ارمایل

فرهنگ اسم ها

اسم: ارمایل (پسر) (فارسی) (تلفظ: armayel) (فارسی: اَرمایل) (انگلیسی: armayel)
معنی: نجیب زاده و اشراف زاده پارسی، ارمانک
برچسب ها: اسم، اسم با ا، اسم پسر، اسم فارسی

لغت نامه دهخدا

ارمایل. [ اَ ی ِ ] ( اِخ ) نام یکی از دو پارسا که بخوالیگری ضحاک رفتند: و بعد هفتصدسال [از پادشاهی ضحاک ] ارمایل و کرمایل بخدمت آمدند، و از آن دو مرد که هر روز بکشتندی یکی را خلاص دادند و سوی صحرا فرستادند از میان مردمان ، و کُردان ازنژاد ایشان اند. ( مجمل التواریخ و القصص صص 40-41 ).
دو پاکیزه از کشور پادشا
دو مرد گرانمایه پارسا
یکی نامش ارمایل پاکدین
دگر نام کرمایل پیش بین
چنان بُد که بودند روزی بهم
سخن رفت هرگونه از بیش و کم
ز بیدادگر شاه و از لشکرش
وزان رسمهای بد اندر خورش
یکی گفت ما را بخوالیگری
بباید بر شاه رفت آوری
وز آن پس یکی چاره ای ساختن
ز هر گونه اندیشه انداختن
مگر زین دو تن را که ریزند خون
یکی را توان آوریدن برون
برفتند و خوالیگری ساختند
خورشها به اندازه پرداختند
خورش خانه پادشاه جهان
گرفت آن دو بیدار خرم نهان
چو آمدْش هنگام خون ریختن
بشیرین روان اندر آویختن
از آن روزبانان مردم کشان
گرفته دو مرد جوان را کشان
دمان پیش خوالیگران تاختند
ز بالا بروی اندر انداختند
پر از درد خوالیگران را جگر
پر از خون دو دیده پر از کینه سر
همه بنگرید این بدان آن بدین
ز کردار بیداد شاه زمین
از آن دو یکی را بپرداختند
جز این چاره ای نیز نشناختند
برون کرد مغز سر گوسپند
برآمیخت با مغز آن ارجمند
یکی را بجان داد زنهار و گفت
نگر تا بیاری سر اندر نهفت
نگر تا نباشی به آباد شهر
ترا در جهان کوه و دشتست بهر
بجای سرش زان سر بی بها
خورش ساختند از پی اژدها
از این گونه هر ماهیان سی جوان
ازیشان همی یافتندی روان
چو گرد آمدندی ازیشان دویست
بر آن سان که نشناختندی که کیست
خورشگر بر ایشان بزی چند و میش
بدادی و صحرا نهادیش پیش
کنون کُرد از آن تخمه دارد نژاد
کز آباد ناید به دل بَرْش یاد.
فردوسی.
و رجوع به ارمائیل و ارمئیل شود.

فرهنگ فارسی

نام یکی از دو پارسا بخوالیگری ضحاک رفتند

پیشنهاد کاربران

بپرس