیگر به اتفاق جبیربن مطعم صفوان بنزد ابوعزه رفت والتماس خود را مکرر گردانید و او امتناع نموده. جبیر چندان مبالغه کرد که ابوعزه راضی شد و این چهار نفر به اطراف رفته ، سپاه فراهم آوردند و چون عزیمت قریش بر محاربه قرار یافت ، صفوان بن امیه گفت : زنان را با خود باید برد تا بر کشتگان بدر نوحه کنند که هنوز جراحتها تازه است و این معنی موجب آن میشود که داعیه جدال و قتال مؤکد گردد و در این باب عکرمةبن ابی جهل و عمروبن العاص با صفوان موافقت نموده ، رأی او را مستحسن داشتند و نوفل بن معاویه گفت : اگر منهزم گردیم ،بردن زنان فضیحت و رسوائی باشد و نوفل با ابوسفیان رأی یاران و خلاف خود را در میان نهاده ، هند مادر معاویه در رفتن نسوان مبالغه بسیار کرد و شوهر وی ابوسفیان گفت که من مخالفت قریش نمیکنم. لاجرم هر دو منکوحه خود را که یکی هند بنت عیبةبن ربیعه بود و دیگری امیه بنت سعدبن وهب ، مصحوب خویش گردانید و همچنین صفوان بن امیه و عمروبن العاص و عکرمةبن ابی جهل و طلحه و حارث بن هشام و جمعی دیگر از مشرکان که ذکر ایشان موجب تطویل میگردد بجهت زنان خویش هودجها ترتیب دادند و از مکه بیرون آمده. ابوعامر راهب که او را ابوعامر فاسق نیز گویند با پنجاه کس از اتباع خویش به ایشان ملحق شد و چون عرض لشکر و استعداد سپاه کردند سه هزار مرد که از آن جمله هفتصد زره پوش بودند و دویست اسب و سه هزار شتر و پانزده هودج در شمار آمد و اشتران قریش تمام قدم در بادیه خلاف و شقاق نهاده ، روان شدند و جواری مغنیه با خود همراه گردانیدند تا در هرمنزل سرود گفته ، تذکار قتلی بدر میکردند و قواعد عداوت را تأکید میدادند. عباس بن عبدالمطلب که در آن زمان ساکن مکه بود، شخصی را از بنی غفار به اجرت گرفته مقرر کرد که در مدت سه روز به مدینه رود و مکتوب سربمهر او را که مشتمل بود بر قصد مشرکان و کمیت لشکر ایشان بحضرت مصطفوی ( ص ) رساند و آن شخص بعد از قطع منازل به مدینه آمده ، آن سرور را نیافت و به قبا رفته مکتوب را برسول داد حضرت رسول ( ص ) مکتوب گشوده به ابی بن کعب داد تا بخواند و چون پیغمبر ( ص ) از مضمون آن آگاهی یافت ، ابی را وصیت نمود تا این راز سربسته را پیش هیچکس نگشاید. بعد از آن بخانه سعدبن الربیع تشریف برده ، صورت حادثه را با وی در خلوتی در میان نهاد و در کتمان آن سر مبالغه نموده. به مدینه بازگشت و زن سعد استراق سمع نموده و بر آنچه حضرت ختمی پناه بشوهرش میگفت ، مطلع میشد و بمقتضی کل سرّ جاوز الاثنین شاع ، آن خبر در مدینه شیوع یافت. واقدی گوید که چون مشرکان به ابواء رسیدند، گفتند که قبر مادر محمد را نبش میباید کرد. چه اگر او بر نسوان ما دست یابد گوئیم اینک رمیم مادر تو با ماست و بالضروره بعوض آن زنان ما را تسلیم ما نماید و اگر دست نیابد بمال کثیراز ما بازستاند. در این باب به ابوسفیان مشورت نمودند و او گفت : البته از سر این حرکت درگذرید و این سخن بر زبان میارید که اگر بنوبکر و خزاعه که خلفاء ودوستان محمدند، بر این فعل اطلاع یابند، مردگان ما را بتمام و کمال از قبر بیرون آورند. و بالجمله چون مخالفان به ذوحلیفة رسیدند، سه روز در آن منزل توقف نمودند. در این اثنا، حضرت مقدس نبوی ( ص ) انیس و مونس اولاد فضاله را به تجسس اهل عدوان فرستاد و ایشان بسپاه قریش رسیده و مراجعت نموده ، معروض داشتند که مشرکان شتران خود را در مزرعه عریض سر داده اند، برگ سبزی در آن موضع نخواهد ماند. بعد از آن حضرت ختمی پناه حباب بن المنذر را نامزد فرمود تا بجاسوسی رفته ، از کما هی حالات قریش خبر بیاورد و حباب بفرموده عمل نموده ، بازگشت و از کمیت لشکر و عدد زره و چهارپای مخالفان آن حضرت را مطلع گردانید و خبر حباب با نوشتن عباس موافق افتاده ، سرور اصحاب فرمود که : حسبنا اﷲ و نعم الوکیل اللهم بک احول و بک اصول. و در شب جمعه که روز شنبه آن تلاقی فریقین دست داد، مشاهیر انصار مکمل و مسلح بحراست رسول تا روز، قیام نمودند و بعضی مسلمانان به مدینه نیز در آن شب ، پاس داشتند و حضرت در آن شب ، بخواب دید که زرهی مستحکم پوشیده و رخنه ای چند در شمشیر او ذوالفقار، پدید آمده و گاوی را کشته ، در عقب آن قوچی به ذبح آمد و بروایتی بعد از کشته شدن گاو چنان در خواب دید که در عقب