استر

/~Astar/

مترادف استر: اسب بارکش، قاطر، یابو

معنی انگلیسی:
bushing, lining, priming, first coat, underlay, sealant, primer, putty, sealer, mule, ester, esther

فرهنگ اسم ها

لغت نامه دهخدا

( آستر ) آستر.[ ت َ ] ( اِ ) لای و تاه زیرین جامه و جز آن. زیره. بطانه. مقابل اَبْره ، رویه ، ظهاره ، و روی :
عارضش را جامه پوشیده ست نیکوئی و فر
جامه ای کآن ابره از مشک است و زآتش آستر.
عنصری.
نار ماند بیکی سُفرگک دیبا
آستر دیبه زرد، ابره آن حمرا.
منوچهری.
بر جامه سخنهاش جز معنی آستر نیست
چون پندهاش پندی جز در قران دگر نیست.
ناصرخسرو.
قدر تو کسوتیست که خیاط فطرتش
بردوخته است ز ابره افلاکش آستر.
انوری.
فلک ز مفرش خود خسقی شفق دار است
برای آستر صوف و حبر اخضر ما.
نظام قاری.
فراوان در این کارگه کارگر
یکی ابره بافد دگر آستر.
ظهوری ترشیزی.
مرا سردار پشمین جبه ای داد
نه آن را آستر بود و نه روئی.
یغما.
|| پارچه کم ارز که بطانه بدان کنند. آستری :
شنیدم که فرماندهی دادگر
قبا داشتی هر دو رو آستر.
سعدی.
- آستر کردن ، آستر زدن ؛ دوختن آستر بجامه.
- دهانش آستر دارد ؛ تعبیر مثلی که بمزاح به آنکه طعام یا شرابی سخت گرم خورد و منتظر خنک شدن آن نشود گویند.

آستر. [ ت َ ] ( ق مرکب ) مخفف آنسوی تر.
- زآستر ؛ مخفف از آنسوی تر :
ستاره ندیدم ندیدم رهی
بدل زآستر ماندم از خویشتن .
ابوشکور.
بمرو آیم و زآستر نگذرم
نخواهم که رنج آید از لشکرم.
فردوسی.
از این کوه کس زآستر نگذرد
مگر رستم این رزمگه بنگرد.
فردوسی.
هیچ علم از عقل اوموئی نگردد بازپس
هیچ فضل از خلق او گامی نگردد زآستر.
فرخی.
و آنچه صلاح من در آن است و تو بینی و مثال دهی زآستر نشوم. ( تاریخ بیهقی ).
گر جز رضای تست غرض مر مرا ز عمر
بر خیرها مده بدو عالم ظفر مرا
واندر رضای خویش تو یارب بدو جهان
از خاندان حق تو مکن زآستر مرا.
ناصرخسرو.
چو روشن شد از نور خور باختر
شد از چشم سایه زمین زآستر.
مسعودسعد.
بوالفضول از زمانه زآستر است.
خاقانی.
چون بهمه حرف قلم برکشید
زآستر از عرش علم برکشید.
نظامی.
بکنه مدحت او چون رسی که من باری
بسی ز خطه امکانْش زآستر دیدم.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( آستر ) آن سوی تر زاستر
لای و زیر جامه
برادرزاده مردی خای زن اخشویرش ( خشایارشایا اردشیر اول ) هخامنشی چون آمار وزیر شاهنشاه می خواست یهودیان را نابود کند استر تقاضای عفو آنان را کرد ویهودیان را نجات بخشید ( تورات ) . در همدان آرامگاهی است که بنام مقبره استر ومرد خای معروف است .
قاطر، حیوان بارکش وسواری که ازجفت شدن خرنربامادیان بوجودمی آید، ستر هم گفته شده
آستر
صحیفه ای در میان یهود و مسیحیان که از کتب قانونی آنان محسوب می شود

فرهنگ معین

( آستر ) (تَ ) [ په . ] ( اِ. ) ۱ - پارچه ای که زیر لباس می دوزند. ۲ - رنگ اولی که بر روی سطحی که باید رنگ شود می زنند.
( ~. ) (ق . ) آن سوی تر، زاستر.
(اَ تَ ) [ په . ] (اِ. ) قاطر.

