اساسی

/~asAsi/

مترادف اساسی: بنیادی، بنیادین، بنیانی، رادیکال، ریشه ای

برابر پارسی: بنیادی، بنیادین

معنی انگلیسی:
fundamental, constitutional, basic, essential, cardinal, all-important, bare-bones, basal, bread-and-butter, capital, elementary, guts, inherent, integral, intimate, materials, organic, pirmary, primal, prime, primordial, profound, radical, rudimentary, seminal, skeletal, staple, substantial, substantive, sweeping, ultimate, underlying, fundemental

لغت نامه دهخدا

اساسی. [ اَ ] ( ص نسبی ) منسوب به اساس.
- قانون اساسی ؛ قانونی که اساس و پایه حکومت مملکتی است.

فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به اساس آنچه به اساس و پی و بنیان پیوسته است . یا قانون اساسی . قانونی که پایه و اساس هم. قانونهای یک کشور و یک حکومت بر آن نهاده شده است .

فرهنگ معین

( اَ ) [ ع - فا. ] (ص نسب . )بنیادین ، اصولی .

فرهنگ عمید

۱. بنیادی: کار اساسی.
۲. اصلی: تفاوت اساسی.

جدول کلمات

بنیانی

مترادف ها

basic (صفت)
اصلی، تهی، اساسی، بنیادی، پایه ای، بنیانی

material (صفت)
مقتضی، اساسی، جسمانی، جسمی، مادی، اصولی، کلی

net (صفت)
اصلی، خالص، اساسی، ویژه، خرج دررفته

ground (صفت)
اساسی

essential (صفت)
اصلی، عارضی، واقعی، فرض، ذاتی، اساسی، ضروری، عمده، واجب، لاینفک، بسیار لازم، اساسی ذاتی، جبلی

organic (صفت)
اصلی، حیوانی، ذاتی، اساسی، بنیانی، الی، عضوی، سازمانی، موثر درساختمان اندام، اندام دار، وابسته به شیمی الی، وابسته به موجود الی

pivotal (صفت)
موثر، محوری، اساسی

basal (صفت)
اساسی، مربوط به ته یا بنیان

fundamental (صفت)
اصلی، اساسی، بنیادی، بنیانی، تشکیل دهنده، واجب

substantial (صفت)
محکم، با وقار، مهم، ذاتی، اساسی، جسمی، قابل توجه

vital (صفت)
اساسی، حیاتی، واجب، وابسته به زندگی

basilar (صفت)
اساسی، بنیادی، پایه ای، واقع شده در پایین

cardinal (صفت)
اصلی، اساسی

earthshaking (صفت)
مهم، اساسی

meaty (صفت)
محکم، اساسی، گوشتی، گوشت دار، پرگوشت، مغز دار

primordial (صفت)
اصلی، اساسی، بسیار کهن، خاستگاهی، اصل نخستین

فارسی به عربی

ارض , اساس , عضوی , کاردینال , کبیر , لحمی , مادة

پیشنهاد کاربران

بنیادین
واژه هند و اروپایی است نه عربی ، مثلن در انگلیسی می گویند : essential ، در زمان امویان و حجاج بن یوسف ، هم قرآن امروزی ساخته شد و هم عربی امروزی و در این ساخت و ساز ایرانی ها نیز همکاری کردند و بسیاری از واژه ایرانی را در عربی کردند .
در پارسی میانه �بونیک� می گفتند و امروزه نیز می توان بکاربرد.
ریشه ای . . . . . .
بنیادی، بنیادین، بنیانی، رادیکال، ریشه ای
قانون اساسی
پارسیش
دادیک پایه ای
یا دادیک بنیادین
بنیادی
اصولا

بپرس