قوچی رفته. روز دیگر حضرت بعد از حمد و ثنای باری تعالی اصحاب را بصبر و ثبات و تهیه اسباب قتال و جدال وصیت فرموده ، صورت واقعه را به اصحاب تقریر فرمود و یاران پرسیدند که تعبیر این چه باشد آن سرور گفت : درع ، حصین مدینه است و رخنه شدن شمشیر، مصیبتی است که بیش بمن رسد و گاو مذبوح ، کششی که بر اصحاب من واقع شود و کبش ، کبش کتیبه قریش است که خدای تعالی او را بقتل رساند، اگر خواسته باشد. و بروایتی فرمود که در عقب رفتن من کبش را، کبش کتیبه قریش است که بقتل رسانیم او را. وبا آنکه رسول رای بیرون آمدن نداشت و جنگ صحرا در نظرش صواب نمینمود، یاران را بشرف مشورت سرافراز ساخته ، اکثر اعیان مهاجر وانصار در این رای با حضرت موافقت نمودند. عبداﷲبن ابی بن سلول گفت : یا رسول اﷲ تا این غایة بر مدینه هیچ کس دست نیافته است و در ایام جاهلیت هر دشمنی که قصد ما نمود و ما در برابر او بیرون رفته جنگ کردیم ، مغلوب شدیم و چون صبر و ثبات ورزیده مرکز را خالی نگذاشته ، غالب آمده ایم. اکنون صواب چنان است که از مدینه بیرون نرویم. لیکن اهل و عیال را بحصارها فرستیم. و حضرت بر رای عبداﷲ اقبال فرمود. اما حمزةبن عبدالمطلب و سعدبن عباده و جمعی دیگر از اوس و خزرج گفتند که : یا رسول اﷲ اگر ما در مدینه متحصن گردیم ، دشمنان این معنی را بر ضعف حمل نموده ، سبب جرأت ایشان شود. و ترا در روز بدر خدای عز و جل بر اعدا غالب گردانید با وجود آنکه زیاده از سیصد وپنجاه کس همراه تو نبودند وﷲ الحمد که امروز لشکر ما بسیار است و مدتها است که در آرزوی چنین روز بوده ایم. و مالک بن سنان پدر ابوسعید خدری گفت : یا رسول اﷲ بخدا سوگند که ما در میان احدی الحسینین ایم که آن ظفر است یا شهادت و هر دو صورت مطلوب و مرغوب ما است. حمزه گفت : یا رسول اﷲ بدان خدای که قرآن بتو فرستاده است که من روزه نگشایم تا با مشرکان بشمشیر خویش جنگ نکنم. نعمان بن مالک بن ثعلبه گفت : یا رسول اﷲ کشته شدن گاوی که در خواب به او نمودند، قتل منست از جمله ٔاصحاب تو. بخدای که جز او خدای دیگر نیست که در بهشت خواهم درآمد. حضرت پرسید که : بچه سبب ؟ جواب داد که به جهت آنکه خدا و رسول او را دوست میدارم و در معرکه از مشرکان روی نمیگردانم. آن سرور فرمود که راست گفتی. و نعمان در حرب احد شهادت یافت. و همچنین جمعی از جوانان صحابه ، رسول را بر بیرون آمدن ترغیب و تحریض نمودند و بنابر آنکه در جنگ بدر از رکاب فلک فرسای تخلف نموده بودند، در این باب الحاح و مبالغه تمام بجای آورده. حضرت مقدس ( ص ) بکراهت عزم آن کرد که ازمدینه بیرون آمده با مشرکان قتال نماید. و چون روز جمعه نماز عصر بگذارد بحجره همایون تشریف برده ، صدیق و فاروق با آن سرور موافقت نموده ، دستار بر سر مبارکش راست کردند و زره بر تن مقدس افکندند و در آن زمان ، خلقی کثیر در بیرون حجره صف کشیده ، انتظار مقدم شریف میبردند. سعدبن معاذ و اسیدبن حضیر رسیده به ایشان گفتند که شما مبالغه و ابرام نکنید که رسول ( ص ) از مدینه بیرون آید و او این معنی را کاره است و حال آنکه امر از آسمان بر وی نازل میگردد. زمام اختیار بقبضه اقتدار آن حضرت گذارید و قدم از دائره اطاعت و متابعت بیرون منهید. در این اثناء رسول ( ص ) از خانه بیرون خرامید، زره پوشیده و کمری از ادیم برمیان بسته و شمشیر حمایل کرده ، نیزه بر دست گرفته و سپر بر شانه مبارک انداخته و چون اصحاب کرام پیغمبر ( ص ) را بدان هیأت دیدند از استدعای خروج پشیمان گشتند و اظهار ندامت کرده ، گفتند: یا رسول اﷲ حدّ ما نیست که ترا در ارتکاب امری که مکروه طبع تو باشد، الحاح کنیم.هر چه خاطر مبارک خواهد بدان عمل نمای. حضرت فرمود که نخست این حدیث با شما گفتم نشنیدید و سزاوار نیست پیغمبری را که چون سلاح پوشد آن را وضع کند تا زمانی که خدای عز و علا حکم فرماید میان او و اعدا و اکنون هر چه گویم چنان کنید. بروید بنام حق سبحانه و تعالی که نصرت شما راست اگر صبر کنید. گویند که در آن روز مالک بن عمیر نجاری مرده بود و تابوت او را آورده نهاده بودند که نماز بر او گذارند. حضرت چون از حجره بیرون آمد، بر وی نماز بگذارد. آنگاه سه نیزه طلب داشته ، لوا فرمود ولوای اوس به سعدبن عباده و لوای خزرج به حباب بن المنذر و لوای مهاجر را که به آن حضرت اختصاص داشت ، به علی بن ابیطالب تفویض فرموده و بروایتی به مصعب بن عمیرداد و عبداﷲبن ام مکتوم را در مدینه خلیفه ساخته ، متوجه احد شد. واقدی گوید در حین توجه به احد جعیل بن سراقه بخدمت مبادرت نموده ، گفت : یارسول اﷲ بتحقیق با من گفتند که فردا کشته خواهم شد و بهنگام این سخن گفتن آهی سرد از سینه پردرد برکشید. حضرت دست مبارک بر سینه آورده گفت : الیس الدهر کله غداً؟ چون سپاه اسلام قطع مسافت کرده ، بمنزل شیخین رسیدند. نظر کیمیااثر خیرالبشر بر کتیبه خشنا افتاده ، در میان ایشان غلغله و فریادی بود. پرسید که اینها چه کسانند؟ گفتند: حلفا و هم سوگندان عبداﷲ سلولند. برزبان معجزبیان گذرانید لاتستنصروا باهل الشرک علی اهل الشرک و در آن منزل عرض لشکر کرده وبعضی کودکان صحابه را بنابر صغر سن رخصت انصراف ارزانی داشت و شب در آن منزل توقف نموده ، محمدبن مسلمه با پنجاه کس بحراست مسلمانان قیام نموده. و سپاه اسلام از آنجا روان شدند و در آن موضع نماز بامداد گذارده. حضرت زرهی دیگر بر بالای زره پوشیده ، خود بر فرق همایون نهاده. عبداﷲ با سیصد کس با متابعان خویش از این منزل بازگشت.عبداﷲبن عمیربن حزام از عقب رفته ، هر چند نصیحت کرد، مفید نیفتاد. ابی بن کعب گفت : ما در نصیحت و مشورت ،شرط امانت بجای آوردیم. محمد سخن ما نشنید و سخن جوانان و کودکان قبول نمود. ما وقتی او را معاونت و نصرت کنیم که در شهر ما باشد. چون عبداﷲ ابی منافق با سایر اهل نفاق به کوچه های مدینه درآمدند، عبداﷲبن عمرو گفت خدای تعالی شما را هلاک گرداناد. زود باشد که خدای تعالی رسول را از نصرت تو مستغنی گرداند. این سخن گفته ، بازگشت و بلشکر پیوست و رسول ( ص ) چون از نمازصبح فارغ شد، بتسویه صفوف قیام نمود. چنان بایستادند که مدینه در برابر و جبل احد در پس پشت واقع شد وشکاف عینین بر یسار افتاد و کوه عینین شکافی داشت که بیم آن بود که مشرکان کمین کرده ، از آنجا بر سر مسلمانان آیند. حضرت ختمی پناه عبداﷲبن جبیر را با پنجاه تیرانداز تعیین نمود که آن راه را نگاه دارد تا کسی جرأت ننماید و ایشان را وصیت فرمود که بهیچ حال از منزل حرکت منمائید، خواه مسلمانان غالب ، خواه مغلوب گردند و الحاح فرمود که تا خبر من بشما نرسد از جای حرکت مکنید و میمنه را بوجود عکاشةبن مِحصَن اسدی تزیین داد و میسره را به ابومسلمةبن عبداﷲ مخزومی تفویض فرمود. عبیدةبن الجراح و سعدبن ابی وقاص را در مقدمه بداشت و مقدادبن عمرو را بدفع لشکر گماشت. و قریش صفها راست کرده ومیمنه را به خالدبن ولید دادند و بر میسره عکرمةبن ابی جهل را گماشتند و عبداﷲبن ابی ربیعه را بر تیراندازان که صد نفر بودند سردار گردانیدند و لوا را به طلحةبن ابی طلحه دادند که آن را کبش کتیبة می گفتند و نام طلحه ، عبداﷲبن عبدالعزی بود و بقولی چون حضرت نبوی معلوم فرمود که لوای اهل شرک مفوض به بنی عبدالدار است ، فرمود که نحن احق بالوفاء منهم. آنگاه لوا را خود به مصعب بن عمیر عبدری داد. و چون از جانبین صفوف آراسته شد، اول کسی از مشرکین که پای در میدان نهاد، ابوعامر بود با پنجاه نفر از یاران خویش و تیر بر اهل اسلام انداختند. قوم را ندا کرد که منم ابوعامر. ایشان گفتند: لامرحباً بک ولا اهلاً یافاسق. و غلامی چند از قریش آمده بودند و سنگ بجانب مسلمانان انداختند. مجاهدان دین تیر بجانب ابوعامر انداختند. ابوعامر با یاران خود روی بهزیمت نهاد. و آورده اند که چون او گفت انا ابوعامر الکاهن ، رسول ( ص ) فرمود اﷲ ذلّک َ یا الکاذب. و دعای رسول اﷲ مستجاب شد وآخرالامر آن بدبخت فاسق ، در روم تنها و بیکس جان بمالک دوزخ سپرد. بالجمله آن روز زنان مشرکان به پیش صفها آمدند و دف میزدند و طبلها می کوفتند و تذکار قتل بدر میکردند و مردم خود را بر محاربه تحریض می کردند،آنگاه در عقب صف رفته بایستادند. و لشکر اسلام تیرباران کردند و طایفه ای که در برابر تیراندازان بودند، همه پشت دادند و در این اثنا طلحة بن ابی طلحه که علمدار کفار بود، پای جلادت در میدان نهاده ، مبارز خواسته. شیر بیشه هیجا، علی مرتضی ( ع ) که از بیم تیغ خونریزش شیر فلک به یک جای آرام و قرار نداشتی. بیت :بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

