اخی فرج

لغت نامه دهخدا

اخی فرج. [ اَ ف َ رَ ] ( اِخ ) زنجانی. وی مرید شیخ ابوالعباس نهاوندی است. روز چهارشنبه غره رجب سنه سبع و خمسین و اربعمائة ( 457 هَ. ق. ) از دنیا رفته است. قبر وی در زنجانست میگویند. که ویرا گربه ای بوده است که هرگاه جمعی مهمانان بخانقاه شیخ توجه کردندی آن گربه بعدد هر یکی ازایشان بانگی کردی خادم خانقاه به هر بانگی یک کاسه آب در دیگ ریختی. یکروز عدد مهمانان بر عدد بانگهای وی بیکی زیادت بود تعجب بکردند آن گربه بمیان آن جماعت درآمد و یک یک را بوی میکرد بر یکی از آنها بول کرد چون تفحص کردند وی از دین بیگانه بود. گویند که روزی خادم مطبخ مقداری شیر در دیگ کرده بود که برای اصحاب شیربرنج پزد ماری سیاه گذر کرد در دیگ افتاد و آن گربه آنرا دید گرد دیگ می گشت و بانگ میکرد و اضطراب می نمود خادم چون از آن معنی غافل بود بر آن گربه زجر میکرد و دور می انداخت چون خادم بهیچ نوع متنبه نشد گربه خود را در دیگ انداخت و بمرد چون شیر و برنج را ریختند مار سیاه از آنجا ظاهر شد. شیخ فرمود که آن گربه خود را فدای درویشان کرد ویرا در قبر کنند و زیارتی سازند. میگویند حالا قبر وی حاضر است و مردم زیارت آن میکنند. ( نفحات الانس جامی چ هند ص 95 و 96 ).

فرهنگ فارسی

وی مرید شیخ ابوالعباس نهاوندی است

پیشنهاد کاربران

بپرس