اداء

/~adA/

برابر پارسی: بجای آوردن، پرداختن

معنی انگلیسی:
payment, performance, discharge, utterance, grimace, mimic

لغت نامه دهخدا

اداء. [ اَ ] ( ع مص ) اَدا. گذاردن دین و حق وپیام و رسالت و زکوة را. کارسازی کردن. رسانیدن وام و غیره. پرداختن ( وام ، امانت و جز آن را ). پرداخت. ردّ. تأدیه. تسلیم. توختن. واپس دادن ( فام را ) : پس بجای آورد رسالت را و ادا کرد امانت را. ( تاریخ بیهقی ص 308 ). برسم بپروردگار خود در حالتی که وفا کرده باشم بعهد خود در بیعت و ادا کرده باشم امانت را بی شک و بی شکستن عهد. ( تاریخ بیهقی ص 317 ). بدین غرامت خطی بصدهزار دینار بازداد و بادای آن مال مشغول شد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 360 ). || بجای آوردن. قضا. گذاردن. ایفاء. وفاء. تقضیه کردن : اداء نماز، اداء دین ، اداء حق. پس از ادای فریضه...
کند بقبله تازی ز بهر کدیه نماز
بدل بقبله دهقان کند نماز ادا.
سوزنی.
قدم بیجا نهادن در قضا آرد پشیمانی
ادا کن سجده سهوی اگر بیجا نهی پا را.
صائب.
- اداء شهادت ؛ گذاردن گواهی.
- به ادا رسانیدن ؛ ایفاء. وفاء : حقوق خدمت او بتفویض آن مصب به ادا رسانیدن... ( ترجمه تاریخ یمینی ص 440 ).
|| مقابل قضاء. بجای آوردن عبادتی بوقت خود. بجای آوردن عبادت در وقت محدود شرعی. مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد:اداء هو و القضاء بحسب اللغة یطلقان علی الاتیان بالموقتات. کاداء الصلوة الفریضة و قضائها و بغیرالموقتات کاداء الزکوة والامانة و قضاء الحقوق و الحج للاتیان به ثانیاً بعد فسادالاول و نحو ذلک. و اما بحسب اصطلاح الفقهاء فهما ای الاداء والقضاء عند اصحاب الشافعی یختصان بالعبادة الموقتة و لایتصور الاداء الا فیما یتصورفیه القضاء و اما ما لایتصور فیه القضاء کصلوة العیدوالجمعة فلایطلقون الاداء فیه. و هما والاعادة اقسام للفعل الذی تعلق به الحکم. فتکون اقساماً للحکم ایضاً. لکن ثانیاً و بالعرض. فیقال الحکم اما متعلق باداءاو قضاء او اعادة. و لهذا قالوا الاداء ما فعل فی وقته المقدر له شرعاً اولاً و اختیار فعل علی واجب لیتناول النوافل الموقتة. و قید فی وقته للاحتراز عما فعل قبل الوقت او بعده و قیدالمقدر له للاحتراز عما لم یقدر له وقت. کالنوافل المطلقة والنذور المطلقة و الاذکار القلبیة اذ لا اداء لها و لا قضاء و لا اعادة. بخلاف الحج. فان وقته مقدر معین لکنه غیرمحدود فیوصف بالاداءلابالقضاء لوقوعه دائماً فیما قدّر له شرعاً اوّلاً. و اطلاق القضاء علی الحج الذی یستدرک به حج فاسد من قبیل المجاز من حیث المشابهة معالمقضی فی الاستدراک. و قید شرعا للتحقق دون الاحتراز عما قیل و هو المقدر له لاشرعا کالشهر الذی عینه الامام لزکوته والوقت الذی عینه المکلف لصلوته. لان ایتاء الزکوة فی ذلک الشهر و اداء الصلوة فی ذلک الوقت اداء قطعاً. اللهم الا ان یقال المراد انه لیس اداء من حیث وقوعه فی ذلک الوقت. بل فی الوقت الذی قدّره الشارع. کما فی الحج حتی لو لم یکن الوقت مقدراً شرعاً لم یکن اداء کالنوافل المطلقة والنذور المطلقة و قولهم اولا متعلق بفعل و احترز به عن الاعادة. فان الظاهر من کلام المتقدمین و المتأخرین ان الاعادة قسیم للاداء والقضاء. و ذهب بعض المحققین الی انها قسم من الاداء و ان قولهم اولا متعلق بالمقدراحتراز عن القضاء فانه واقع فی وقته المقدّر له شرعاً ثانیاً. حیث قال علیه الصلوة والسلام : فلیصلها اذا ذکرها فان ذلک وقتها فقضاء صلوة النائم والناسی عندالتذکر قد فعل فی وقتها المقدر لها ثانیاً لا اولا. و لایرد ان القضاء موسع وقته العمر فلایتقدر بزمان التذکر. لانه لایدعی انحصارالوقت فیه بل المراد ان زَمان التذکرو ما بعده زمان قد قدر له ثانیاً. فان قلت فالنوافل لها علی هذا وقت مقدراً ولا هو وقت العمر کما ان لقضاء الظهر وقتاً مقدّراً ثانیاً هو بقیةالعمر. قلت البقیة قدرت وقتا له بالحدیث المذکور اذا حمل علی ان ذلک و ما بعده وقت له و اما ان العمر وقت للنوافل فمن قضیةالعقل لا من الشرع. والقضاء ما فعل بعد وقت الاداء استدراکا لما سبق له وجوب مطلقاً. فبقولهم بعد وقت الاداء والاعادة فی وقته و بقولهم استدراکاً خرجت اعادة الصلوة المؤداة فی وقتها خارج وقتها. فانها لیست قضاء و لااداء و لااعادة اصطلاحاً و ان کانت اعادةً لغةً. و بقولهم لما سبق له وجوب خرج النوافل. و