۱ - کوهی است در حجاز که یکی از غزوات پیغمبر ص در نزدیک آن روی داده است - ۲ ٠-( غزوه احد ) ٠ یکی از غزوات معروف پیغمبر اسلام ص که نزدیک کوه احد بسال سوم ه . روی داده ٠ حمزه عم رسول ص با۷٠ تن از مسلمانان دراین غزوه شهید شد٠
یک، یکی، کسی ، یگانه، یکتا
۱ - ( اسم ) یکی یک . ۲ - ( صفت ) یگانه یکتا. ۳ - یکم . ۴ - یکی از نامهای خدا . ۵ - هر موجودی که یگانه باشد و متعددی از جنس آن نباشد و آن اخص از واحد است . ۶ - اسم ذات با اعتبار تعدد صفات و اسمائ و غیب .
تند تر

فرهنگ معین

(اَ حَ ) [ ع . ] ۱ - (اِ. ) یکی ، یک . ۲ - (ص . ) یگانه ، یکتا. ۳ - یکم . ۴ - یکی از نام های خدا.

فرهنگ عمید

۱. یک، یکی.
۲. از نام های خداوند، یگانه، یکتا.
بُرنده تر، تندتر، تیزتر.

دانشنامه اسلامی

[ویکی شیعه] اَحَد از نام های خدا به معنای یگانه و یکتا است که اشاره به بسیط بودن خداوند و نفی هرگونه ترکیبی از او دارد. واژه احد بارها در قرآن استفاده شده؛ ولی تنها یک بار در اولین آیه سوره توحید در وصف خداوند بکار رفته است. احد با واژه واحد اگرچه از لحاظ لغوی مترادف هستند ولی برخی میان آن دو تفاوت های ذکر کرده اند. احد به عنوان یکی از اسما الهی تفاسیر متعددی در آثار عرفا و مفسران پیدا کرده است.
احد از نام های خداوند به معنای یگانه، یکتا و بی همتا است که به صورت وصفی و اسمی فقط در وصف خداوند بکار رفته و ناظر به این معنا است که خداوند همیشه یگانه است و کسی مانند و نظیر او نخواهد بود. از نظر فلاسفه و متکلمان احد هرگونه ترکیبی را از ذات خداوند نفی کرده و اشاره به بسیط بودن او است. واژه احد ۷۴ بار در قرآن استفاده شده که فقط یک بار به صورت وصفی و اسمی در آیه اول سوره توحید درباره خداوند بکار رفته است.
احد و واحد اگرچه در لغت به یک معنا دانسته شده اند؛ ولی برخی میان آن دو چند تفاوت ذکر کرده اند. ا- احد بر چیزی اطلاق می شود که در خارج و ذهن کثرت را نمی پذیرد؛ لذا قابل شمارش واقع نمی شود و نمی توان گفت احد، اثنان و... در حالی که واحد کثرت بردار و قابل شمارش است. ۲- واحد معمولا برای اثبات است ولی احد در مقام نفی قرار می گیرد. ۳- احد و واحد در جمله منفی وصف هر چیزی قرار می گیرد ولی احد در جمله اثباتی فقط وصف برای خداوند است. در مقابل عده ای با استناد به روایات و کاربرد دو واژه در قرآن، تفاوتی میان این دو واژه قائل نمی باشند.