فرهنگ عمید

( آستر ) ۱. [مقابلِ رویه] پارچه ای که زیر لباس یا پارچۀ دیگر می دوزند.
۲. قسمت زیرین هر چیز که معمولاً از جنس ارزان تر است.
آن طرف تر: به مرد آیم و زآستر نگذرم / نخواهم که رنج آید از لشکرم (فردوسی: ۶/۵۲۹ ).
= قاطر۱
ماده ای چرب که از ترکیب یک الکل و یک اسید آلی به دست می آید و در ساختن مواد منفجره و خوش بو کردن بعضی مواد به کار می رود.

فرهنگستان زبان و ادب

آستر
{liner} [مهندسی محیط زیست و انرژی] مجموعه لایه های نفوذناپذیری از پلاستیک ضخیم و رُس و شن که از نفوذ شیرابه به آب های زیرزمینی جلوگیری می کند
{lining} [مهندسی بسپار، مهندسی مواد و متالورژی] لایه ای ضخیم از مواد نسوز در داخل کوره ها و پاتیل ها و ظرف هایی که در معرض حرارت زیاد قرار می گیرند
{ester} [شیمی] ترکیبی که از واکنش الکل با اسید آلی با حذف مولکول آب حاصل شود

واژه نامه بختیاریکا

چار با ( چاربُو )

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] آستر. آستر پارچه ای است که در زیر پارچه اصلی لباس قرار می گیرد و از آن به مناسبت در باب طهارت و صلات سخن رفته است.
آستر به پارچه زیرین لباس گفته می شود و همچون لباس رویین در طهارت و نجاست حکم مستقل دارد.
تحریر الوسیلة ج۱، ص۱۲۴.
بر خلاف زنان براى مردان پوشیدن لباسى که همه یا مقدارى از آستر آن از ابریشم خالص است، حرام و نماز خواندن با آن باطل است.
توضیح المسائل، ص۱۱۶.
خونى که روى لباس ریخته و به آستر نفوذ کرده و یا برعکس، هر کدام جدا محاسبه مى گردد. بنابراین اگر مجموع خون لباس و آستر آن کمتر از درهم باشد نماز درست است و گرنه باطل است.
توضیح المسائل، ص۱۱۹.
...

[ویکی فقه] استر (قرآن). استر، چارپایی بارکش و سواری که از اسب و الاغ متولد می شود که در عربی به آن، «بغل» گویند. در این مدخل از واژه «بغال» استفاده شده است.
در قرآن استر، یکی از نشانه ها و آیات خدامعرفی شده است.و الانعم خلقها لکم فیها دف ء و منفع و منها تاکلون. ... و الخیل و البغال و الحمیر لترکبوها و زینة و یخلق ما لا تعلمون. ... ان فی ذلک لایة لقوم یتفکرون و چهار پایان را آفرید در حالی که برای شما در آنها وسیله پوشش و منافع دیگر است و از گوشت آنها میخورید.و همچنین) اسبها و استرها و الاغها را آفرید تا بر آنها سوار شوید و هم مایه زینت شما باشد و چیزها (وسائل نقلیه دیگری) می آفریند که شما نمی دانید!
خلقت استر
خداوند، در قرآن نیز خود را آفریننده استرمعرفی میکند.والخیل والبغال والحمیر لترکبوها وزینة ویخلق ما لاتعلمون. اسبها و استرها و الاغها را آفرید تا بر آنها سوار شوید و هم مایه زینت شما باشد و چیزها (وسائل نقلیه دیگری) می آفریند که شما نمی دانید!در پایان آیه به مساءله مهمتری اشاره کرده و افکار را به وسائل نقلیه و مرکبهای گوناگونی که در آینده در اختیار بشر قرار میگیرد و بهتر و خوبتر از این حیوانات می تواند استفاده کند متوجه میسازد، و می گوید خداوند چیزها (وسائل نقلیه دیگری) می آفریند که شما نمیدانید (و یخلق ما لاتعلمون).گرچه بعضی از مفسران پیشین این جمله را اشاره به حیواناتی گرفته اند که در آینده آفریده می شود و رام بشر میگردد.ولی همانگونه که در تفسیر مراغی و تفسیر فی ظلال آمده است درک مفهوم این جمله برای ما که در عصر ماشین و وسائل و مرکبهای سریع السیر زندگی میکنیم، ساده و آسان است.
فواید استر
در قرآن نیز برای این حیوان فوائدی بیان شده است
← زینت
...