قولهم مُطلقاً تنبیه علی انه لایشترط فی کون الفعل قضاءالوجوب علی المکلف بل المعتبر مطلق الوجوب فدخل فیه قضأالنائم والحائض اذ لاوجوب علیهما عندالمحققین منهم و ان وجد السبب لوجود المانع کیف و جواز الترک مجمع علیه و هو ینافی الوجوب و اما عند ابی حنیفة فالنوم لایسقط نفس الوجوب بل وجوب الاداء والحیض و کذا النفاس لایسقطان نفس الوجوب بل وجوب الاداء. الاّ انه ثبت بالنص الطهارة عنهما للصلوة فحینئذ لاحاجة الی قید مطلقاً. و بالجملة فالفعل اذا کان موقتاً من جهة الشرع لایجوز تقدیمه لابکله و لاببعضه علی وقت ادائه فان فعل فی وقته فاداء و اعادة. و ان فعل بعد وقته فان وجد فی الوقت سبب وجوبه سواء ثبت الوجوب معه او تخلف عنه لمانع فهوقضاء. و ان لم یوجد فی الوقت سبب وجوبه لم یکن اداء و لاقضاء و لااعادة. فان قلت اذا وقعت رکعة من الصلوة فی وقتها و باقیها خارجة عنه فهل هی اداء او قضاء قلنا ما وقعت فی الوقت اداء والباقی قضاء فی حکم الاداء تبعاً. و کذا الحال فیما اذا وقع فی الوقت اقل من رکعة. والاعادة ما فعل فی وقت الاداء ثانیا لخلل فی الاول و قیل لعذر. کما یجی فی محله و عندالحنفیة من اقسام المأمور به موقتاً کان او غیرموقت. فالاداء تسلیم عین ماثبت بالامر الی مستحقه. فان اداءالواجب انما یسمی تسلیماً اذا سلم الی مستحقه. والقضاء تسلیم مثل ما وجب بالامر. والمراد بما ثبت بالامر ما علم ثبوته بالامر لاما ثبت وجوبه اذ الواجب انما هو بالسبب و حینئذ یصح تسلیم عین ما ثبت مع ان الواجب وصف فی الذمة لایقبل التصرف من العبد فلایمکن اداء عینه. و ذلک لان الممتنع تسلیم عین ما وجب بالسبب و ثبت فی الذمة لاتسلیم عین ما علم ثبوته بالامر. کفعل الصلوة فی وقتها و ایتاء ربعالعشر. و بالجملة فالعینیة والمثلیة بالقیاس الی ماعلم من الامر لا ما ثبت بالسبب فی الذمة فلاحاجة الی ما یقال ان الشرع شغل الذمة بالواجب ثم امر بتفریغها فاخذ ما یحصل به فراغ الذمة حکم ذلک الواجب کانه عینه. ثم الثابت بالامر اعم من ان یکون ثبوته بصریح الامر، نحو اقیمواالصلوة او بما هو فی معناه ، نحو «و للّه علی الناس حج البیت » ( قرآن 97/3 ) و معنی تسلیم العین او المثل فی الافعال و الاعراض ایجادها و الاتیان بها کان العبادة حق اﷲ تعالی فالعبد یؤدیها و یسلمها الیه تعالی و لم یعتبر التقیید بالوقت لیعم اداء الزکوة والامانات و المنذورات و الکفارات. و اختیار ثبت علی واجب لیعم اداء النفل. قیل هذا خلاف ما علیه الفقهاء من ان النفل لایطلق علیه الاداء الا بطریق التوسع نعم موافق لقول من جعل الامر حقیقة فی الایجاب والندب. و اختیار واجب فی حدالقضاء بناء علی کون المتروک مضموناً. و النفل لایضمن بالترک. و اما اذا شرع فیه فافسده فقد صار بالشروع واجباً فیقضی. و المراد بالواجب ما یشتمل الفرض ایضاً. و لابد من تقیید مثل الواجب بان یکون من عندمن وجب علیه کما قیده به البعض و قال اسقاط الواجب بمثل من عندالمأمور و هو حقه هو القضاء احترازاً عن صرف دراهم الغیر الی دینه فانه لایکون قضاء و للمالک ان یستردها من رب الدین و کذا اذا نوی ان یکون ظهر یومه قضاء من ظهر امسه او عصره قضاء من ظهره لایصح مع قوةالمماثلة بخلاف صرف النفل الی الفرض مع ان المماثلةفیه ادنی و انما صح صرف النفل الی الفرض لان النفل خالص حق العبد و هو قادر علی فعله. فاذا صرفه الی القضاء جاز. فان قیل یدخل فی تعریف الاداء الاتیان بالمباح الذی ورد به الامر کالاصطیاد بعدالاحلال و لایسمی اداء اذلیس فی العرف اطلاق الاداء علیه. قلت المباح لیس بمأمور به عندالمحققین. فالثابت بالامر لایکون الا واجباً او مندوباً. لکن عند من قال بانه مأمور به فینبغی ان یسمی اداء. کما ذکر صاحب الکشف. اعلم انه قدیطلق کل من الاداء والقضاء علی الآخر مجازاً شرعیاً لتباین المعنیین مع اشتراکهما فی تسلیم الشی الی من یستحقه. و فی اسقاط الواجب کقوله تعالی : «فاذا قضیتم مناسککم » ( قرآن 200/2 )؛ ای ادیتم. و کقوله تعالی : «فاذا قضیت الصلوة» ( قرآن 10/62 )؛ ای ادیت صلوةالجمعة. و کقولک نویت اداء ظهر امس. و اما بحسب اللغة فقد ذکروا ان القضاء حقیقة فی تسلیم العین و المثل و ان الاداء مجازفی تسلیم المثل. و اعلم ایضا انهم لم یذکروا الاعادة فی هذاالتقسیم لانها داخلة فی الاداء والقضاء علی ما یجی فی محلها.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ معین