[ویکی اهل البیت] احد یک کلمه عربی است که می تواند به دو صورت خوانده شود:
اَحَد : از اسامی خاص خدا
اُحُد : که ممکن است منظور از آن غزوه احد یا کوه احد باشد.

[ویکی الکتاب] معنی أَحَدٍ: یکی- یکتا (کلمه احد صفتی است که از ماده وحدت گرفته شده ، همچنان که کلمه واحد نیز وصفی از این ماده است ،ولی بین احد و واحد فرق است ، "احد" آن یکی است که دومی ندارد چه در ذهن و چه در خارج از ذهن یعنی عقلاً دومی برای آن متصور نیست به خلاف کلمه واحد که ی...
معنی أَحَدَ عَشَرَ: یازده
معنی عَهْدِ: عهد - پیمان
معنی عَهِدَ: عهد بسته
معنی لَا تَلْوُونَ: توجه نمی کردید (از ماده ل ی ی است ، و کلمه لی به معنای التفات و متمایل شدن به این سو و آن سو است و عبارت "وَلَا تَلْوُونَ عَلَیٰ أحَدٍ " یعنی به کسی توجه نمی کردید)
معنی وَاحِدُ: یگانه -یکی - یک (کلمه احد صفتی است که از ماده وحدت گرفته شده ، همچنان که کلمه واحد نیز وصفی از این ماده است ،ولی بین احد و واحد فرق است ، "احد" آن یکی است که دومی ندارد چه در ذهن و چه در خارج از ذهن یعنی عقلاً دومی برای آن متصور نیست به خلاف کلمه واح...
معنی وَاحِدَةٍ: یگانه -یکی - یک (کلمه احد صفتی است که از ماده وحدت گرفته شده ، همچنان که کلمه واحد نیز وصفی از این ماده است ،ولی بین احد و واحد فرق است ، "احد" آن یکی است که دومی ندارد چه در ذهن و چه در خارج از ذهن یعنی عقلاً دومی برای آن متصور نیست به خلاف کلمه واح...
معنی مَارُوتَ: نام یکی از فرشتگان (در روایتی از امام رضا علیه السلام آمده است که :هاروت و ماروت دو فرشته بودند که سحر را به مردم یاد دادند ، تا بوسیله آن از سحر ساحران ایمن بوده و سحر آنان را باطل کنند و این علم را به احدی تعلیم نمیکردند ، مگر آنکه بیم می دادند که ...
معنی هَارُوتَ: نام یکی از فرشتگان (در روایتی از امام رضا علیه السلام آمده است که :هاروت و ماروت دو فرشته بودند که سحر را به مردم یاد دادند ، تا بوسیله آن از سحر ساحران ایمن بوده و سحر آنان را باطل کنند و این علم را به احدی تعلیم نمیکردند ، مگر آنکه بیم می دادند که ...
معنی غَائِطِ: گودی (غائط به معنی محلی است که نسبت به اطراف خود گود باشد ، و مردم صحرانشین همواره برای قضای حاجت به چنین نقطههائی میرفتند ، تا به منظور رعایت أدب نسبت به مردم خود را در آنجا پنهان سازند و استعمال کلمه غائط در معنائی که امروز معروف است یک استعمال جدی...
معنی ﭐلْیَوْمَ: امروز- اکنون - در این زمان (یوم به معنای مقدار قابل ملاحظه از زمان است ، که حادثهای از حوادث را در بر گرفته باشد ، و به همین جهت کوتاهی و بلندی این زمان بر حسب اختلاف حوادث مختلف میشود ، هر چند که استعمالش در مدت زمان بین طلوع و غروب خورشید شایع شده ...
معنی یَوْمِ: روز - مقداری از زمان که حادثه ی قابل ملاحظه ای در آن رخ داده است - دوران (یوم به معنای مقدار قابل ملاحظه از زمان است ، که حادثهای از حوادث را در بر گرفته باشد ، و به همین جهت کوتاهی و بلندی این زمان بر حسب اختلاف حوادث مختلف میشود ، هر چند که استعمال...
تکرار در قرآن: ۸۵(بار)

[ویکی فقه] احد (ابهام زدایی). واژه احد ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • احد (نام خدا)، به فتح الف و حاء، یکی از اسم های خداوند• کوه احد، به ضم الف و حاء، نام کوهی در شمال مدینه
...