[ویکی فقه] استر(حیوان). استر به فتح همزه و سکون سین و فتح تاء یکی از چهارپایان می باشد.،معادل عربی آن بَغْل است که در اصل غیر عربی و حبشی دانسته شده
در قرآن یک بار به صورت جمع (بِغال) آمده است ، افزون بر آن برخی مباحث دیگر در برخی تفاسیر و کتب لغت ذیل واژه اَنعام و نیز دابّة در ارتباط با استر آمده است؛ همچنین از این حیوان در ماجراهای قارون و داستان خروج تفاخرآمیز او، ماجرای هدیه فرستادن بلقیس برای حضرت سلیمان(علیه السلام) ، جریان حمل حضرت عیسی(علیه السلام) و حمل هیزم برای به آتش افکندن ابراهیم(علیه السلام) در برخی روایات یاد شده است.
سابقه آشنایی انسان با استر
سابقه آشنایی انسان با استر به دوره ای که نخستین تیره وحشی آن در آسیای صغیر می زیست (حداقل ۳۰۰۰ سال پیش) باز می گردد.
ویژگی های استر
این حیوان دارای خصوصیات بارزی چون سخت کوشی ، جسارت و درازی عمر است و در زندگی اعراب جاهلی و برای کارهایی مانند آسیاب کردن و باربری و نیز پیغام رساندن از آن استفاده می شده است. .در آیات پنج تا هشت سوره نحل پس از یادآوری نعمت چارپایان برای بشر، از این حیوان در کنار اسب و الاغ یاد شده و به منفعت سواری و زینت بودن آن حیوانات برای انسان توجه شده است: «والخَیلَ والبِغالَ والحَمیرَ لِتَرکَبوها و زینَةً» .
دیدگاه مفسران در مورد زیبایی های استر
...

دانشنامه آزاد فارسی

اَستر
رجوع شود به:قاطر

استر (شیمی). اِسْتِر (شیمی)(ester)
ترکیبی آلی، حاصل از واکنش بین الکل و اسید، همراه با حذف آب. برخلاف نمک ها، استرها ترکیباتی کووالان اند.

جدول کلمات

یابو

مترادف ها

lining (اسم)
خط کشی، لنت، تودوزی، استر، استر دوزی

فارسی به عربی

بطانة

پیشنهاد کاربران

اِستِر ( به عبری: אְֶסתֵּר ) دختر ابیهیل، تبعیدی ساکن شوش و قهرمان کتاب اِستِر است. نام اِستِر برگرفته از واژهٔ سومری و بابلی «اشتوره» یا «ایشتار» به معنی ستاره است. او یکی از کسانی است که هدسه نامیده شده، گواهی بر اینکه یهودیان ( همانند قهرمان های کتاب دانیال ) صاحب دو نام بوده اند. او در کودکی یتیم بوده و پسرعمویش مردخای، سرپرست او شده و او را بزرگ کرده است.
...
[مشاهده متن کامل]