( اَ ) [ ع . ] (مص م . ) به جا آوردن ، انجام دادن .

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] اداء به انجام عبادت در وقت مقرَّرِ شرعی اطلاق می شود و در باب های طهارت، صلات و صوم به کار رفته است.
این واژه در فقه به معنای لغوی آن یعنی مطلق انجام عمل نیز به کار می رود، امّا ادا مقابل قضا، اصطلاحی فقهی و به معنای انجام عبادت های با وقت معیّن در داخل وقت است.
مصداق اداء
انجام عبادت های دارای وقت معیّن اعم از واجب و مستحب همچون نمازهای شبانه روزی یا نافله آن ها و روزه ماه رمضان در داخل وقت خود، ادا محسوب می شود، و در خارج از وقت، قضا می باشد. نمازی که یک رکعت آن در داخل وقت و دیگر رکعات آن به دلیل تنگی وقت در خارج وقت خوانده شود، نماز ادا محسوب می شود.
ادا در کتاب اصول الفقه
در کتاب « اصول الفقه » آمده است:«الاداء فعل الواجب فی الوقت المقدَّر له شرعا... الواجب ان ابتدء فعله فی الوقت فهو اداء سواء اتمه فیه او خارجه واشترط الشافعیة فی الصلوة ان یأتی برکعة منها علی الأقل فی الوقت...؛ ادا عبارت است از انجام فعل واجب در مدت زمانی که شارع برای آن عمل در نظر گرفته است... اگر ابتدای شروع انجام فعل واجب (ولو مقدار کمی از آن)در وقت باشد، این عمل ادا است گر چه آن را خارج وقت تمام کند، اما شافعیه در مورد نماز می گویند زمانی ادا است که دست کم یک رکعت آن داخل وقت انجام شود یعنی انجام دادن مقدار کمی از آن کمتر از یک رکعت داخل وقت کفایت نمی کند.ادا و قضا، به غیر از واجبات ، در مستحبات موقت نیز مطرح است، مثل غسل روز جمعه که انجام آن در روز شنبه قضا است.