[ویکی شیعه] احد (ابهام زدایی). احد ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد؛

[ویکی اهل البیت] احد (اسم الله). یکی از اسم های خداوند به معنای بسیط و منزّه از هر نوع ترکیب می باشد.
واژه «احد» بر وزن «فَعَل» از ریشه «وحد» مشتق و به علت تخفیف، واو به الف تبدیل شده است.

[ویکی فقه] احد (قرآن). احد نام مجموعه ای از کوههای بزرگ و کوچک در شمال مدینه است که حدود ۶۰۰۰ متر طول دارد و رنگ عمومی آن قرمز متمایل به قهوه ای است.
احد نام رشته کوهی است مهم در شمال شرقی مدینه که در فاصله پنج و نیم کیلومتری مسجدالنبی قرار دارد. در روزگار جاهلیت به آن عنقد (خوشه) می گفتند. روشن نیست که آیا این تغییر نام در روزگار اسلام و به دست رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلّم رخ داده است یا نه. علت این نام گذاری را جدا بودن آن از دیگر کوه ها یا حمایت و یاری کردن مردم مدینه از توحید یاد کرده اند. این وجه را سهیلی آورده و دیگران از او گزارش کرده اند. به کوه احد ذوعینین (دارای دو چشمه) نیز می گویند. در دامنه این کوه و در بخش ورودی دره احد، کوه کوچک عینین قرار دارد؛ همان کوهی که در غزوه احد، رسول خدا تیراندازان را روی آن قرار داد. کوه احد با شش تا هفت کیلومتر طول و یک تا سه کیلومتر عرض، رشته کوهی است از شرق به غرب که ۱۹ کیلومتر مربع مساحت دارد.ارتفاع آن از سطح زمین ۳۰۰ متر و از سطح دریا ۱۰۰۰ متر است.این رشته کوه از سنگ های عظیم و قله های گوناگون کوچک و بزرگ شکل گرفته است. قله های آن به گونه ای جدا از هم و همانند خوشه انگورند که در نگاه بیننده مستقل به نظر می رسند. بیشتر صخره های این کوه به رنگ سرخ جلوه می کنند و صخره هایی به رنگ های دیگر نیز در آن دیده می شوند.
احد در قرآن
خداوند در قرآن کریم می فرماید: (به خاطر بیاورید) هنگامی که از کوه بالا می رفتید، منظور از آن کوه احد است. «إِذْ تُصعِدُونَ وَ لا تَلْوُنَ عَلی أَحَدٍ وَ الرَّسولُ یَدْعُوکمْ فی أُخْرَاکُمْ فَأَثَبَکمْ غَمَّا بِغَمٍّ لِّکیْلا تَحْزَنُوا عَلی مَا فَاتَکمْ وَ لا مَا أَصبَکمْ وَ اللَّهُ خَبِیرُ بِمَا تَعْمَلُونَ: (به خاطر بیاورید) هنگامی که از کوه بالا می رفتید و (جمعی در وسط بیابان پراکنده می شدید و) به عقب ماندگان نگاه نمی کردید، و پیامبر از پشت سر شما را صدا میزد، سپس اندوهها یکی پس از دیگری به سوی شما روی آورد این به خاطر آن بود که دیگر برای از دست رفتن (غنائم جنگی ) غمگین نشوید و نه به خاطر مصیبتهائی که بر شما وارد می گردد، و خداوند از آنچه انجام می دهید آگاه است .» در این آیه خداوند صحنه پایان احد را به مسلمانان یادآوری می کند و می فرماید: بخاطر بیاورید هنگامی را که بهر طرف پراکنده می شدید و فرار می کردید و هیچ نگاه به عقب سر نمی کردید.
فضیلت های کوه احد
در منابع شیعه، بر پایه روایت های نبوی و سخنان امامان معصوم و نیز در کاربرد مردم مدینه، احد نماد پایداری و استواری، بزرگی، سنگینی، ماندگاری و مانند آن است. در روایتی از امیر مؤمنان امام علی علیه السّلام هر کس دو سوم شب را نماز شب بگزارد، ثوابش در بهشت ۱۰ بار سنگین تر از احد شمرده شده است. در حدیثی از امام صادق علیه السّلام پاداش هر درهم صدقه برابر با احد، بلکه از آن سنگین تر است. در روایتی دیگر از ایشان، پاداش پرداخت یک درهم خمس یا زکات به امام، با احد برابر شمرده شده است. در سخنی از امیر مؤمنان علیه السّلام تشییع جنازه مسلمان تا قبر، چهار قیراط پاداش دارد که هر قیراط آن از احد سنگین تر است. بر پایه سخنی از امام باقر علیه السّلام این پاداش دو قیراط و هر قیراط با کوه احد برابر است. هر کس یک سال اذان بگوید، گناهش هر چه باشد، بخشیده می شود، حتی اگر هم وزن احد باشد. قرائت ۱۰۰۰ آیه از قرآن یک قنطار پاداش دارد و هر قنطار ۵۰/۰۰۰ مثقال است و هر مثقال ۲۴ قیراط و کمترین قیراط با کوه احد برابر است. هزینه کردن هر درهم برای زیارت امام حسین علیه السّلام ثوابی برابر با کوه احد دارد. در سخنی از امام کاظم علیه السّلام در حضور خلیفه مهدی عباسی، احد یکی از مرزهای فدک شمرده شده است. رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلّم مدینه را حرم قرار داد. قلمرو این حرم از هر طرف ۱۲ میل برابر با چهار فرسخ است و کوه احد داخل این محدوده جای دارد. در پنجم جمادی الثانی سال ۶۵۴ق. آتشفشانی عظیم در شرق مدینه در فاصله نصف روز از آن رخ داد که مایه هراس و وحشت مردم شد و گدازه های آن تا موازات احد رسید. این آتشفشان تا یک ماه فعال بود. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلّم درباره این کوه فرموده است: «هذا جبل احد یحبنا و نحبه: این کوه احد، ما را دوست دارد و ما هم آن را دوست داریم» درمفهوم این حدیث توجیهات مختلفی ذکر شده و بهترین توجیه آن است که این جمله مجازی است و مضاف در آن حذف شده است؛ مانند «واسئل القریة» و مراد از اُحد اهل آن است؛ یعنی افرادی که در کنار این کوه به شهادت رسیده اند و پیکر خونین آنها در دامنه این کوه به خاک سپرده شده، ما را دوست می دارند و ما هم آنها را دوست می داریم و بر شهادت و از خودگذشتگی آنان ارج می نهیم و مسلمانان نیزبایدبه پیروی از رسول خدا صلی الله علیه و آله تا قیامت در حفظ این ارزش معنوی کوشا باشند.این معنی، با توجّه به اینکه رسول خدا صلی الله علیه و آله این جمله را پس از جنگ احد و به هنگام مراجعت از سفر حج و در مراجعت از جنگ خیبر فرموده است مناسب به نظر می رسد. در کنار احد، تپه ای قرار دارد که به نام رماة یا عینین نامگذاری شده و این همان تپه ای است که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلّم تیراندازان را در جنگ احد بر روی آن مستقر ساخت و از آن جهت که در دامنه شمالی آن دو چشمه آب وجود دارد آن را عینین و یا عینیان نیز نامیده اند. اسحاق بن عمار از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده که فرمود: «من قرأ مائة آیة یصلّی بها فی لیلة کتب الله عزوجل له بها قنوت لیلة. و من قرأ مائتی آیة فی غیر صلاة کتب الله له فی اللوح قنطاراً من الحسنات و القنطار ألف و مائتا أوقیه و الأوقیه أعظم من جبل اُحد؛ تلاوت صد آیه از قرآن در نماز شب، با قنوت یک شب مساوی است و کسی که دویست آیه در غیر نماز بخواند، یک قنطار حسنه برایش نوشته می شود و قنطار ۱۲۰۰ اوقیه است و هر اوقیه ای از کوه احد بزرگ تر است».
مقبره شهیدان احد
...

