استحقاق

/~estehqAq/

مترادف استحقاق: سزاواری، شایستگی، لیاقت

برابر پارسی: سزاواری، شایستگی

معنی انگلیسی:
desert, title, worthiness, merit, right or title

لغت نامه دهخدا

استحقاق. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) سزاوار شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( منتهی الارب ). سزاواری. سزاوار بودن. استیجاب. شایستگی. لیاقت. قابلیت. برازندگی. زیبندگی. اهلیت : اگر من که صاحب دیوان رسالتم ومخاطبات به استصواب من میرود او را این نبشتمی کس بر من عیب نکردی که به استحقاق نبشته بودمی. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 397 ). تأخیر نمی کند بندگی و پرستش رااز استحقاق ذاتی که او راست جهت پرستش نمودن. ( تاریخ بیهقی ص 312 ). اﷲ سبحانه بی استحقاق کسی را بفضل خود نعمت میرساند. ( تاریخ بیهقی ص 309 ). و نوبت جهانداری بحکم استحقاق هم از وجه ارث و هم از طریق اکتساب بدو رسانده. ( کلیله و دمنه ). و اتفاق کردند که او را استحقاق و اهلیت این منزلت هست. ( کلیله و دمنه ).
مرا حق از پی مدح تو در وجود آورد
تو نیز تربیتم کن که دارم استحقاق.
خاقانی.
نزدیک صاحبدیوان رفتم بسابقه معرفتی که در میان ما بود و صورت حالش بیان کردم و اهلیت و استحقاق بگفتم. ( گلستان ).
- استحقاق مقامی را داشتن ؛ شایسته و برازنده آن بودن.

فرهنگ فارسی

حق داشتن، سزاوارشدن، سزاواربودن ، شایستگی، سزاواری
۱ - ( مصدر ) سزیدن سزاوار بودن سزاوار شدن . ۲ - ( اسم ) شایستگی سزاواری : به استحقاق مقام خویش را بدست آورد . جمع : استحقاقات .

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . )شایسته بودن . ۲ - (اِمص . ) شایستگی ، لیاقت . ج . استحقاقات .

فرهنگ عمید

۱. شایستگی، سزاواری.
۲. [قدیمی] نیازمندی.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] شایستگی انسان برای مدح و دریافت عوض یا ثواب و سزاواری ذمّ عقاب از سوی خداوند را استحقاق گویند.
استحقاق، اصطلاح کلامی و تفسیری است که بیش تر در مباحث معاد (احباط و تکفیر) و انتصاف و عدل الهی مطرح شده است.
قبل از پرداختن به ماهیت و اسباب استحقاق و آرای متکلمان در این باره، لازم است، مفاهیم مربوط به آن، یعنی عوض، ثواب و عقاب، مدح و ذم و تفضل را تعریف کنیم.

تعریف عوض
عوض، نفع خالی از تعظیم و احترام است که از سوی خداوند به مستحق آن می رسد.

تعریف ثواب
ثواب، نفع همراه با تعظیم و احترام است.

تعریف عقاب
...

مترادف ها

merit (اسم)
شایستگی، لیاقت، خدمت، استحقاق، سزاواری

desert (اسم)
شایستگی، صحرا، بیابان، دشت، استحقاق

title (اسم)
لقب، عنوان، کنیه، اسم، نام، سرصفحه، برنامه، مقام، استحقاق، حق، صفحه عنوان کتاب، عنوان قبل از اسم شخص

فارسی به عربی

استحقاق , صحراء , عنوان

پیشنهاد کاربران

لیاقت - صلاحیت
استحقاق کلمه ای عربی است از باب استفعال به معنی درخواست کردن حق یا مطالبه حق
لا تُعطی أحداً أکثرُ مِمَّا یَستَحِقُّ.
به دیگران استحقاق را بیشتر از ظرفیّت خودشان نده.
یه معنی دیگری برای این آیه مُعجزه:
أَلاَّ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ اُخْرَی
یَستحِق - مُستَحِق - استحقاق
Entitlement
ریشه از حق داره به معنی حق داشتن، سزاوری و شایستگی
قابل بودن
سزاوارشدن، مطالبه حق، به معنی اهلیت دارا شدن حق.
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
پورتا purtã ( سنسکریت )
پَرمانی ( سنسکریت: پْرَمانَ )
دَهارمی ( سنسکریت: دْهارمَ )
سزاواری

بپرس