اختیار دادن


معنی انگلیسی:
accredit, authorize, delegate, empower, vest, to empower, to authorize

لغت نامه دهخدا

اختیار دادن. [ اِ دَ ] ( مص مرکب ) تخییر. مختار کردن. قدرت دادن کسی بر انجام کاری :
کنون مر ترا دادم این اختیار
ازین هر دوبگزین یکی را بکار.
فردوسی.
وقت ترحم است کنون ای نسیم صبح
کان شوخ اختیار بدست نقاب داد.
بیدل.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) مختار کردن کسی را اختیار بخشیدن قدرت دادن کسی را بر انجام کاری .

واژه نامه بختیاریکا

به دل نُهادن

مترادف ها

accredit (فعل)
به رسمیت شناختن، معتبر شناختن، اعتبارنامه دادن، معتبر ساختن، اختیار دادن، اطمینان کردن، مورد اطمینان بودن یا شدن

empower (فعل)
اختیار دادن، وکالت دادن، قدرت دادن، صاحب اختیار و قدرت کردن

authorize (فعل)
اختیار دادن، اجازه دادن، تصویب کردن، ترخیص کردن

enable (فعل)
اختیار دادن، قادر ساختن، توانا ساختن، وسیله فراهم کردن، تهیه کردن برای

authorise (فعل)
اختیار دادن، اجازه دادن، ترخیص کردن

فارسی به عربی

خول , شجع , فوض , مکن

پیشنهاد کاربران

قدرت دادن ، توانا ساختن، وسیله فراهم کردن
راه را باز کردن برای انجام کاری ، رضایت دادن به انجام پذیرفتن انجام کاری
vest somebody with something
vest something in somebody
اختیار دادن ( Enaibling ) [اصطلاح اعتیاد]کمک و حمایت فرد معتاد به ادامه مصرف مواد، باعث پیشرفت بیماری می گردد.

بپرس