برخی نام اِستِر را فارسی و از ریشه ستاره یا اختر دانسته اند. همچنین احتمال دارد نام اِستِر از ستاره زهره که در یونانی اَستر نامیده می شود، ریشه گرفته باشد. اِستر در عبری به معنی پوشانده شدن است، و برخی یهودیان گفته اند که چون دین و نژاد خود را از پادشاه مخفی کرد، اِستِر نام گرفت. همچنین ممکن است اِستِر از واژه اکدی ایشتار که در خاورمیانه به عنوان ایزدبانو مورد پرستش بود، گرفته شده باشد. ریشهٔ نام عبرانی او هدسَه را به طور معمول به معادل عبری درخت مورد نسبت داده اند، اما ریشه شناسی های دیگری نیز پیشنهاد شده اند.
در دربار شاه اخشورش ( به روایتی خشایارشا ) ، پادشاه هخامنشی که بر ۱۲۷ ایالت فرمان می راند، مهمانی برگزار شد و شاه در حالت مستی، ملکه وشتی را فراخواند در میهمانی حاضر شود و زیبایی خود را به میهمانان نشان دهد. ملکه از این کار سر باز زد، و شاه با مشاوره مردخای، تصمیم گرفت که او را عزل کند و بکشد و شخص دیگری را جای او بنشاند. در جستجو برای یافتن دختری به جای ملکه، دختران زیباروی باکره به قصر برای گلچین شدن آورده شدند. یکی از این دختران، هدسه، یا همان استر، دختر یتیم از نسل تبعیدشدگان یهودیّه که به عنوان ملکه برگزیده شد. طبق آموزش پسرعمویش ( مردخای ) او هیچ سخنی از تبارش نگفت. در این داستان ذکر می شود که مردخای توطئه ای را که دو تن از خواجه سرایان ضد شاه ترتیب داده بوده اند کشف می کند و همین موضوع بعدها باعث ترفیع وی به مشاور شاه می شود.
وزیر هخامنشی به نام هامان بن همداتای اجاجی که از جاسوسی های استر و دشمنی وی نسبت به غیر یهود آگاه است، این موضوع را ابتدا به خود استر در نزد شاه تذکر می دهد که دست از جاسوسی برداشته و به فکر همهٔ مردم باشد؛ استر مردخای را از جریان آگاه کرده و او نیز از استر می خواهد که حکم اعدام هامان را بگیرد. استر پادشاه راه به همراه هامان به دو میهمانی دعوت می کند. سپس استر در میهمانی دوم به پادشاه می گوید که یهودی است وهامان قصد نابودی قوم یهود را دارد. سپس هامان بن همداتای اجاجی مورد خشم پادشاه قرار می گیرد و به دستور او به دار آویخته می شود و در ادامه استر حکمی از شاه می گیرد که به موجب آن هفتاد وهفت هزار تن از دشمنان یهودیان در امپراتوری هخامنشی کشته شدند که آن روز بیست و سوم ماه سوم یعنی سیوان بود.

استراستراستراستراستر
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/استر
آستر واژه ای فارسی است و به معنای پوشاندن و پارچه ای که در لایه زیرین لباس بکار می رود می باشد .
این واژه از واژه �آستار� در زبان فارسی میانه با معنی پخش کردن گرفته شده است.
این واژه با واژه گستردن در فارسی و پرا ستارا در سانسکریت هم ریشه می باشد .
...
[مشاهده متن کامل]

واژه �ستر �عربی از این واژه گرفته شده است .

بغل، قاطر: استَر.
استر جانوری بارکش است که از جفت شدن خر و اسب پدید می آید.
پارسی را پاس بداریم.
واژه آستر پارسی است
در گویش های مختلف آریایی:

اوستایی: VASTE, VASTRA, VANHANEM
پهلوی: WASTAR, WASTARAG, ASTAR
تخاری:WSAL
تخاری:WASTSI
سانسکریت: VASTE, VAS, VASTRAM
همریشه بودن واژگان دیگر شاخه زبانهای هند و اروپایی با واژه ( ( آستر ) پارسی آریایی ) بسیار گسترده و زیاد هست جوری که در تار و پود این خانواده زبانهای هند و اروپایی ریشه دوانده است ( مشاهده واژگان دیگر زبانهای هند و اروپایی همریشه در پایین ) .
...
[مشاهده متن کامل]

نکته: چَم ( معنی ) همه واژه های این فهرست بجز واژه پهلوی ( ASTAR ) : جامه ، پوشاک ، پوشیدن میباشد.
پَسگشت ( =مرجع ) : برگه62 از نبیگ ( فرهنگ ریشه های هند و اروپایی زبان پارسی ) .

