ازیراک

لغت نامه دهخدا

ازیراک. [ اَ ] ( حرف ربط مرکب ) ازایراک. زیراکه. از این رو که :
طاعت پیش آر و علم جوی ازیراک
طاعت و علم است بند و قید زمانه.
ناصرخسرو.
مر جان تو مرجان خدایست ازیراک
از حکمت و علم آمده مر جان ترا جان.
ناصرخسرو.
ما خود ز تو این چشم نداریم ازیراک
ترکی تو و هرگز نبود ترک وفادار.
سنائی.

فرهنگ فارسی

(کلمه تعلیلا ایراک، زیراک: ازایراکه، زیراکه، برای این که، ازاین رو که، ازاین جهت که
زیرا که ازایرا که ازاین رو که از این جهت که بدین سبب که .

فرهنگ معین

( اَ ) [ په . ] حرف ربط مرکب ، زیرا که ، از این جهت که .

فرهنگ عمید

زیراکه، برای اینکه، ازاین روکه، ازاین جهت که: طاعت پیش آر و علم جوی ازیراک / طاعت و علم است بند و فند زمانه (ناصرخسرو: ۳۸۲ ).

پیشنهاد کاربران

بپرس