ارجاع

/~erjA~/

مترادف ارجاع: احاله، انتقال، حواله، محول، واگذار

برابر پارسی: واگذار، بازفرستادن، فرستادن، واگذاری، واگذاشت

معنی انگلیسی:
anaphora, assignment, cross-reference, referring, turning over, referral

لغت نامه دهخدا

ارجاع. [ اِ ] ( ع مص ) بازگردانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ): ارجعه اﷲ. || چیزی را بسوی چیزی متوجه گردانیدن. ( غیاث اللغات ). || رجوع کردن امری. احاله. || نفع بخشیدن. ( منتهی الارب ): ارجع اﷲ بیعته ؛ نفع بخشد خدای عقد بیع او را. || خریده را بازگردانیدن. ( منتهی الارب ). پس دادن. || دست سپسایگی دراز کردن بگرفتن چیزی. ( منتهی الارب ). || ارجاع ابل ؛ فربه شدن شتر بعد لاغری. فربه شدن اشتر پس از نزاری. ( تاج المصادر بیهقی ). || در مصیبت «انا للّه و انا الیه راجعون » گفتن. || غائط کردن. ( منتهی الارب ). حدث کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). || ارجع الشیخ ؛ دور بیمار شد پیر و تا یک ماه جسم و طاقت او بحال خود نیامد. ( منتهی الارب ). || ارجاع نظر؛ اعاده آن. بار دوم دیدن. بازدید. || ارجاع کردن ( کاری را )؛ محول کردن آن. || متولی کردن.

فرهنگ فارسی

رجوع کردن امری، بازگردانیدن، پس فرستادن، پس دادن، بازسپردن کاری بکسی
۱ - ( مصدر ) باز گردانیدن چیزی را به سوی چیزی متوجه گردانیدن رجوع کردن امری حواله کردن . ۲ - ( اسم ) احاله حواله .

فرهنگ معین

( اِ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) بازگردانیدن ، رجوع کردن امری . ۲ - (اِ. ) احاله ، حواله . ج . ارجاعات .

فرهنگ عمید

۱. سپردن کاری به کسی یا جایی.
۲. هدایت کردن به جای دیگر برای راهنمایی و اطلاعات بیشتر.

فرهنگستان زبان و ادب

{reference} [زبان شناسی] رابطۀ دلالت که میان واحدهای دستوری وجود دارد، مانند ضمیر، که بر اسم یا گروه اسمی دلالت می کند

مترادف ها

order (اسم)
سامان، ساز، امر، سیاق، دسته، ترتیب، نظم، ارایش، انجمن، حواله، خط، دستور، فرمان، نوع، مقام، صنف، زمره، رسم، ارجاع، فرمایش، ضابطه، ردیف، رتبه، امریه، انتظام، ایین، سفارش، طرز قرار گیری، راسته، نظام، ایین و مراسم، فرقهیاجماعت مذهبی، گروه خاصی، دسته اجتماعی، درمان

reference (اسم)
عطف، باز گشت، ارجاع، مراجعه، رجوع، کتاب بس خوان

errand (اسم)
ماموریت، فرمان، ارجاع، پیغام

comission (اسم)
ارجاع

فارسی به عربی

مصدر

پیشنهاد کاربران

🇮🇷 واژه ی برنهاده: بازگرد 🇮🇷
یا وافِرِست
واژه ارجاع کاملا پارسی است چون در عربی می شودمصدر این واژه یعنی ارجاع صد درصد پارسی است.
وافِرستادن = ارجاع دادن
وافِرست = ارجاع
وافِرستگاه = مرجع، reference
{وافِرستادن: پیشوند �وا� ( به چم پُشت، عقب، عکس و . . . ) �فرستادن�. رویهمرفته به چم عقبِ چیزی فرستادن، پی چیزی فرستادن و . . . }
...
[مشاهده متن کامل]

#پیشنهاد_شخصی
#پارسی دوست
{پیشوند �وا� دارای دو - سه هاله معنایی است.
۱ - دوبارگی و تکرار و تاکید و . . .
۲ - عقب، پشت، عکس و وارون و . . .
۳ - به معنای پیشوند صرفی یا واجگاشتی بِ}

ارجاعارجاعارجاعارجاع
واژه ایرانی است ، واژه هایی که در پایان عین دارند ، بیشتر ایرانی اند ، این واژه از " روسو" گرفته شده است که در عربی شده است روجوع ، حرف عین را نیز عرب ها بر واژه افزودند و با آن ریشه سه حرفی ساختند و در
...
[مشاهده متن کامل]
باب های خود بردند ، ناگفته نماند که بسیاری از باب های عربی بر پایه واژه های فارسی یا ایرانی ساخته شده اند

برای مثال
نظربه عطف نامه باشماره پرونده. . . .
برابر پارسی واژه ( ارجاع داده شدن، اسناد داده شدن، ارجاع شدن، ارجاع یافتن ) ، واژه ( پس گشتن ) می باشد.
برابر پارسی واژه ( ارجاع دادن، اسناد دادن ) ، واژه ( پس گرداندن ) می باشد.
پس گشت: منبع، مرجع
پیش گردانی
ارجاع: [اصطلاح کتابداری]راهنمایی از یک سرعنوان یا شناسه به سرعنوان یا شناسه دیگر. ممکن است یک طرفه ( جانبه ) دو جانبه ( طرفه ) و یا چند جانبه ( طرفه ) باشد.
بازگرد

بپرس