استر
استر Ester: قاطر
استر asterah: ستاره
هردو کلمه در زبان کردی رایج میباشند
همان گونه کیا [=آقای] حسن دوست نوشته اند؛ شاید آستر از ترکی برگرفته شده باشد، ولی آستان، آستانه و به ویژه آستین با ( ( آستِ ) ) ترکی هیچ پیوندی ندارند. ریشه شناسی همه شان را در برگه های خودشان گذاشته ام ( در همین جا جست وجو بکنید ) .
...
[مشاهده متن کامل]

انگاشتنی نیست که این واژگان از یک ریشه باشند؛ زیرا هریِک از ریشۀ گونه گون استند. پرسمان دشواری نیست.
محمد حسن دوست، فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی، پوشینۀ [= جلد] نخست، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، ۱۳۹۳، رویۀ [=صفحۀ] ۵۹

استر
منابع• https://t.me/ketab7777/60913
واژه ( آستر ) به چمِ ( جامه، رَخت، پوشاک ) که امروزه در واژگانی همچون ( آسترِ لباس ) کاربرد دارد، در زبان اوستایی به دیسه یِ ( وَستَرَ ) بوده است؛چنانکه در رویه 1302 و 1303 از نبیگِ ( فرهنگ واژه های اوستا ) داریم:
استر
زمان و دوره
به معنای عصر
بصورت لایه ای از زیر پوشاندن
واژه ی اَستر در پهلوی به معنای عصر و هنگام غروب بوده است، کلمه ی عصر عربی هم برگرفته شده از همین واژه پهلوی است. ( رجوع شود به واژه نامه پهلوی )
واژه ( آستر ) و دگرریختهای آن: ( این واژه ایرانی و هندواروپایی است )
اوستایی: VASTE، VASTRA، WASTREM
پهلوی:WASTAR، WASTARAG، ASTAR
سانسکریت:VASTE، VAS، VASTRAM
تُخاری WSAL:A
تُخاری WASTSI:B
...
[مشاهده متن کامل]

گوتیک:WASJAN، WASTI
آلمانی کهن:WERIEN، WESTER
انگلیسی: WEAR
پسگشت: رویه 62 از نبیگ فرهنگ ریشه های هندواورپایی زبان پارسی

السِتارُ
السِّتْرُ، الغِطاءُ * أَرْخى اللَّیْلُ سِتارَهُ. [ستر]
جمع سُتُرٌ وأَسْتِرٌ
سَتَرَ
( ستر ) سَتَرْتُ، أَسْتُرُ، اُسْتُرْ، ( مص. سَتْرٌ ) . 1. "سَتَرَتْ وَجْهَهَا": غَطَّتْهُ. 2. "سَتَرَ عُیُوبَهُ": أَخْفَاهَا.
...
[مشاهده متن کامل]