[ویکی فقه] احد (نام خدا). یکی از اسمهای خداوند به معنای بسیط و منزّه از هر نوع ترکیب می باشد.
واژه «احد» بر وزن «فَعَل» از ریشه «وحد» مشتق و به علت تخفیف، واو به الف تبدیل شده است.

تفاوت واژه احد و واحد
أحد و واحد با این که در لغت بر یک معنا، یعنی اول اعداد دلالت می کنند فرق های فراوانی نیز دارند که به برخی از آن ها اشاره می شود:
۱. احد به چیزی اطلاق می شود که هیچ کثرت خارجی و ذهنی را نمی پذیرد و به این دلیل، قابل شمارش نبوده و نمی توان گفت: أحد، اثنان، ثلاثة...، ولی واحد چنین نیست و ممکن است در خارج یا ذهن، دوم، سوم و... داشته باشد.
۲. «أحد» هنگامی که در نفی به کار می رود، شمول بیشتری در نفی دارد، برای مثال وقتی گفته می شود: «ما فی الدار واحد» معنایش این است که در خانه یک نفر نیست، ولی ممکن است دو نفر در خانه باشد، اما هنگامی که گفته می شود: «ما فی الدار أحد» معنایش این است که هیچ انسانی در خانه نیست.
۳. «واحد» و «أحد» در نفی برای هر موجودی استعمال می شوند، ولی در اثبات با یکدیگر فرق دارند، چرا که «واحد» صفت هر موجودی واقع می شود، ولی أحد به صورت مقیّد برای همه موجودات و به صورت مطلق، فقط برای واجب تعالی به کار می رود.
۴. «أحد» بر خلاف «واحد» جمع بسته نمی شود. ازهری نقل می کند: شخصی از ابن عباس پرسید: آیا «آحاد» جمع «أحد» است، او گفت: «احد جمع ندارد. می توان گفت: آحاد جمع واحد است؛ چنان که أشهاد جمع شاهد است».