[ویکی شیعه] اَداء انجام دادن یک عمل در همان وقتی است که شرع برای آن مشخص کرده است. در مقابل آن قضاء قرار دارد که به معنای انجام دادن عمل خارج از وقت مشخص شده است.
اداء در اصطلاح فقها در دو معنا به کار برده می شود:
اعمال عبادی به دو دسته مُوَقَّت و غیر موقت تقسیم می شوند.

[ویکی الکتاب] معنی أَدَاءٌ: پرداختن
ریشه کلمه:
ادی (۶ بار)

در مفردات راغب آمده ،اَداء یعنی دادن حق تمام در یک دفعه، مثل اداء جزیه و رد امانت «الاداءدفع الحق دَفعَةًو موفیته» ولی در قاموس مطلق رساندن و قضا کردن آمده است. قرآن مجید فقط در دادن حق و رد امانت بکار برده نه در مطلق دادن چیزی مثل، آیه درباره دیه (خونبها) است که در مقابل عفو از قصاص داده می‏شود و سبب اصلی آن قصاص قتل است در اینجا نیز اداء، اداء حق است. ولی تمام و یک دفعه بودن را که راغب گفته بطور صریح نمی‏توان از قرآن استفاده کرد در روایات هست که خونبهای قتل عمدی باید در یک سال اداء شود ولی یک جا دادن قید نشده است. آنجا که موسی بفرعون و فرعونیان می‏گوید بندگان خدا را به من بدهید گویا منظور این است: آنها را که بندگان خدایند، به ناحق بنده خود خوانده‏اید و اذیت می‏کنید، آنها را برگردانید و از آنها دست بکشید همچنان که برگرداندن عبد مغصوب به مولای او برگرداندن حق بصاحب حقّ است و همچنین برگرداندن بندگان خدا و دست کشیدن از آنها اداء حقّ خدا است و اللّه العالم.

[ویکی فقه] اداء (قرائت). قرائت قرآن و روایات آن بر مشایخ قرائت، پس از اخذ از آنها را اداء (قرائت) گویند.
اداء در لغت به معنای ایصال است، و در علم قرائات عبارت است از قرائت قرآن و روایات آن بر مشایخ قرائت، پس از اخذ از آنها. بنابراین اداء شامل این امور می شود: تلاوت از روی تعبد و تفکر، عرضه قرائت بر شیخ ، تلقین قرائت و روایات آن توسط شیخ بر شاگرد.
اصطلاحات مرتبط
برخی اصطلاحات مرتبط با اصطلاح اداء عبارتند از:ائمه اداء: مراد از ائمه اداء همان علمای قرائات است.اصول اداء: مراد، اصول قرائت و قواعد تجوید است، یعنی قواعد کلی و عامی که هر یک از آنها بر همه موارد جاری است.اهل اداء: مراد، اهل قرائت است. و گاهی مراد از اهل اداء، مقرئین مشتهر به ضبط و امانت در عصر خود است.اولو الاداء: مراد، اهل تجوید است.تجوید اداء: به معنای تجوید تلاوت است.جید الاداء: کسی که هنگام تلاوت قرآن ، قواعد قرائت و تجوید را به خوبی رعایت می کند.

مترادف ها

utterance (اسم)
نطق، گفتن، اظهار، سخن، اداء

پیشنهاد کاربران

به جا آوردن ، انجام دادن
اَدایِ
مانند:أَداءِ الْإِحترام=ادای احترام

بپرس