عزیزانم در بحث لغت یابی یا پیدا کردن ریشه و اصالت و جذر کلمات باید بدون تعصب باشد از اینکه کلمه آستر در قرنهای قبل و از واژه های قید شده در منابع پارسی آمده شکی نیست و این برای من جالب بود، پارسی باستان دارای جایگاه ویژه ای نزد تمام ملل به ویژه عربها بوده است، و تعداد زیادی کلمه در قران کریم و سایر منابع معتبر عالم قدیم ذکر شده که نشان از عظمت زبان پارسی دارد.
لکن کلمه سَتَر با جمع ستور و اَستِر به معنی پوشش در زبان عربی معروف است. به خانه های چادری یا همان سیاه چادر عشایری هم ستر می گویند زیرا به عنوان یک پوشش و حجاب از صاحب خانه چادری و اعضای آن محافظت می کند.
به احتمال قوی کلمه آستر که در فارسی کاربرد دارد هم چون یک نوع پوشش در لایه زیرین پیراهن، جامه، کت و شلوار و غیره ایجاد می کند از همین کلمه ستر گرفته شده است و اصالت عربی دارد، البته این نیاز به تحقیق بیشتری در منابع قدیم و معتبر دارد. ممکن است این کلمه همان أَسْتِرٌ ( پوشش ایجاد می کنم ) بوده و تبدیل به آستر شده است. دوستان عزیز اگر منابع موثق و متقن داشته باشند ارائه نمایند تا بهره ببریم.

زمین و زمان و آسمان و کیهان و کهکشان، همه و همه ترکی. مگه نمی دونستین!
هنگامی که کهنترین ادیبان وشاعران ایرانی بیش از 11 سده پیش واژه ای غیر عربی را به کار برده باشند این خود گواهیست بر 99درصد پارسی بودن آن واژه. حالا پانترکا خودشون رو به در و دیوار هم بکوبند دارند آب در
...
[مشاهده متن کامل]
هاون می کوبند وگرنه با اینجور حرفا برای کلمه های آمازون نیاگارا آکادمی و . . . هم میشه ریشه ترکی خوشگلی پیدا کرد کما این که این کار رو هم انجام داده اند وباز هم می دهند و باعث ریشخند خودشون و شادی هرچند گذرای مردم دنیا می شوند.

سر آستین و پارچه دور کلاه قدیمی
اُستَر به معنای بیرون تر است. ( Outer )
واژه بِدَر هم کوتاه شده بِگدَر است و آن هم به معنای بیرون تر میباشد.
خود واژه بیرون هم از بیگرون است. رون به معنی سو جهت.
بیگانه هم هم از بِگانَگ است به معنی کسی که داخلی و درونی نیست.
...
[مشاهده متن کامل]

پیشوند پارسی بیگ یا بگ یا بک به معنای بیرون، خارج بوده است و در این وهژه ها به چشم میخورد.

در زبان فارسی قابل تصور نیست که لغات آستین لباس، آستان خدا ، آستانه حیاط ، آستر کت و شلوار، آهسته راه یافتن بتوانند فرزندان یک خانواده باشند. اصلا معنا و مفهمومی در زبان فارسی ندارند. لیکن در ترکی این لغات دانه های یک تسبیحند. فرزندان یک خانواده هستند که پدرشان "آست" است. آست در ترکی یعنی "پایین" ( اکنون ترکان همدان این لغت را استفاده می کنند و ما "آلت" می گوییم ) . آست یان ( سمت پایین ) ، آست یئن ( پایین رو ) ، آست ان ( مربوط به فرودست ) ، آست ان ا ( مربوط به فرودست ) ، آست ار ( زیرین ) ، آست ا ( آستا یا آهسته! آرام و پایین و کم ) .
...
[مشاهده متن کامل]

البته خود واژک " آس" نیز در ترکی به معانی آویزان ساختن و آویختن در معنی دیگر، بار گذاشتن است.
مثال: پالتار آستادی: لباس آویخت.
آش آسدی:آش بار گذاشت.
البته اتیمولوژی مانند ورزش، سیاست را نمی پذیرد و یافتن کنه و ریشه لغات به معنای اسائه ادب به زبانی دیگر نیست چنانکه بخاطر همین اتیمولوژی قدرتمند ترکی می توان لغات دخیل را در این زبان شناسایی کرد مانند اوروج که بسیار متداول است. اوروج در اصل اوروز یا همان روزه است که ترکان "ابتدا به راء" را اجتناب می کنند و می گویند: ایرضا ( رضا )

آستر ( Lining ) [ اصطلاح کفاشی]: بیشتر کفش ها آستر دارند که درون رویه و کنار کفش را می پوشانند. آسترها راحتی را افزایش داده، می توانند گرما ایجاد کنند و عمر کفش را بیشتر نمایند.
استَر: به معنی قاطر نوعی حیوان بارکش . در پهلوی با همین ریخت بکار برده می شده است .
...
[مشاهده متن کامل]

( صد اشتر همه ماده و سرخ موی
صد استر ، همه بارکش، راهجو ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 435. )

پارچه زیرین جامه
اِستِر یک نوع ترکیب شیمیایی است که از واکنش الکل ها با کربوکسیلیک اسید ها به وجود می آید . رنگ و بوی برخی از میوه ها به علت داشتن این ماده است. مثل بوی آناناس .
آستر: اجرای لایه زیرین با یکی از ملات ها. ( اصطلاح بنایی )
پارچه ی زیر لباس 🙎🏻‍♀️🙎🏻‍♀️
حیوانی حاصله از آمیزش خر نر و اسب ماده می باشد
آستین یعنی لا و تا زیرین جامه در خصوص ترکی بودن کلمه باید به این نکته توجه کنیم که آس تین دو بخشی می باشد در حالیکه اگر حرف دوستمان در خصوص ترکی بودن کلمه درست باشد باید آست ین دو بخشی می باشد یعنی با
...
[مشاهده متن کامل]
اینکه احتمال ترکی بودن کلمه وجود دارد ولی این احتمال به شدت پائین است به دلیل اینکه در فارسی نمونه هایی داریم که به هر لایه ای که در زیر لایه ای دیگر قرار می گیرد آس می گویند نه آست مثلا سنگ زیرین آسیاب را آس می گویند اگر آسیاب هم ترکی بود می باید می گفتن آستیاب که به شدت بی معنا می شد در خصوص کلمه آستانه که ما مطمئن هستیم از کلمه آس تان آمده است به معنای بارگاه یا مرقد خوب به وضوح به زیر و روی ارتباطی ندارد در خوصوص آستانه هم معمولا به معنای آغاز و پایان موردی دلالت می کند مانند آستانه تحمل در یا شی پس ترکی کردن این کلمات چندان سندیت ندارد

در تورکی آست یعنی زیر و در مقابل اوست یعنی بالا
آستارا، آستار ( اوز وردوغ آستار دا ایستیر ) مثل: رو دادن به کسی
آستین، آستانه ( آستانا یعنی پایین اتاق یا محوطه و . . .
آستا گِت یعنی: آرام، در زیر ( درمقابل بالا رفتن در مثال مغرور بودن ) ، آهسته برو ( آهسته ریشه یابی شود؟! )
تصحیح متن بالا
استربیشتراز جفت گیری خر نر و اسب ماده انجام می گیرد و بندرت برعکس آن. استر از اسب ضعیفتر واز از خر پر کارتر است.
استر
واژه سترون، استر ( قاطر ) ، سترگ و استریل از یک ریشه هستند. ریشه هندواروپایی واژه های بالا ster به چم استریل و نازا میباشد. در أوستا Astaire به چم ستوراست.
هم ریشه های سترون در انگلیسی sterile, Cholesterol, stern , starve . . . هستند.
...
[مشاهده متن کامل]

در حیوان شناسی استر از جفت گیری اسب و خر بوجود میآید گاهی بر عکس. علت نازایی استر این است که اسب دارای ٣٢ جفت و خر ٣١ جفت کروموزوم هستند . استر از خر ضعیفتر و از از اسب قویتر است. یاد أور که إنسان ٢٣ جفت کروموزوم دارد!

یکی از کتب دینی یهودیت است واز مجموعه ی تنخ است
آستَر ( اوستایی ) 1ـ گسترانیدن، گستردن، توسعه دادن، تعریض کردن2ـ پاشیدن، پخش ـ منتشر کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٩)

بپرس