احد در نظر متکلمان و فلاسفه
از نظر متکلمان و فلاسفه، صفت یا اسم «أحد» بیانگر توحید أحدی و نفی هرگونه ترکیبی از واجب تعالی است.

اقسام ترکیب
...

دانشنامه آزاد فارسی

اُحُد
کوه کوهی است سُرخ رنگ، در یک فرسنگی شمال مدینه. آوازۀ این کوه به سبب غزوۀ احد (۳ق) است. قبر حمزة بن عبدالمطلب، عموی پیامبر اسلام (ص)، و بعضی کشتگان جنگ احد در دامنۀ این کوه واقع است.

پیشنهاد کاربران

احد و واحد همیشه با هم برای خدا اطلاق می شود
احدو واحد همان یکی بود یکی نبود در فرهنگ خودمان است که اشاره به خداست.
اشاره به این دارد خدایی که یا یکی که در زمان هیچ بود و اینجا احد هیچ است و نبودن است و واحد یک است و بودن و خدا محسوب می شود
...
[مشاهده متن کامل]

پس احد و واحد همان 0 و 1 است و می شود گفت عدد 10 در تکامل تمام 9عدد آفرینش است

من فکر میکنم واژۀ �احد � از ریشه واحد نیست و از ریشۀ � حد � است و احد یعنی بی پایان / بی اندازه / بی انتها 🌹
پس✍️
قل هو الله احد
را می شود ترجمه کرد ✍️
🌹 بگو خدا ( حد ) اندازه ای ندارد 💚
ماه کامل
۱ کلیک
۲ کوبا
۳ اُم
۴کرمانی
۵ یکتا
۶ امری
۷ خبری
۸ خواهش
۹ سرزنش
۱۰ نهی
۱۱ یوشیج
۱۲ کاج
آفرین سجاد من هم موافقم و این دیدگاه عالی و بی نظیره. شاید احد یعنی فقط خداست. نه اینکه خدا تنهاست یا یکی است.
با یاد او
با درود
صفات شایسته ای که به آفریینده آسمان نسبت داده میشود صفاتی باید باشند که نقصان ندارند مثلا واژه ی احد، برابر فارسی ندارند. واژه ی احد برابر واژه یکتا نیست. واژه احد به معنی تنها بودن هم نیست که واژه تنها نقصان دارد.
بدرود
یکی از، کسی
معنای احد و واحد را میتوان با مثال کاربردی آنها در قرآن بهتر درک نمود.
- الله واحد قهار : قهار بودن خدا به اعتبار تفوق و غالب بودن خدا است. به اعتبار این است که مقهور و مغلوب نمی شود و کسی بر او سیطره ندارد، بلکه خدا بر همه سیطره و تفوق دارد . امر و نهی او نافذ است و اجرا می شود . رد خور ندارد . هیچ کسی نمی تواند از امر و نهی خدا سرپیچی کند . . . در مقابل الله واحد قهار ، ارباب متفرقون قرار دارند اما خداوند ربی است که از نظر قدرت و چیرگی اصطلاحا نامبر وان Number One است و اربابان متفرق دیگر گرچه وجود دارند اما الله بر آنها مسلط و چیره است.
...
[مشاهده متن کامل]

- قل هو الله احد الله صمد : سوره اخلاص در واقع بیان مفهوم "وحدت وجود" است بدین معنا که برای اوست تمام آنچه در آسمانها و زمین و مابین آنها است ، یک کل یکپارچه که هیچ شکافی در آن نیست، سراسر این یونیورس یکپارچه و دارای آگاهی است ، اصلا دویی وجود ندارد ، همه یکی است. البته برخی همین جا نتیجه گرفته اند که خب پس همگی موجودات خدا هستند و تجلی خدا و انوار خدا - مثلا مولوی و سهروردی و . . اینطور نتیجه گرفته اند - اما در آیات بعدی توضیح داده میشود که : لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد . . بدین معنا که نخیر ما خدا نیستیم و از جنس او نمی باشیم و تجلی و انوار او نیز نیستیم. خدا نزاده و نزاییده شده و در عین اینکه این یونیورس ، احد است اما لم یکن له کفوا احد .

احد : یگانه، یکتا
صفات خدای یگانه بالا مرتبه
یگانه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس